سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام
سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام

صلوات

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه


تعجیل در فرج مهدی اهلبیت صلوات

اللهم عجل لولیک الفرج




تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد           حیف باشد که تو باشی مرا غم ببرد



با امامان راه را از چاه تشخیص دهیم


زیارت جامعه کبیره متن جامع امام شناسی بر اساس مبانی اهل بیت «ع» است. 
امامان محور حق «والحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه»- و حق با شما و در وجود شماست و از شما نشئت گرفته و به سوی شما بازمی گردد و شما اهل حق و معدن آن هستید.در این فراز امامان «سلام الله علیهم اجمعین» به عنوان کانون حق معرفی شده اند. این حقیقت با ۶ تعبیر ادا شده است اما قبل از آنکه به شرح این شش تعبیر بپردازیم باید نگاهی به واژه «حق» داشته باشیم:
واژه ی حق واژه حق بنای مطابقت و موافقت است و بر ثبوت و تحقق، دلالت می کند. پارچه ای که بافت آن محکم و از ثبات و پا برجایی برخوردار است ثوب محقق می گویند. سنگی که پاشنه در درون گودی آن می چرخد، از آن جهت که ثابت و استوار است. «حُق» نامیده می شود که جمع آن حقوق است.گزاره های درست از دو حیث به حق و صدق وصف می شوند از آن رو که با خارج از آنچه در ذهن است و از آن گزارش داده می شود مطابقت می کند. آن گزاره حق نامیده می شود و از رو که گزاره و آنچه در ذهن است با واقع مطابقت دارد به صدق موصوف می گردد.(۱)این واژه در موارد مختلف به کار می رود:۱. ایجادکننده چیزی بر اساس حکمت.۲. شیء ایجاد شده بر اساس حکمت.۳. اعتقاد به چیزی آن گونه که هست.۴. فصل و سختی که به اندازه و بموقع باشد.(۲)این از ماده حق. اما هیئت حق از آن جهت که صفت مشبه است بر ثبات و پابرجایی چیزی دلالت می کند، یعنی شیء ثابت را، حق می گویند. بدین جهت است که در قرآن حق به آب تشبیه شده و باطل به کف(۳) زیرا که حق مانند آب از ثبات و دوام برخوردار است و باطل بر اثر بی محتوا بودن، ثبات و دوامی ندارد و براحتی دیر یا زود زائل می شود.
حق با امامان است والحق معکم: حق با شماست. این معیت (همراهی) فراتر از همراهی مکانی و زمانی به معنای جدایی ناپذیری بین این دو حقیقت است. معنای این سخن این است که آنان که در جست وجوی حق هستند، آن را جز در خانه اهل بیت «ع» نخواهند دید.در روایتی آمده است: « لیس عند احد من الناس حق ولاصواب و لااحد من الناس یقضی بقضاء حق الا ما خرج منا اهل البیت و اذا تشعبت بهم الامور کان الخطاء منهم و الصواب من علی».(4).- هیچ یک از مردم به حق و صوابی دست نیافته اند و هیچ کس داوری حقی نکرده است مگر از آنچه از جانب ما اهل بیت صادر شده باشد و اگر امور آنها شاخه شاخه شد، خطا از آنان است و صواب از آن علی «ع» خواهد بود.در روایتی از وجود مقدس نبی اکرم« ص» آمده است: ائمه ابرار هم مع الحق و الحق معهم (امامان نیکان آنان با حقند و حق با آنان است).(۵)معنای «الحق معکم» این است که در همه عرصه ها محور «حق»، اهل بیت«ع» هستند. در عرصه فکری و عقیدتی، در عرصه فقهی، در عرصه تفسیر، در عرصه سیاسی و موضع صحیح، موضع آنهاست. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» خطاب به دو تن از دانشمندان اهل سنت آمده است: «شرقاً و غرباً فلا تجدان علماً صحیحا الاشیئاً خرج من عندنا اهل البیت»(6) ( به شرق عالم یا به غرب آن بروید، دانش صحیحی را نمی یابید مگر آنکه از نزد ما اهل بیت آمده باشد.)در عرصه اقتصادی، دور افتادن از مکتب اهل بیت ضلالت است و در عرصه تفسیری باید تفسیر درست قرآن را از مکتب آنان آموخت.حضرت امام باقر «ع» فرمود: ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء.(۷) (هیچ کس جز اوصیا (اهل بیت «ع») نمی تواند ادعا کند. تمامی قرآن اعم از ظاهر و باطن آن، نزد اوست).در عرصه سیاسی نیز موضع درست همانی است که امامان «ع» دارند. پیامبر اکرم«ص» فرمود: « اهل بیتی یفرقون بین الحق والباطل وهم الائمه الذین یقتدی بهم»(8) (اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا می کنند و آنانند امامانی که باید به آنها اقتدا کرد).در روایات فراوانی آمده است: « علی مع الحق و الحق مع علی و علی لسانه والحق یدورحیثما دار» یعنی علی با حق است و حق با علی است و بر زبان مولا. حق حول محور مولا علی «ع» می گردد.(۹)حضرت در رابطه با عترت پیامبر هم فرموده است: معاشر الناس! اوصیکم فی عترتی و اهل بیتی خیراً فانهم مع الحق و الحق معهم و هم الائمه الراشدون بعدی و الامناء المعصومون(۱۰). (مردم! شما را به عترتم سفارش می کنم، با آنها رفتار خوب داشته باشید زیرا آنها با حقند و حق با آنان است، آنان امامان رشد یافته بعد از من و امینان معصومند.)
امامان معیار حق وفیکم: حق با شماست یعنی ظرف حق و حقیقت امامان معصومند، آنان که در پی حقند باید به سراغ آنان بروند و آن را در پیروی از آنان جست وجو کنند. امامان تجلی و معیار حقند. با شناخت آنان است که انسان راه حق را می شناسد. در روایتی چنین آمده است: حارث حمدانی با گروهی از شیعیان که من نیز در میان آنان بودم بر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب وارد شدیم، در حالی که بیمار بود و خمیده راه می رفت و با عصایش بر زمین می کوبید. از آنجا که حارث نزد امیرمؤمنان منزلتی داشت، امام به او رو کرد و فرمود خود را چسان می بینی؟ حارث گفت: ای امیر مؤمنان! روزگار پیرم ساخته و مشاجره یارانت با یکدیگر در حضور تو بر آتش عطش و حرارت حب و بغض من افزوده است. فرمود: مشاجره آنان بر سر چیست؟ حارث گفت: درباره تو و آن سه خلیفه ای که پیش از تو بودند برخی به افراط گراییده، گزافه می گویند و گروهی میانه رو و پیروند و جمعی در حالت تردید و شک بسر می برند و نمی دانند گامی پیش نهند یا واپس.فرمود: کافی است ای برادر حمدانی! بدان بهترین شیعیانم میانه روها هستند. غلو کننده باید به سوی آنها بازگردد و عقب مانده به آنها بپیوندد. حارث به امام گفت: پدر و مادرم فدایت، کاش زنگار از دلهایمان برمی گرفتی و ما را در این باره به بینش می رساندی (وجعلتنا فی ذلک علی بصیره من امرنا) «قال قدک فانک امری ملبوس علیک ان دین الله لایعرف بالرجال بل بایه الحق فاعرف الحق تعرف اهله» فرمود: بس است! تو کسی هستی که کار بر تو مشتبه شده است. چه دین خدا با انسان ها شناخته نمی شود پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.«یا حارث! ان الحق احسن الحدیث و الصارع به مجاهد» (ای حارث! حق نیکوترین سخن و کسی که آن را آشکار سازد مجاهد است).(۱۱).از مشکلات فضای فتنه، جایگزینی «حق محوری» به «شخصیت محوری» است. مولا علی «ع» فرمود: « انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالاً علی غیر دین الله»(12)(همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها هواپرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است. نوآوری هایی که قرآن با آن مخالف است و گروهی بر گروه دیگر به نام دین ولی بیگانه از آن سر پرستی کند تا بدعت در جامعه تحقق یابد. اینجا سخن از «رجال رجالا علی غیر دین الله» است یعنی مردانی که بر محور غیر الهی حمایت می شوند و تأثیرگذار و زمینه ساز انحراف می گردند.همچنین در نهج البلاغه آمده است:حارث بن حوط به محضر امام رسید و گفت گمان می کنید من جنگ آفرینان جمل را گمراه می دانم؟ امام در پاسخ فرمود: ای حارث! تو فقط زیر پای خودت را دیده ای و نگاه ژرف اندیشانه به مسائل نداشته ای و در نتیجه دچار حیرت و سرگردانی شده ای. تو حق را نشناخته ای تا اهل حق را بشناسی و باطل را نمی شناسی تا اهل باطل را بشناسی (انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه).(۱۳).نمونه دیگر در این عرصه داستان «ربیع بن فیثم» است. او روزی به امام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! ما درباره جنگ شک داریم. می ترسیم این جنگ مشروع نباشد. حضرت فرمود چرا؟ او گفت چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم؛ با مردمی می جنگیم که چون ما شهادتین می گویند و نماز می خوانند.نمی خواست صریحاً از علی «ع» کناره گیری کند. لذا گفت: یا امیرالمؤمنین! خواهش می کنم به من کاری واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد. من را به مأموریتی بفرست که در آن تردید نباشد. حضرت هم پذیرفت و او را به سرحدات فرستاد که اگر جنگی شد طرف مقابلش کفار و مشرکان باشند.(۱۴)در روایتی از حضرت امام صادق (ع) رسیده: «من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما دخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب والسنه زالت الجبال قبل ان تزول» (15) ( کسی که به پیروی اشخاص پیرو دین شود همان ها او را از دین بیرون می برند. آنچنان که واردش کردند و آن کس که با معیار کتاب و سنت به دین گرایش یابد کوه ها از جای خود کنده شوند ولی او از عقیده اش جدا نخواهد شد).
امامان خواستگاه حق و منکم: حق از شماست. مِنِ نشویه است، خاستگاه حق اهل بیت «علیهم السلام» هستند زیرا که «الحق من ربک» (16) خاستگاه حق، ذات مقدس ربوبی است و امامان فانی فی الله هستند و جز عشق به ذات مقدس ربوبی در سویدای جانشان نیست. پس حق برخاسته از آن است. به هر میزان که انسان از خط و صراط اهل بیت بهره دارد به همان میزان از حق بهره دارد. هر چه از معصومان صادر شده حق و آنچه از آنها صادر نشده یا با آن مخالفت کرده اند، باطل است. فقه صحیح، تفسیر صحیح، اخلاق صحیح و را فقط باید در مکتب اهل بیت «علیهم السلام» دید.در روایتی معتبر از امام باقر «ع» آمده است: «الیس عند احد من الناس حق ولا صواب و لا احد من الناس بقضی بقضاء حق الا ما خرج منا اهل البیت و اذ تشعبت بهم الامور کان الخطاء منهم و الصواب من علی» (17) (نزد مردم، حق و صواب و قضاوتِ بحقی نیست مگر آنکه از نزد ما خارج شده است و وقتی نظرات، گوناگون می شود، نظر خطا از آنان و نظر حق از مولا علی «ع» است).در همین باره، روایتی از زراره نقل شده است که می گوید: مردی از اهل کوفه از حضرت امام باقر «ع» درباره معنای این سخن مولا پرسید که فرموده است: « سلونی عما شئتم فلا تسألونی عن شیء الا انبأتکم به» ( از من هر چه می خواهید بپرسید. هیچ چیزی نیست که از من بپرسید مگر آنکه در آن باره شما را مطلع می سازم. حضرت فرمود: هیچ علمی نزد کسی نیست مگر آنکه از حضرت امیر مؤمنان علی «ع» صادر شده است. مردم به هر طرف که می خواهند بروند پس به خدا قسم علم اینجاست و به خانه اش اشاره فرمود».(18)این واقعیتی است که حتی عالمان برجسته اهل سنت نیز بر آن تأکید دارند. ابن ابی الحدید معتزلی در آغاز جلد اول شرح نهج البلاغه، شرح مبسوطی از مناقب مولا«ع» دارد که بخشی از آن به طور خلاصه این است: « علی سرآمد همه فضایل و سرچشمه آنهاست. در فضایل و کمالات شایسته و مجد و عظمت، هیچ کس به پایه او نرسد و هر کس بعد از وی در علم و فضیلت به مقامی رسید علوم و فضایل خود را از او گرفته و از وی پیروی و به روش او رفتار کرده است و از این لحاظ همگی رهین سنت او هستند».علم کلام را که دانشمندان اسلامی از علی«ع» گرفته اند، از او آغاز شده و به او منتهی می شود و از وی سرچشمه گرفته است.بازگشت دانش خداشناسی شیعیان دوازده امامی و زیدی(چهار امامی) به آن حضرت روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.در عرصه فقه هر فقیهی که در اسلام پیدا شده از ریزه خواران نعمت علی «ع» است و از فقه و دانش او استفاده کرده است.در عرصه تفسیر نیز مسلمانان این علم را از علی «ع» اخذ کرده اند چرا که این دانش نیز از وی سر چشمه گرفته است.در علم نحو و ادبیات عرب، تمام مردم می دانند که مبتکر این فن علی«ع» بوده و آن حضرت بود که اصول و قواعد آن را برای ابوالاسود دئلی انشا و املا کرد است.(۱۹)سه جمله دیگر را به یاری خداوند در مقاله بعد بیان خواهیم کرد.
پی نوشت ها :

۱. معجم مقائیس الفقه، ج ۲، ص ۱۵و المصباح المنیر، ص ۱۴۳ و ادب فنای مقربان، ص ۳۳۳.۲. مفردات راغب، واژه «حق».3. سوره رعد، آیه ۱۷.۴. الکافی، ج ۱، ص ۳۹۹، ح ۱.۵. کفایه الاثر، ص ۱۷۷.۶. اصول کافی، پیشین، ص ۳۹۹.۷. همان، ص ۲۲۸.۸. الخصال، ص ۴۶۴.۹. الصراط المستقیم، ج ۱، ص ۲۷۴.۱۰. بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۲۱.۱۱. امالی، شیخ مفید، ص ۳ و امالی، شیخ طوسی، ص ۶۲۵ و بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۷۸.۱۲. نهج البلاغه، خطبه ۵۰.۱۳. همان، حکمت ۲۶۲.۱۴. گفتارهای معنوی، صص ۵۱و ۵۲.۱۵. میزان الحکمه، جلد ۵، ص ۸.۱۶. سوره بقره، آیه ۱۴۷.۱۷. اصول کافی، پیشین، ص ۳۹۹.۱۸. همان.۱۹. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، مقدمه. 

 

میراث انبیاء و پیامبران گذشته نزد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وجود دارد یا نه؟


جواب: بله، در روایات متعدّدی، از وجود داشتن میراث پیامبران گذشته در نزد آن حضرت سخن به میان آمده است از جمله: (علوم پیامبران و اوصیاء آنان، تورات و انجیل و کتب آسمانی دیگر، هفتاد و دو حرف اسم اعظم خداوند، پیراهن آدم، انگشتر سلیمان، لوح ها، سنگ و عصای موسی، پیراهن یوسف، تابوت سکینه، و پرچم، پیراهن، عمامه، شمشیر، کفش و چوبدستی رسول خدا صلی الله علیه وآله، صحیفۀ جامعه، مصحف فاطمه، جفر سفید و جفر سرخ).1

1- مفضّل گوید، امام صادق علیه السّلام فرمود:

همانا سلیمان از داود ارث برد و محمّد از سلیمان ارث برد و ما از محمّد ارث بردیم، علم تورات و انجیل و بیان آنچه در الواح موسی بود،نزد ماست...2

2- امام باقر علیه السّلام فرمود:

اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است... و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم داریم و یک حرف هم نزد خداست...3

3- امام باقر علیه السّلام فرمود:

شبی بعد از نماز عشاء امیرالمؤمنین علیه السّلام بیرون رفت و می فرمود: هَمْهَمَةً هَمْهَمةً (صدای مخصوصی است که در سینه بگردد و گرفتگی داشته باشد)

و شب تاریک است، امام بر شما درآمده است، پیراهن آدم را پوشیده و انگشتر سلیمان و عصای موسی علیه السّلام را در دست دارد.4

4- امام باقر علیه السّلام فرمود

چون حضرت قائم در مکه قیام کند و خواهد متوجه کوفه شود، منادی اش فریاد کشد، که کسی خوردنی و آشامیدنی همراه خود بر ندارد، و سنگ حضرت موسی که به اندازه یک بار شتر است با آن حضرت است، در هر منزلی که فرود آیند، چشمه آبی از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند و همان سنگ توشه آنهاست، تا هنگامی که در نجف به پشت کوفه فرود آیند.5

5- امام باقر علیه السّلام فرمود:

عصای موسی علیه السّلام از آنِ آدم بود که به شعیب رسید و سپس به موسی بن عمران رسید، آن عصا نزد ماست و اندکی پیش نزدم بود و مانند وقتی که از درختش باز شده، سبز است و چون از او سؤال شود، جواب گوید و برای قائم ما آماده گشته است، او با آن همان کاری که موسی می کرد، انجام دهد...6

6- سعید سمّان گوید، نزد امام صادق علیه السّلام بودم که دو مرد زیدی مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: آیا در میان شما امامی که اطاعتش واجب باشد هست.7

فرمود:

نه! (امامی که مقصود شماست در میان ما نیست)

آن دو نفر گفتند: مردمان موثّق به ما خبر دادند که شما به آن فتوی دهی و اعتراف کنی و عقیده داری و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند که نام می بریم و ایشان دارای تقوی و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند. امام صادق علیه السّلام در غضب شد و فرمود:

من به آنها چنین دستوری نداده ام.

چون آن دو نفر آثار غضب بر چهره امام دیدند، بیرون رفتند.

حضرت به من فرمود:

این دو نفر را می شناسی؟

عرض کردم: آری، اینها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیّه می باشند و عقیده دارند که شمشیر پیامبر صلی الله علیه وآله نزد عبدالله بن حسن است فرمود:

خدای لعنتشان کند، دروغ می گویند، به خدا! که عبدالله بن حسن آن را ندیده، نه با یک و نه با دو چشمش و پدرش هم آنرا ندیده، جز اینکه ممکن

 

است آنرا نزد علیّ بن الحسین دیده باشد، اگر راست می گویند، چه علامتی در دستة آن است؟ و چه نشانه و اثری در لبة تیغ آن است؟ همانا شمشیر پیغمبر نزد من است، همان پرچم و جوشن و زره پیغمبر نزد من است، اگر راست می گویند در زره پیغمبر صلی الله علیه وآله چه علامتی است؟ همانا انگشتر سلیمان بن داود نزد من است و طشتی که موسی، قربانی در آن انجام می داد نزد من است، همانا اسمی که نزد پیغمبر صلی الله علیه وآله بود و چون (در جبهه جنگ) آنرا میان مسلمانان و کفار می گذاشت، چوبة تیری از کفّار به مسلمین نمی­رسید، نزد من است و من آنرا می دانم، همانا آنچه را فرشتگان (از اسلحه برای پیغمبران سابق) آورده اند نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما، همان داستان تابوت است،8

در بنی اسرائیل بر در هر خاندانی که تابوت پیدا می­شد، نشانه اعطاء نبوّت بود و سلاح به هر کس از ما خانواده رسد امامت به او داده می شود، همانا پدرم زره رسول خدا صلی الله علیه وآله را پوشید و دامنش اندکی به زمین می کشید و من آنرا پوشیدم همچنان بود و قائم ما کسی است که چون آن را پوشد به اندازه قامتش باشد ان­شاءالله.9

7- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام نقل می­کند که آن حضرت فرمود:

سوگند به خدا! ای مفضّل، گوئیا اکنون می بینم او را (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) که وارد می شود، در حالی که عمامه ای زردفام بر سر نهاده و کفش مخصوص پیامبر صلی الله علیه وآله را پوشیده و چوبدستی او را در دست گرفته و...10

8- امام باقر علیه السّلام فرمود:

مهدی هنگام نماز عشاء ظهور می کند، در حالی که پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله و پیراهن و شمشیر او را با خود دارد و...11

9- امام صادق علیه السّلام فرمود:

گویا من قائم را در نجف مشاهده می کنم، که زره پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را به تن کرده و زره بر بدن او فشار می آورد، آن را تکان می دهد و زره بر تن او گشاد می­شود...12

10- ابوبصیر گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و عرض کردم: قربانت!... شیعیان حدیث می کنند که پیغمبر صلی الله علیه وآله بابی از علم آموخت که از آن هزار باب علم گشوده گشت، فرمود:

ای ابا محمّد! پیغمبر صلی الله علیه وآله به علی هزار باب از علم آموخت که از هر باب آن، هزار باب گشوده می شد.

عرض کردم: به خدا که علم کامل و حقیقی این است، امام علیه السّلام ساعتی (برای اظهار تفکر) به زمین اشاره کرده و سپس فرمود:

آن علم است، ولی علم کامل نیست.

سپس فرمود:

ای ابامحمّد! همانا جامعه نزد ماست، اما مردم چه می­دانند جامعه چیست؟

عرض کردم: قربانت گردم جامعه چیست؟ فرمود:

طوماریست به طول هفتاد ذراع، پیغمبر صلی الله علیه وآله به املاء زبانی آن حضرت و دستخط علی علیه السّلام، تمام حلال و حرام و همه احتیاجات دینی مردم، حتّی جریمه خراش در آن موجود است.

سپس با دست به بدن زد و فرمود:

به من اجازه می دهی ای ابا محمّد؟

عرض کردم: من از آن شمایم، هرچه خواهی بنما. آنگاه با دست مبارک مرا نشگون گرفت و فرمود:

حتی جریمه این نشگون در جامعه هست.

و حضرت خشمگین به نظر می رسید، من عرض کردم: به خدا که علم کامل این است، فرمود: این علم است، ولی باز هم کامل نیست.

آنگاه ساعتی سکوت نمود، سپس فرمود: همانا جفر نزد ماست، مردم چه می دانند جفر چیست؟

عرض کردم: جفر چیست؟ فرمود:

مخزنی است از چرم، که علم انبیاء، اوصیاء و علم دانشمندان گذشته بنی اسرائیل در آن است.

عرض کردم: همانا علم کامل این است. فرمود:

ولی علم کامل نیست.

باز ساعتی سکوت کرد، سپس فرمود:

همانا مصحف فاطمه سلام الله علیها نزد ماست، مردم چه می دانند مصحف فاطمه سلام الله علیها چیست؟

عرض کردم مصحف فاطمه سلام الله علیها چیست؟ فرمود:

مصحفی است سه برابر قرآنی که در دست شماست، بخدا حتّی یک حرف قرآن هم در آن نیست.

عرض کردم: به خدا علم کامل این است.

این هم علم است، ولی کامل نیست.

آنگاه ساعتی سکوت کرد...13

11- حسین بن ابی العلاء گوید شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

همانا جفر سفید نزد من است.

عرض کردم: در آن چیست؟ فرمود:

زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی و صحف ابراهیم و حلال و حرام و مصحف فاطمه، و معتقد نیستم که در مصحف چیزی از قرآن باشد. در آن است آنچه مردم به آن احتیاج دارند و ما به کسی احتیاج نداریم، حتی مجازات یک تازیانه و نصف تازیانه و یک چهارم تازیانه و جریمه خراش در آن هست و جفر سرخ هم نزد من است.

عرض کردم: در جفر سرخ چیست؟ فرمود:

اسلحه است و آن تنها برای خونخواهی گشوده می­شود و صاحب شمشیر (امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف) آنرا برای کشتن باز می کند...14

12- امام صادق علیه السّلام فرمود:

همانا نزد ما نوشته جاتی است که با وجود آنها نیازی به مردم نداریم (که از آنها چیزی بپرسیم) ولی مردم به ما احتیاج دارند، نزد ما کتابی است به املاء پیغمبر صلی الله علیه وآله و خط علی علیه السّلام، دفتری است که هر حلال و حرامی در آن است...15

 

 منابع

 

 

 

 1- برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع کنید به کتب: اصول کافی ج1 ص324 به بعد- الشیعه و الرجعه ج1 ص163 به بعد- غیبت نعمانی ص242- بحارالانوار ج52 ص391- بصائر الدرجات ص142 به بعد- معجم احادیث الامام المهدی ج3 ص386 به بعد- الزام الناصب ج2 ص164- اکمال الدین ج2 ص191- روزگار رهایی ص458

2-  اصول کافی ج1 ص326

3- . همان مدرک ص334

 4- . همان مدرک ص336

5-  همان مدرک - روزگار رهائی ج1 ص458

6-  همان مدرک ص335

 7- . مقصودشان اثبات امامت زید بن علی بن الحسین علیه السلام بود.

 8-  تابوت سکینه در این زمینه ؛ کتاب قصه های قرآن به قلم نگارنده داستان حضرت یوشع علیه السّلام را ملاحظه فرمائید.

9-  اصول کافی ج1 ص338

10-  بشاره الاسلام ص267

11-  ابن حماد ص95

12-  بحارالانوار ج52 ص391

13-  همان مدرک ص344 به بعد.

14-  همان مدرک ص347

15-  همان مدرک ص349

 

آیا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف کشته می شود یا نه؟

آیا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف کشته می شود یا نه؟

جواب: روایات در این زمینه دو گونه اند، برخی گویند آن حضرت فوت می کند و برخی دیگر تصریح به شهادت حضرت دارند.

1- از امام صادق علیه السّلام سؤال شد:... اوّلین کسی که رجعت خواهد کرد کیست؟ آن حضرت فرمود:

امام حسین علیه السّلام پس از حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف همراه یاران خود و هفتاد پیامبر برخواهد گشت، آنگاه حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف انگشتر خود را به امام حسین علیه السّلام می­دهد و از دنیا می رود، امام حسین علیه السّلام او را غسل می دهد و کفن و دفن می کند.1

2- در روایتی دیگر آمده است:

هنگامی که سال هفتاد به پایان می آید و مرگ حضرت فرا می رسد، زنی به نام سعیده و از طایفة بنی تمیم، ایشان را به شهادت می رساند، ویژگی آن زن این است

که مانند مردان محاسن دارد، او از بالای بام به هنگامی که حضرت در حال عبور است، سنگی به سوی ایشان پرتاب می کند و آن حضرت را به شهادت می رساند، چون حضرت رحلت می کند، امام حسین علیه السّلام مراسم غسل، کفن و دفن آن حضرت را عهده دار می شود.2

ولی همانطور که امام حسن مجتبی علیه السّلام فرمود: هیچ یک از ما امامان نیست، جز آنکه مسموم و یا شهید می شود.3

می توان گفت روایاتی که بر شهادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت دارد بر دیگر روایات ترجیح و برتری دارند.

و چون قائم آل محمّد صلی الله علیه وآله از دنیا برود و یا شهید شود، چهل روز پس از آن قیامت برپا می گردد و مردگان از گورها به در آیند و برای حساب و جزای محشر آماده گردند و خداوند از آنچه واقع می شود، داناتر و ولیّ توفیق و صواب است.4

که برخی از علماء و بزرگان می­گویند شاید مراد از قیامت، رجعت باشد.5

 

 منابع


 1- حق الیقین مجلسی ص352- مهدی موعود ص1220- بحارالانوار ج51 ص56- علاّمه مجلسی رحمه الله می گوید: اگر کسی گوید که امام حسین را کی غسل خواهد داد، جواب گوئیم که چون آن حضرت در این نشأه شهید در معرکه بود، احتیاج به غسل ندارد، یا ائمه بعد از آن حضرت که به دنیا برگردند، آن حضرت را غسل دهند و نماز خوانند بر او، تا به نفخ صور منتهی شود (حق الیقین ص350).

 

2-  شرح الزیاره ج3 ص53- تاریخ بعد الظهور ص881

3- . اعلام الوری ص349- بحارالانوار ج27 ص217

4-  ارشاد مفید ج2 ص708- سلمان فارسی از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل می­کند که فرمودند: بدانید که خیری در زندگانی بعد از او نیست و انتهای دولت او چهل روز قبل از قیامت خواهد بود (کفایه المهتدی فی معرفه المهدی ص307).

5-  الایقاظ من الهجعه ص400

 

آدرس کانال تلگرام

‍ ✅ترویج عقائد امامیه

✅احادیث اهلبیت علیهم السلام 

✅اخبار ملاحم الفتن 

✅احکام مبتلابه

✅صوت منابر 

✅اطلاع رسانی جلسات



حکومت واحد جهانی بر اساس عدالت و آزادی


مرزهای جغرافیایی در هم ریزد، شالوده حکومت واحد جهانی بر اساس عدالت و آزادی در سرتاسر گیتی استوار گردد.

در سطح جهان فقط یک حکومت و آن حکومت حضرت مهدی، فقط یک فرمانروا و آن یوسف زهرا، تنها یک قانون اساسی و آن قرآن کریم، فقط یک پرچم و آن پرچم توحید، تنها یک آیین و آن دین مقدس اسلام به رسمیت شناخته می‌شود.

مهم‌ترین شاخصه‌ی حکومت حضرت مهدی  علیه‌السلام عدل فراگیر است که در 148 حدیث به این تعبیر آمده است:

یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

زمین را پر از عدل و داد نماید، همان گونه که پر از جور و ستم شده باشد.

عدل فراگیر

رئیس مذهب، امام به حق ناطق، حضرت جعفر صادق  علیه‌السلاممی‌فرماید: أَمَا وَ اللّه‌ِ لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَمَا یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُرُّ.

به خدا سوگند! عدالت آن حضرت در داخل خانه هایشان به آن‌ها می‌رسد، همان گونه که گرما و سرما به داخل خانه‌ها راه پیدا می‌کند.

خداوند منّان در قرآن کریم می‌فرماید:

«اعْلَمُوا أَنَّ اللّه‌َ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»؛

بدانید که خداوند زمین را پس از مرگش زنده می‌کند.

امام صادق در تفسیر آن فرمود:

أَیْ یُحْیِیهَا اللّه‌ُ بِعَدْلِ الْقَائِمِ عِنْدَ ظُهُورِهِ بَعْدَ مَوْتِهَا بِجَوْرِ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ؛

یعنی خداوند آن را زنده می‌کند با عدالت قائم  علیه‌السلام به هنگام ظهورش، پس از آن که با ستم پیشوایان ضلالت، مرده باشد.

هنگامی که حضرت نرجس خاتون به محضر امام هادی  علیه‌السلامشرفیاب شد، امام  علیه‌السلام فرمود: می‌خواهم به تو جایزه‌ای بدهم، آیا 10000 دینار طلا برای تو خوشتر است یا بشارتی که در آن شرف جاودانه است؟

عرضه داشت: مژده فرزند برای من. فرمود:

أَبْشِرِی بِوَلَدٍ یَمْلِکُ الدُّنْیَا شَرْقاً وَ غَرْباً، یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا، کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛

تو را بشارت باد به فرزندی که شرق و غرب گیتی را تحت سیطره خود در می‌آورد، جهان را آکنده از عدل و داد می‌سازد، همان گونه که پر از جور وستم شده باشد.

آشتی فرا ملّی

در عصر موفور السرور ظهور مصلح جهانی، نه تنها در میان همه‌ی توده‌ها صلح و صفا حاکم می‌شود، بلکه بر اساس روایات فروان، حتی در میان دیگر جانداران نیز صلح و آشتی برقرار می‌شود:

امام حسن مجتبی  علیه‌السلام در یکی از احتجاج‌های خود می‌فرماید:

وَ تَصْطَلِحُ فِی مُلْکِهِ السِّبَاعُ؛

در حکومت آن حضرت حتی درندگان نیز آشتی می‌کنند.

امیرمؤمنان  علیه‌السلام در این رابطه فرمود:

لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ وَ اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِمُ؛

در آن روزگار، کینه و حسد از دل بندگان خدا رخت بر می‌بندد، درندگان و چارپایان با یکدیگر آشتی می‌کنند.

جالب توجه است که در کتب عهدین نیز در این رابطه گفتگو شده است.

و شایان دقّت است که در منابع زرتشتیان نیز از آشتی حیوانات در عصر ظهور سخن رفته است.

آگاهی گسترده

آگاهی امامان معصوم علیهم‌السلام از گذشته و آینده جهان، از اعماق دل انسان‌ها و از هر چیزی که نسبت به دیگران غیب محسوب می‌شود، از اعتقادات قطعی و مسلّم ما می‌باشد، در این جا نیاز به بسط سخن نیست، تنها به نقل یک حدیث بسنده می‌کنیم.

امام صادق  علیه‌السلام در یک بیان جامع فرمودند:

إِنَّهُ إِذَا تَنَاهَتِ الْأُمُورُ إِلَی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ رَفَعَ اللّه‌ُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کُلَّ مُنْخَفِضٍ مِنَ الْأَرْضِ وَ خَفَّضَ لَهُ کُلَّ مُرْتَفِعٍ مِنْهَا حَتَّی تَکُونَ الدُّنْیَا عِنْدَهُ بِمَنْزِلَةِ رَاحَتِهِ فَأَیُّکُمْ لَوْ کَانَتْ فِی رَاحَتِهِ شَعْرَةٌ لَمْ یُبْصِرْهَا؛

هنگامی که زمام امور به دست صاحب این امر منتهی شود، خداوند متعال، همه‌ی پستی‌ها و بلندی‌های روی زمین را برای او صاف و هموار سازد، پس همه دنیا در برابر او همانند کف دست او می‌شود. آیا اگر در کف دست یکی از شما مویی باشد، آن را نمی‌بینید؟

 منبع سلسه دورس مهدویت  حجة الاسلام مهدی پور

سفارش امام زمان(عج) به ذکری در رکوع نماز‌ها وروش صحیح استخاره با تسبیح



شاید بعضی از شما دیده باشید برخی ائمه جماعات در رکوع آخر نمازشان این ذکر را می گویند: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم». این دستورالعملی است که خود آقا امام عصر (عج الله) دردیدار باآیت الله مرعشی نجفی به ایشان فرمودندکه در رکوع‌های نماز بویژه رکوع اخر تأکید کردند بخوانید ...


ترجمه آن ذکر این است: بار‌ها درود بر محمد و آلش بفرست و بر عجز وناتوانی ما رحم کن وبه حق محمد وآل او به داد ما برس.

 

ملاقات حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی(ره)

در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت، علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایمان بقیة الله الاعظم، عجل الله تعالی فرجه، داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامر، علیه السلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.

تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در این شب رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادی قطاع الطریق و دزد‌ها، ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت:‌ ای سید! سلام علیکم.

ترس و وحشت بکلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می‌گفتیم و می‌رفتیم از من سؤال کرد:

کجا قصد داری؟

گفتم: مسجد سهله.

فرمود: به چه جهت؟

گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولی عصر، علیه السلام.

مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجدکوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجدشده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که، مثل آن بود که دیوار و سنگ‌ها با او آن دعا را می‌خواندند احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.

بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه‌ای، چه خوب است شام بخوری.

از جمله مطالب در این جلسه تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره‌ها بعد از نمازهای واجب بود. بعد از نماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم یتسائلون بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک

پس سفره‌ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چله زمستان و سرمای زننده‌ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا شام خوردم.

سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.

داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می‌کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتداکردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟

بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:

ای سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می‌روی یا در همین جا می‌مانی؟

گفتم: می‌مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، علیه السلام، نشستیم.

به سید گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟

در جواب کلام جامعی را فرمود: این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم.

این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می‌آید ارکان وجودم می‌لرزد به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنم؟

1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:

ای سید با تسبیح به چه نحو استخاره می‌کنی؟

گفتم: سه مرتبه صلوات می‌فرستم و سه مرتبه می‌گویم: «اَستخیرُ اللهَ برحمتِهِ خیرة فی عافیة» پس قبضه‌ای از تسبیح را گرفته می‌شمارم، اگر دو تا بماند بد است و اگر یکی ماند خوب است.

فرمود: برای این استخاره، باقی مانده‌ای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فورا حکم به خوبی استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف می‌شود استخاره اول خوب است اما اگر یکی آمد کشف می‌شودکه استخاره اول میانه است.

به حسب قواعد علمیه می‌بایست دلیل بخواهیم و آقاجواب دهد به جای دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرد این قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.

2. از جمله مطالب در این جلسه تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره‌ها بعد از نمازهای واجب بود. بعد از نماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم یتسائلون  بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک.

3. دیگر اینکه تأکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره‌ای خواستی می‌خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می‌خوانی و فرمود: کفایت می‌کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.

4. تأکید فرمود که: بعد از نمازهای پنجگانه این دعا رابخوان:

 «اللهم سرًِحنی عنِ الهُمومِ و الغُمومِ و وَحشَةِ الصَدرِ و وَسوَسةِ الشَیطان برحمتک یا ارحم الراحمین».

5. و دیگر تأکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهای یومیه خصوصا رکعت آخر:

 «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم».

بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره‌ای خواستی می‌خوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را می‌خوانی و فرمود: کفایت می‌کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت

6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلی فرمود:

تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسایل آن.

7. تأکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارند و لکن یاد از آنها نمی کنند.

8. تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل می‌کنند و فرمود: در شرع این چنین رسیده است.

9. تأکید بر زیارت سید الشهدا، علیه السلام.

10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع.

11. پرسیدم: نمی‌دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟

فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدی.

گفتم: نمی‌دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟

فرمود: تمام آن‌ها از تو راضی‌اند و درباره‌ات دعا می کنند.استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف.

دعا فرمودند.

در اینجا مطلب دیگری است که مجال تفصیل و بیان آن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطرحاجتی، آمدم نزد حوض که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه ها اطراف مسجد گریه می‌کردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد ازوصال مبتلا به هجران شود.

این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می‌آید بهت زده می‌شوم.

مبنای زندگی امام صادق علیه السلام

    

 مِنْ خَطِّ الشَّهِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ‏ قِیلَ لِلصَّادِقِ علیه السلام:                         

عَلَى مَا ذَا بَنَیْتَ أَمْرَکَ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ   

 عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لَا یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ     

 وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ 

وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لَا یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ

 وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ‏


بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏75 ؛ ص228

 

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید برنامه زندگی تان را بر چه اساس بنا کردید ایشان فرمودند :

دانستم که عملم را کسی جز من برایم انجام نمیدهد پس خودم تلاش کردم که خودم آنها را انجام دهم .

ودانستم خداوند عزیزوباعظمت از من مطلع است پس از او حیا کردم

و دانستم رزقم را کسی دیگر نمیخورد پس آرامش پیدا کردم

و دانستم همانا آخر کارم مرگ است پس آماده مرگ شدم.

روایتی بسیار زیبا از حضرت امیر علیه السلام



ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ " فرمودند : در حضور هفت گروه، هفت کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
.1 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻟﺖ ﻧﺰﻥ .
.2 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ .
.3 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ، ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ
.4 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻧﮑﻦ.
.5 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ .
.6 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽ ﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ .
.7 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ.
(ﭼﻮﻥ ﺳﻮﺯ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ ﺳﺮﺩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ...)


کتاب تحف العقول صفحه167

این حدیث نورانی را بخوانید


عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی الإمام محمد الجواد صلوات الله علیه فَأَجْرَیْتُ اخْتِلَافَ الشِّیعَةِ.
فَقَالَ صلوات الله علیه:
یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لَمْ یَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَعَلِیّاً وَفَاطِمَةَ صلوات الله علیهم فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَأَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَیْهَا وَفَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَیْهِمْ فَهُمْ یُحِلُّونَ مَا یَشَاءُونَ وَیُحَرِّمُونَ مَا یَشَاءُونَ وَلَنْ یَشَاءُوا إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ الدِّیَانَةُ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ   لَزِمَهَا لَحِقَ خُذْهَا إِلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ.


محمد بن سنان گوید: نزد امام محمد جواد صلوات الله علیه بودم و اختلاف شیعه را مطرح کردم، حضرت فرمودند:
اى محمد! همانا خداوند تبارک و تعالى همیشه در یگانگى خود یکتا بود (یگانه اى غیر او نبود) سپس محمد و على و فاطمه «صلوات الله علیهم» را آفرید، آنها هزار روزگار ماندند (و به آرامى انتظار کشیدند)، سپس همه چیز را آفرید و   ما را بر آفرینش آنها گواه گرفت و اطاعت ایشان را در میان مخلوق جارى ساخت (و بر آنها واجب کرد) و کارهاى آفریده ها را به ایشان واگذار نمود. پس ایشان هر چه را خواهند حلال کنند و هر چه   را خواهند حرام سازند، و هرگز نمی خواهند جز آنچه خداوند تبارک و تعالى خواسته باشد.
سپس فرمودند: اى محمد! اینست  آن دیانتى که هر که از آن جلو افتد از دین خارج شود و هر که از آن عقب بماند نابود شود و هر که به آن بچسبد، به حق رسیده است، اى محمد همواره ملازم این دیانت باش.


الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 441
حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج 1، ص: 18
بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 15، ص: 19


اَللَّهُـــــــمَّ عَجّــِــــلْ لِوَلِیّــــــــــــکَ الغـــــَریـــــبِ  الفـــــــَرَجْ


نگرانی های امام زمان(عجل الله تعالی) درباره شیعیان


 حجاب و عفت: 

مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند. در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم!»
 
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.» (
۱) 

رعایت حلال و حرام در زندگی
 

یکی دیگر از نگرانی های امام زمان (عج) بی توجهی مردم به حلال و حرام است. یکی از دانشمندان مدت ها در آرزوی زیارت حضرت مهدی (عج) بود، برای رسیدن به این هدف زحمت های فراوان کشید و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفته بودو عبادت میکرد.
 

اما هر چه می کوشید راه به جایی نمی برد تا به او گفتند: دیدار امام زمان (عج) برای تو ممکن نیست مگر در فلان شهر. او حدود
۳۷ روز در آن شهر می ماند تا در بازار آهنگرها کنار دکان پیرمردی قفل ساز هنگامی به محضر امام زمان (عج) شرفیاب می شود که آن حضرت در کنار پیرمرد قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند. 


در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.»
 

پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.»
 

پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.» سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (عج) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید. در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم.»(
۲) 

بی توجهی شیعیان به امام زمان(عج)
 

مرحوم حاج محمدعلی فشندی تهرانی می گوید که در مسجد جمکران سیدی نورانی را دیدم با خود گفتم این سید در این هوای گرم تابستانی از راه رسیده و تشنه است ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: «آقا! شما از خدا بخواهید تا فرج امام زمان (عج) نزدیک گردد.» فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما می رسد
(۳) 

اعمال ناپسند و بی توجهی به عرضه اعمال
 

در تشرّف مرحوم شیخ محمدطاهر نجفی، خادم مسجد کوفه، می فرمایند: «آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ چرا شیعیان برای فرج ما دعا نمی کنند؟»(
۴) 

آقامیرزا محمدباقر اصفهانی می گوید که شبی در خواب گویا مولایم حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را دیدم که به من فرمودند: «روی منبرها به مردم بگویید که توبه کنید و برای فرج حضرت حجت (عج) دعا نمائید و بدانید این دعا مثل نماز میت واجب کفایی نیست بلکه مانند نمازهای یومیه بر تمام مکلفین واجب است.»(
۵) 


” کسی که آنچه را از اموال ما در دست او است حلال می داند و بدون اجازه ما در آنها تصرف می کند، همانند تصرفی که در مال خود می کند، ملعون است و در روز قیامت از دشمنان ما محسوب می گردد “

ام حضرت زینب (علیها سلام) که فرج را نزدیک گرداند.»(۶) 
در تشرّف مرحوم آیت الله حاج سید محمد- فرزند آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی (ره)- امام زمان (عج) فرمودند: «از علایم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و چه بسا آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندد. شما برای فرج من دعا کنید.»(
۷) 

در تشرّف دیگری که یکی از علماء به محضر امام زمان (عج) پیدا کرده بود آن حضرت فرمودند: «به آنان بگو که برای فرج من دعا کنید تا خدا مرا از زندان غیبت نجات دهد.»
 (۸) 

همکاری شیعیان با ظالمان و ستمگران
 

شیخ عبدالحسین حویزاوی می گوید مردی به نام میرزا احمد رئیس شهرداری نجف اشرف بود، او مرد متدین و خوبی بود که به اجبار او را شهردار کرده بودند. شبی در عالم رؤیا به محضر امام زمان (عج) مشرّف شدن و دیدم که رئیس شهرداری نجف نزد ایشان حاضر است حضرت با تندی به او فرمودند: «چرا داخل شغل حکومتی شدی و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتی؟»
 

بعد مطلبی فرمودند که آن مرد متوجه نشد من خواستم گفته حضرت را به او بفهمانم. گفتم حضرت بقیه الله (عج) می فرمایند:وَ لا ترکَنُوا اِلی الّذین طَلَمُوا فَتَمّسکُمُ النّار؛ یعنی، به سوی ستمگران میل نکنید به آنان تکیه ننمایید که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد.» وقتی این جمله را گفتم، حضرت رو به من کرد و فرمود: «پس تو چرا مدح می کنی؟» عرض کردم: «تقیه می کنم.» حضرت دست مبارک را به دهان گذاشتند و به عنوان انکار سخن من با تبسم فرمودند: «تقیه! تقیه! تقیه!- یعنی تو از روی خوف و تقیه مدح نمی کنی- هفت روز بیشتر از عمر تو باقی نیست فردا برو و مُهر حکومتی را رد کن.»(
۹) 

تحصیل معارف از طریق غیر مشروع
 

امام زمان (عج) می فرماید: «طَلَبُ المَعارِف مِن غَیرِ طَریقَتِنا اَهلَ البَیتِ مُساوِقُ لِلاِنکارِنا؛ یعنی، بدست آوردن معارف جز از طریق ما خاندان پیغمبر (ص) مساوی با انکار ماست.»
(۱۰) 

گناه شیعیان


امام زمان (عج) می فرمایند: «نادان ها و کم خردان شیعه و کسانی که به اندازه پر و بال پشه دین ندارند- با رفتار و گفتار ناشایست خود- ما را آزار می دهند.»(۱۱) 

امام زمان (عج) می فرمایند: «به خدا پناه می برم از کوری بعد از بینایی و از گمراهی بعد از هدایت.» (۱۲) 


پرهیز از تصرف اموال معصوم (علیه السلام)
 

از توقیع شریفی که به وسیله ی نایب دوّم ابوجعفر محمد بن عثمان از امام عصر (عج) رسیده است، آن حضرت در مورد خمس که باید به فقیه جامع الشرایط پرداخت شود، می فرماید: «کسی که آنچه را از اموال ما در دست او است حلال می داند و بدون اجازه ما در آنها تصرف می کند، همانند تصرفی که در مال خود می کند، ملعون است و در روز قیامت از دشمنان ما محسوب می گردد.»(
۱۳)
 
امام زمان (عج) در توقیع شریفی می فرمایند: «هر کس در اموال مربوط به ما تصرف کند و بخورد، بدرستی که آتش را در شکم خود وارد کرده است و به زودی در آتش افروخته وارد خواهد شد.»
(۱۴) 
ایشان می فرماید: «وقتی برای هیچ کس جایز نباشد که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند چگونه این کار در مال ما جایز می شود؟»(
۱۵)
 
در توقیع دیگر می فرماید: «لعنت خداوند و ملائکه و تمامی مردم بر کسی که یک درهم از مال ما را حلال بداند و در آن تصرف کند.»(
۱۶) 

پی نوشتها:
 
(
۱) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۳ ، ص ۱۵۸. 
(
۲) ملاقات با امام عصر (عج) ، ص ۲۶۸. 
(
۳) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۱۵۵. 
(
۴) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ص ۳۵. 
(
۵) ملاقات با امام عصر (عج) ، ص ۸۷. 
(
۶) ملاقات با حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۲۵۱. 
(
۷) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۱ ، ص ۱۸۴. 
(
۸) کرامات الصالحین ، ص ۱۷۴. 
(
۹) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ص ۳۶۱. 
(
۱۰)صحیفه المهدی ، ص ۳۳۴. 
(
۱۱)احتجاج ، ج ۲ ، ص ۴۷۴. 
(
۱۲)الخرائج ، ج ۳ ، ص ۱۱۱۰. 
(
۱۳)کمال الدین ، ص ۵۲۰. 
(
۱۴)کمال الدین ، ص ۵۲۰. 
(
۱۵)کمال الدین ، ص ۵۲۱. 
(
۱۶)نجم الثاقب ، ص ۴۱۱. 

 

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا




رافت در آستان تو تفسیر میشود ---  دل با خیال حسن تو تسخیر میشود
صدها هزار نامه الوده از گناه   ---   با یک نگاه عفو تو تطهیر میشود
پیش از اجل به خانه چشمم قدم گذار ---   تعجیل کن فدات شوم دیر میشود
حتی سکوت در حرم تو عبادت است ---اینجا نفس به یاد تو تکبیر میشود
اینجا اگر کبوتر دل آید از بهشت   ----   اطراف گندم تو زمین کیر میشود
دیوانه میشود دل عاقل در این حرم  --- دیوانه ای که عاشق زنجیر میشود
صیاد را به نیم نگه صید میکنی  --- آهو به یک ضمانت تو شیر میشود
غلامرضا سازگار


سید محمود خوشدل

ذاکر الحسین علیه السلام


سید محمود خوشدل






مشایه اربعین  ورودی کربلا سال ۱۴۳۵

دعا کنیم

ذاکر الحسین علیه السلام

سید محمود خوشدل



اللهم عجل لولیک الفرج

  خدایا ظلم وستم وبی عدالتی رو با فرج ولی امرت ریشه کن بفرما

خدایا هر کس در هر جای عالم ودر هر لباس و پست ومقامی که هست
خیانت میکند به  مردم بی پناه ومظلوم  خار وذلیل  و سرنگون بگردان

خدایا طعم حقیقی اسلام ناب و عدالت وامنیت در زوایای مختلفش را به ما وهمه
مردم عالم بچشان


آخرالزمان عصر نبود تعادل


از مشهورترین روایات مربوط به آخرالزّمان و قیامت ظهور، این حدیث نبوی پیامبر اعظم(ص) است که درباره حضرت مهدی(ع) فرمود
یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً؛ او، [حضرت مهدی(ع)]، زمین را پر از قسط و عدالت می‌کند آن‌چنان که پر از ظلم و جور شده بود
اغلب به معنای جامع و عمیق این روایت توجّه نمی‌شود. تلقّی ما از ظلم و جور، عموماً زورگویی‌ها و خشونت‌های نظامی گردنکشان و مستکبران علیه محرومان و ضعیفان است و کمی که پیشتر می‌رویم به مظالم اقتصادی و فاصله‌های عظیم فقر و غنا نیز به عنوان مصادیقی از ظلم توجّه می‌کنیم؛ ولی حقیقت این است که معنای ظلم و جور آن هم به نحو امتلاء و آکندگی، معنایی بس وسیع‌تر و عمیق‌تر دارد.


امیرالمؤمنین(ع) در روایتی، عدل را به وضع الشئ فی موضعه؛ قرار گرفتن هر چیزی در جایگاه خودش تعریف فرمودند و بعد تصریح کردند که معنای ظلم نیز از این تعریف روشن می‌شود و آن عبارت است از قرار نداشتن اشیا و امور در جایگاه خودشان.
واژه جور نیز که در روایت نبوی آمده است

، به معنای از مسیر و راه خارج شدن و منحرف گشتن است و بیانی دیگر از واژه ظلم است.

 بر این اساس باید به این نکته توجّه کنیم که روایت مشهور یاد شده، معنایی بس عمیق‌تر از آنچه ما اغلب تصوّر می‌کنیم، در بر دارد
 ملئت ظلما وجورا یعنی آکندگی عالم از ظلم و جور؛

یعنی آنکه در آخرالزّمان هیچ عرصه‌ای از عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی از تباهی، انحراف و کژی خالی نیست و به هر جا که بنگری نشانه‌های ناراستی، اعوجاج و انحراف از حق را می‌بینی و در حقیقت تباهی بر مزاج عالم غلبه کرده است و نبود توازن و تعادل مهم‌ترین ویژگی عصر آخرالزّمان است
اقتصاد، سیاست، علم، نظام تعلیم و تربیت، خانواده، شهر، مذهب، غذا، اخلاق، معماری، ارتباطات، خواص، عوام، زنان، مردان، کودکان، جوانان و خلاصه همه عرصه‌های فردی و اجتماعی در سرتاسر عالم و حیات بشری، کم و بیش بیمار و دچار اعوجاج گشته و از مسیر عدل، تعادل و توازن خارج شده‌اند
در آیه 41 سوره روم می‌خوانیم: «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدیّ النّاس؛ تباهی در خشکی و دریا به خاطر اعمال و دستاوردهای خودسرانه بشری ظاهر و غالب شده است».

 این آیه نیز بیانی دیگر از آکندگی عصر آخرالزّمان از عدم تعادل و بی‌توازنی است و از همین رو در دعای عهد خطاب به خداوندتعالی  شکوایه می‌کنیم که
قلت و قولک الحقّ ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس فاظهر اللهم لنا ولیّک؛

تو خود گفتی و سخنت حق است که به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، پس ای خدا! ولیّ خود را بر ما آشکار ساز.

امروزه ما این بی عدالتی ها وکژی ها را در همه جای عالم شاهدیم وهر روز بیشتر هم میشود 

اهلبیت علیهم السلام نمونه هایی از این ظلم وجور که ثمره نداشتن تعادل وعدالت است را بیان نمودند وتنها راه رسیدن به مسیر عدالت در همه جوانبش را نیز بیان داشتند

که آن ظهور امام عدل است    

 

مروری بر روایاتی که نشانه‌های آخرالزّمان را بیان کرده‌اند نیز به وضوح، بیانگر این معنای وسیع از ظلم و جور و در واقع همان آکندگی از نبود تعادل و بی‌توازنی است.

 بر اساس این روایات ما شاید نتوانیم عرصه‌ای را پیدا کنیم که از آسیب، انحراف و کژی در امان مانده باشد. به برخی از این نشانه‌ها که برگرفته از روایات است، توجّه کنید

آفت مهلکِ خود بنیادی معرفتی و اعتقادی و قرائت‌های گوناگون از دین
مردم، دارای آرای مختلف خواهند شد و از هواها و خواهش‌های نفسانی پیروی می‌کنند.  قرآن، کهنه شده و چیزهایی بدان می‌بندند که در آن نیست.  دین، تغییر و دگرگونی پیدا کرده چنان که آب کاسه تغییر پیدا می‌کند

شخص، صبح مؤمن است، شب کافر می‌شود

 هر روز فرقه ها وحزب ها زیاد تر شود

مدعیان الوهیت ونبوت وامامت زیاد شوند

 خود را به اسلام بنامند اما دورترین مردم باشند از وی.

دین مردم رای ایشان باشد (هر کسی بدون علم وتخصص در دین نظر میدهدوعمل میکند)

بدعتها ظاهر وزیاد شود٬ بدعتها سنت شود وسنت ها بدعت !

فتنه ها وبدعتها و مستحدثات در دین چنان شایع شود که نوزادان بر وی نشو ونمو کنند وکودکان بر وی بزرگ شوند وبزرگان بر وی پیر گردند تا اینکه سنت شود وچنان مستحکم گردد که اگر چیزی از او تغییر داده شود ٬ فریاد برآید که ای وای سنت  مان تغییر داده شد.

 

 

 

 ارتدادهای عقیدتی
معروف منکر شود و منکر معروف. مردم حرام را مباح دانند و امور باطل را در بین خود ترویج کنند. بدعت‌ها فاش و فتنه‌ها ظاهر شود. اهل اخبار و حدیث (علمای خالص و صادق دین) موهون شده و دوستداران آنها از نظر بیفتند ـ بعضی از مشاهده جدّ و جهد مؤمنی در امر دین به خدا پناه می‌برند! مؤمن محزون و از نظر افتاده و خوار است

علما‍ءشان شرار خلق خدایند بر روی زمین ٬ از آن جهت که میل به تصوف وفلسفه میکنند قسم به خدا که این گونه از علما از اهل عدول وتحریفند (یعنی عدول وانحراف از دین)  در حب ودوستی مخالفین ما مبالغه می نمایند ٬ شیعیان ودوستان ما را گمراه میکنند ٬ اگر به منصبی برسند از رشوه گرفتن سیر نمیشوند ودستشان به جایی نرسد عبادت خدا را بر پا کنند .

آگاه باشید که این گونه علمأ قاطع طریق ودزدان راه مومنین اند ودعوت کنند گان به سوی راه ملحدانند \س هر کس درک کند ایشان را باید که از ایشان حذر کند ودین وایمان خود را از ایشان حفظ نماید .

 اهل منبر برای جذب مردم وخوشایند آنها دروغ میگویند وآیات وروایات را طبق میل خود ومردم تاویل وتفسیر کنند

آنچه را که میگویند عمل نمیکنند

فقها شان فتوی دهند به آنچه بخواهند

واژگونی ارزش‌ها
نماز را سبک شمرند. مساجد را مثل معابد یهود و کلیسا زینت دهند. مناره‌ها را بلند سازند. اغنیای امّت به منظور گردش و تفریح؛ طبقه متوسط برای تجارت و فقرا به منظور خودنمایی و ریا به حج روند. قرآن، مهجور و مساجد از هدایت تهی گردد و قرآن را با آواز و مزامیر و به صورت غنا می‌خوانند بدون اینکه از خداوند ترسی داشته باشند.

 در چنین عصری ترانه‌ها و ساز و آواز، آدمیان را به طرب می‌آورد، آن‌چنان که نفس‌هایشان گویی در طرب می‌آید و لذّت و شیرینی قرآن خواندن از آنها گرفته می‌شود. مردم، شطرنج، نرد و موسیقی را کاری پسندیده بشمارند و در مقابل، امر به معروف و نهی از منکر را عملی نکوهیده بدانند و در مکّه و مدینه کارهایی می‌کنند که خداوند دوست ندارد و کسی هم نیست که مانع شود و هیچ‌کس آنها را از اعمال زشت باز نمی‌دارد. آلات موسیقی در مکّه و مدینه آشکار است.

 رسوخ انحراف در اعمال عبادی و دینی
فساد زیاد و هدایت کم گردد و آرزوها، طولانی گردد و مردم آنچه را که می‌گویند، عمل نمی‌کنند.

 مرده را تشییع می‌کنند و کسی هم وحشت نمی‌کند (عبرت نمی‌گیرد). شنیدن تلاوت قرآن بر مردم گران و استماع سخنان باطل برای مردم آسان است.

بی پروایی جنسی
(در روابط جنسی) مردان به مردان اکتفا می‌کنند و زنان به زنان قناعت می‌ورزند

فحشا بسیار گردد به طوری که کار و شغل قرار گیرد و زنا علنی گردد و فساد در همه جا آشکار است و کسی از آن جلوگیری نمی‌کند و مرتکبان آن هم خود را معذور می‌دانند.

 لهو و لعب آشکار می‌گردد و کسی که از کنار آن می‌گذرد، جلوگیری نمی‌کند یا کسی قادر به جلوگیری از آن نیست.

 تباهی اخلاقی و بی‌تعادلی در روابط اجتماعی

مردان شبیه زنان و زنان شبیه مردان گردند.

 زنان را به مشاوره گیرند.

 زنان برای خود تشکیل مجلس می‌دهند و جمعیّت‌های زیادی به راه می‌اندازند، به گونه‌ای که در آن اجتماعات مانند مردان سخنرانی می‌کنند و تشکیل این جماعات برای سرگرمی است و در مسیر غیر رضای خداوند انجام می‌شود. زن، شوهر خود را بدبخت و بر خلاف میل او عمل می‌کند و نفقه شوهرش را می‌پردازد. مردان و پسران مسلمان با طلا خود را بیارایند

 زنان بر زین‌ها سوار شوند

بر هم خوردن توازن و تعادل در روابط اجتماعی و جابه‌جایی کارکردها و وظایف اجتماعی
خوردن مال یتیمان را حلال کرده و رباخواری و کم فروشی کنند. ربا را به صورت بیع و رشوه را به اسم هدیه حلال شمرند. زکات را از مستحقّان قطع کنند. فقر، بسیار شود. مردم اموال خود را در راه غیر خدا بذل می‌کنند و کسی را از این کار بر حذر نمی‌دارند و جلوی آنها را نمی‌گیرند. کسی که طلب حلال می‌کند، در نظر مردم سرزنش می‌شود و طالب حرام را مدح و احترام می‌کنند.

مرد، مال بسیاری دارد ولی وجوهات شرعی آن را نمی‌دهد.

 مناسبات ظالمانه اقتصادی
رشوه را به اسم هدیه حلال شمارند، به اسم امانت، خیانت کنند. دروغ، بسیار شود. لجاجت در میان مردم آشکار گردد. برادری در راه رضای خداوند کم می‌شود؛ چنان که پول های حلال کم می‌گردد. پس مردم به بدترین حالت باز می‌گردند. شاهد (در دادگاه) بدون اینکه واقعه را دیده باشد ، شهادت می‌دهد و دیگری به خاطر دوست خود بر خلاف حق گواهی دهد. صاحب هر پیشه در پیشه خود دروغ گوید. کبر و منیّت چون سم در دل‌ها راه یابد. مردم در لباس به یکدیگر مباهات کنند. ثروتمندان بلندمرتبه و فقرا پست باشند. توانگر به آنچه دارد بخل می‌ورزد و فقیر آخرت خود را به دنیا می‌فروشد. همسایه، همسایه‌اش را آزار می‌رساند و کسی هم او را منع نمی‌کند. صاحب مال از شخص با ایمان عزیزتر است. اگر یک روز بر مردی بگذرد و در آن روز گناه بزرگی مانند زنا و کم‌فروشی و غلّ و غش در معامله یا شراب‌خواری نکرده باشد، اندوهگین و محزون است که آن روز را مفت از دست داده و عمرش ضایع شد.! بیدادگری و جرائم، آشکار گردد. فتنه و اضطراب بسیار شود.

تضعیف پیوندهای سالم اجتماعی و فروپاشی نهاد حیاتی خانواده که منجر به فروپاشی کامل اجتماعی می‌شود

 ارحام (پیوند خویشان) را قطع کنند. طلاق فراوان شود و مردم پیشینیان خود را لعنت نمایند. بی‌احترامی به پدر و مادر آشکار گردد و مقام آنها را سبک شمرند و نزد فرزندشان سیه روزتر از همه شوند. پسر به پدر و مادرش افتراء می‌بندد و آنها را نفرین می‌کند و از مرگ آنها خوشحال می‌شود. کوچک، بزرگ را مسخره می‌کند

 (میل به خلود در ارض و الگوهای غلط و غیر دینی در معماری و شهر سازی


مردمِ عمارت‌های محکم و رفیع بسازند
ویرانی بیش از عمران و آبادی است

توسعه غربی که عین ویرانی است، آبادی تلقّی می‌شود
مردم نوشیدنی‌ها و خوراکی‌های پست می‌خورند

تباهی در نوشیدنی‌ها و خوراکی‌ها که عموماً از حالت طبیعی و سالم خود خارج شده‌‌اند و منشأ ضررهای گوناگون برای سلامت انسان‌ها هستند
حتّی نبود توازن و بی‌تعادلی به پدیده‌های طبیعی نیز سرایت می‌کند:
پس چون آن زمان آید هلال ماه شب اوّل مانند ماه شب دوم خود را بنماید و گاهی نیز مخفی می‌شود به طوری که مردم اوّل ماه رمضان را افطار کرده و آخر ماه را که عید می‌باشد، روزه بگیرند. مرگ‌ها سریع باشد و مردم به صورت ناگهانی بمیرند به طوری که مرد هنگام صبح سالم باشد و شب دفن شده باشد و شب زنده و صبح مرده باشد. باران در غیر فصل ببارد. زلزله، فراوان گردد. عمرها کم شود

بلاها ظاهر گردد
البتّه مطالب بالا بدین معنا نیست که در ظلمت آخرالزّمان هیچ نقطه نورانی‌ای وجود ندارد و اصلاً مؤمنی یافت نمی‌شود یا هیچ حرکت سازنده‌ای وجود ندارد؛ بلکه مقصود غلبه و سیطره تباهی و ظلم و جور بر امور و دنیا است و در اقلّیت محض بودن خوبی و خوبان است. ضمن آنکه مصیبت آخرالزّمان آن قدر شدید است که حتّی خوبان و مصلحان را نیز ممکن است به نسبت‌هایی متأثّر سازد.
در هر صورت در همان آخرالزّمان «الموطئون للمهدی؛ زمینه‌سازان برای قیام مهدی(ع)» وجود دارند. سیّد خراسانی و سیّد یمانی و مغربی با یارانشان هستند که با ظهور حضرت به ایشان می‌پیوندند؛ امّا مسئله این است که مؤمنان راستین و آنها که واقعاً دغدغه سالم ماندن و ثبات ایمانی و عقیدتی دارند، نباید از عمق ظلم و ظلمت و تباهی آخرالزّمان غافل شوند و خویش را در معرض انواع فتنه‌ها و پرتگاه‌ها قرار دهند.
==============================================================================================================================

 منبع : کتاب شریف مهدی منتظر تالیف دانشمند فرزانه آیت الله حاج شیخ جواد خراسانی رحمت الله علیه

فتنه ها وآسیب های خانوادگی آخرالزمان

آسیب های خانوادگی آخرالزمان کدامند؟

 

از مهم‌ترین ناهنجاری های خانوادگی در آخرالزّمان ایجاد گسست شدید عاطفی بین اعضای خانواده و از هم گسیختگی خانواده‌هاست. از منظر احادیث اسلامی، در آخرالزّمان بنیاد خانوده‌ها به شدّت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنه‌ها و آفت‌های فراگیر این دوران، در متن تمام خانه‌های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد یافت و نه تنها فرزندان که پدران و مادران را نیز فراخواهد گرفت:
در آخرالزّمان، خواهی دید که پدران و مادران از فرزندان خود به شدّت ناراضی اند و عاقّ والدین شدن رواج یافته است.1

 حرمت پدران و مادران سبک شمرده می‌شود.2

 فرزند به پدرش تهمت می‌زند، پدر و مادرش را نفرین می‌کند و از مرگ آنها مسرور می‌شود.3

 در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانواده‌ها بسیار خواهد شد.4

 در آن زمان، فتنه ها چونان پاره‌های شب تاریک، شما را فرا می‌گیرد و هیچ خانه‌ای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمی‌ماند؛ مگر اینکه فتنه‌ها در آن داخل می‌شوند.”5

 


شهوت‌گرایی و لذّت‌جویی
عفّت و نجابت زنان و مردان آخرالزّمانی در تاخت و تاز اسب وحشی شهوت تاراج می‌گردد و روح ایشان به لجن زاری بدبو از بی‌عفّتی و هواپرستی تبدیل می‌گردد: “همّ و غم مردم (در آخرالزّمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به شهوتشان خلاصه می‌شود، دیگر اهمیّت نمی‌دهند که آنچه می‌خورند حلال است یا حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!6

 


زنان در آن زمان، بی ‌حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد.7

 آنان در فتنه‌ها داخل، به شهوت‌ها علاقه‌مند و با سرعت به سوی لذّت‌ها روی می‌آورند.8

 خواهی دید که زنان با زنان ازدواج می‌کنند.9

 درآمد زنان از راه خودفروشی و بزهکاری تأمین می‌گردد.10

 آنان حرام‌های الهی را حلال می‌شمارند و بدین سان در جهنّم وارد و در آن جاودان می‌گردند.11

 

بی‌غیرتی خانوادگی
مردان و زنان آخرالزّمانی، دچار نوعی “قحط غیرت” می‌شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفّت و نجابت خانواده‌های خود دچار نوعی بی‌حسّی و بی‌میلی می‌گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می‌دهند و حتّی به بی‌عفّتی‌ها و خودفروشی ایشان رضایت می‌دهند: “مرد از همسرش انحرافات جنسی را می‌بیند و اعتراضی نمی‌کند. از آنچه از طریق خودفروشی به دست می‌آورد، می‌گیرد و می‌خورد. اگر انحراف سراسر وجودش را فراگیرد، اعتراض نمی‌کند، به آنچه انجام می‌شود و در حقّش گفته می‌شود، گوش نمی‌دهد.

پس چنین فردی دیّوث است(یعنی بیگانگان را بر همسر خود وارد می‌کند).”12

 

زن‌پرستی
یکی از آفات و ناهنجاری‌های خانوادگی در آخرالزّمان، زن‌سالاری تا سر حدّ زن‌پرستی و قبله ومحور قرار دادن زنان در همه امور است

(در آخرالزّمان) تمام همّت مرد، شکم او و قبله‌اش، همسر او و دینش، درهم و دینار او خواهد بود.13

 مرد از همسرش اطاعت می‌کند، ولی پدر و مادرش را نافرمانی می‌کند.14

 در آخرالزّمان زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می‌کند، آنچه را که او نمی‌خواهد، انجام می‌دهد، اموال شوهرش را به ضرر وی خرج می‌کند.”15

 

مانع تراشی در تربیت دینی فرزندان
از دیگر ناهنجاری‌های خانوادگی در آخرالزّمان، کم توجّهی والدین به تربیت دینی فرزندان و مانع‌تراشی برای علم آموزی دینی و گرایش‌های الهی آنان است:

 وای بر فرزندان آخرالزّمان از روش پدرانشان! نه از پدران مشرکشان، بلکه از پدران مسلمانشان که چیزی از فرایض دینی را به آنها یاد نمی‌دهند و اگر فرزندشان نیز از پی فراگیری معارف دینی بروند، منعشان می‌کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد آسانی از مال دنیا داشته باشند، هر چند ناچیز باشد. من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.”16

 

آشناگریزی و همسایه آزاری
از آسیب‌های خانوادگی دوره آخرالزّمان، قطع رحم، آشناگریزی و همسایه‌آزاری به شیوه‌های گوناگون است:

“هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود و برای اطعام و مهمانی دادن بر یکدیگر منّت گذارند .17

 همسایه به همسایه‌اش آزار و اذیّت می‌کند و کسی جلوگیری نمی‌کند.18

 و همسایه را می‌بینی که همسایه‌اش را از ترس زبانش اکرام و احترام می‌کند.”19

 

حرام‌خوری و آلودگی‌های اقتصادی
در آخرالزّمان بحران اقتصادی حرام به حدّ اعلای خود می‌رسد، خانواده‌ها تقوای اقتصادی را از دست داده و در منجلاب آلودگی‌های اقتصادی همچون ربا، کم فروشی، رشوه‌خواری و گران‌فروشی غوطه‌ور می‌گردند: “هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاه‌برداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین می‌شود که گویی آن روز عمرش تباه شده است20

 و می‌بینی که زندگی مردم از کم‌فروشی و تقلّب تأمین می‌شود.21

 در آن زمان ربا شایع می‌شود، کارها با رشوه انجام می‌یابد، مقام و ارزش دین تنزّل می‌نماید و دنیا

در نظر آنها ارزش پیدا می‌کند.”22

 

 =================================================================================================================================

منابع:


1. اصول کافی، ج8، ص41.
2. همان.
3. بحار الانوار، ج52، ص259، باب 25.
4. إلزام الناصب، ص182؛ منتخب الأثر، ص 433..
5. الملاحم و الفتن، ص 38.
6. اصول کافی، ج8، ص42.
7. من لایحضره الفقیه، ج3، ص390، ح4374.
8. همان.
9. وسائل الشّیعه، ج 16، ص 275، ح 21554.
10. همان.
11. همان.
12. إلزام الناصب، ص195.
13. بشارالاسلام، ص 132.
14. إلزام الناصب، ص181، یزدی حائری.
15. اصول کافی، ج 8، ص 38.
16. جامع الأخبار، ص 106، فصل 62.
17. بحار الانوار، ج 52، ص 263.
18. وسائل الشّیعه، ج 16، ص 275.
19. اصول کافی، ج 8، ص 40.
20. وسائل الشّیعه، ج 16، ص 279.
21. اصول کافی، ج 8، ص 40.
22. وسائل الشّیعه، ج 15، ص 348.

 

راه نجات از فتنه‌های آخر الزّمان

 

 

 رسول خداصلی الله علیه وآله در پایان خطبه خود در سال حجّة الوداع در کنار کعبه، پس از بیان نشانه‌های مردم آخر الزّمان و فتنه‌هایی که در آن زمان رخ می‌دهد، راه نجات و سلامت دین مردم را در پیروی از قرآن و اهل بیت خود بیان نمود و فرمود:

 «مَعاشِرَ النَّاسِ! إِنِّی راحِلٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَی الْمَغِیبِ، فَأُوَدِّعُکُمْ وَ أُوصِیکُمْ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظُوها، إِنِّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً، مَعاشِرَ النَّاسِ! إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هادٍ، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ، وَ الْحَمْدُ للَّهِ‌ِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»1

 

 یعنی: «ای مردم! من در این نزدیکی به عالم غیب رحلت خواهم نمود، اکنون با شما خداحافظی می‌کنم و شما را به وصیّتی توصیه می‌کنم که باید در انجام آن حرمت مرا حفظ کنید [ و هرگز از آن تخلّف ننمایید]، همانا من دو چیز بزرگ را بین شما باقی می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود را، اگر شما به این دو چیز تمسّک جویید و از آنها پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد.

 ای مردم! [ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» ]من منذر هستم و علیّ هادی می‌باشد و عاقبت نیک برای متّقین است و حمد و ستایش مخصوص خدای ربّ العالمین می‌باشد

 

 آری، اگر مردم بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله به کتاب خدا و اهل بیت پیامبر خودصلی الله علیه وآله تمسّک جسته بودند، به فرموده حضرت فاطمه‌علیها السلام [ و امّ سلمه و ابوذرّ و ابن عبّاس]، دو نفر هم با یکدیگر نزاع و اختلاف پیدا نمی‌کردند، «وَ لکِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ اللَّهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللَّه»، یعنی: بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله کسی را مقدّم نمودند که خدا او را [ لایق منصب امامت نمی‌دانست و او را] کنار زده بود و کسی را کنار گذاردند که خداوند اورا مقدّم نموده بود [ و لایق منصب امامت می‌دانست]2.

 

مفضّل می‌گوید: امام صادق‌علیه السلام به اصحاب خود فرمود: «آگاه باشید، به خدا سوگند برای صاحب این امر [ یعنی حضرت مهدی‌علیه السلام] غیبتی خواهد بود [ بسیار طولانی] و چنان نام او از یاد خواهد رفت که گفته خواهد شد: "او، یا مرده است، و یا او را کشته‌اند"، و یا می‌گویند: "ما نمی‌دانیم در کجا پنهان گشته است؟"

 و در آن زمان کسی نجات نخواهد یافت مگر آن که خداوند از او پیمان بندگی گرفته باشد و ایمان در قلب او ثبت شده باشد، و مورد تأیید خداوند باشد...»3

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «ای مردم! شما فتنه‌های تاریک و کوری را در پیش دارید و راه نجاتی از آن نیست مگر برای "نومه".» گفته شد: «نومه چیست؟» فرمود: «کسی که مردم را می‌شناسد و مردم او را نمی‌شناسند.»4

 و یا فرمود: «ای مردم! امواج فتنه را به وسیله کشتی‌های نجات بشکافید، [ و خود را نجات بدهید].5

 مقصود آن حضرت از کشتی‌های نجات، عترت و اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله می‌باشد؛ چرا که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

 «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَ فِیها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ وَ هَوی.» یعنی: «مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است که هر کس در آن قرار گرفت نجات یافت و هر کس از آن تخلّف نمود هلاک گردید [ گرچه فرزند حضرت نوح بود].»

 امام سجّادعلیه السلام فرمود: «لَتَأْتِیَنَّ فِتَنٌ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ، لا یَنْجُو مِنْها إِلّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَهُ أُولَئِکَ مَصابِیحُ الْهُدی وَ یَنابِیعُ الْعِلْمِ یُنْجِیهِمُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ.»6

 یعنی: «برای شما فتنه‌هایی همانند شب تاریک رخ خواهد داد و در آن فتنه‌ها برای کسی راه نجات نخواهد بود مگر آنان که خداوند میثاق بندگی از آنان گرفته باشد، و آنان چشمه‌های علم و دانش و چراغ هدایت هستند و خداوند آنان را از هر فتنه تاریکی نجات خواهد داد

 

 خلاصه سخن این است که در آخر الزّمان و دوران غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام، فتنه‌های کور و خطرناکی رخ می‌دهد و نجات و سلامت از آنها جز با تمسّک به قرآن و اهل بیت‌علیهم السلام و تقوا و تقیّد به دین و پرهیز از شبهات و استمداد از خداوند و توسّل به اولیای او و توجّه به سخنان آنان در رابطه با آخر الزّمان و دوران غیبت کبرا امکان‌پذیر نیست،

و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه و هو المستعان علی الامور کلّها.

==========================================================

144) وسائل الشّیعة: 15 / 348 و ج 11 / 276، مستدرک الوسائل: 11 / 371.1

- 145) بحارالأنوار: 36 / 352، و ج 36 / 346، احتجاج: 1 / 231، شرح الأخبار: 2 / 500 .2

146) کافی: 1 / 339.3

147) مستدرک سفینة: 8 / 123.4

148) همان.5

149) همان / 122.6

 

فتنه‌های گوناگون آخرالزمان

اشاره

 همان‌گونه که گذشت خداوند بندگان خود را نسبت به مال و جان و فرزند و همسر و امور فراوان دیگری آزمایش خواهد نمود و در حقیقت مال و

فرزند و شهوات نفسانی دنیا و ریاست و قدرت و فقر و تنگدستی بلکه علم و دانش و بلا و مصیبت برای انسان امتحان و فتنه و آزمایش است و همان‌گونه که گذشت سبب رشد و تعالی او نیز خواهد بود و اگر در کسی روح ایمان و خلوص و زهد و تقوا باشد خداوند او را حفظ می‌نماید و از این امتحانات و فتنه‌ها سالم بیرون خواهد آمد، و لکن اگر اهل دنیا و مادّیات باشد و ایمان و خلوص و تقوای کافی در او نباشد قطعاً فریب می‌خورد؛ چرا که حبّ دنیا ریشه همه انحرافات و گناهان است.

 

 قالَ النَّبِیّ‌صلی الله علیه وآله: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»1،

 وَ قالَ‌صلی الله علیه وآله: «إِنَّ فِی طَلَبِ الدُّنْیا إِضْراراً بِالْآخِرَةِ وَ فِی طَلَبِ الْآخِرَةِ إِضْراراً بِالدُّنْیا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْیا فَإِنَّها أَوْلی بِالْإِضْرارِ»2.

 

 یعنی: «دلبستگی و علاقه به دنیا ریشه هر خطایی است. و دنیاطلبی اضرار به آخرت است و آخرت‌طلبی اضرار به دنیاست و شما باید ضرر را به دنیا وارد کنید؛ چرا که دنیا [ فانی است و] سزاوارتر به اضرار است

 

 اکنون به برخی از موارد فتنه و ابتلای مؤمن اشاره می‌کنیم:

 

 

1- فتنه مال

 

 داشتن مال دنیا به طور کلّی مذموم و نکوهیده نیست بلکه علاقه به مال بدون داشتن هدف صحیح مذموم است و اگر صاحب مال هدف صحیحی داشته باشد و مال را برای صرف در راه‌های مطلوب دوست داشته باشد، داشتن مال هرگز مذموم و نکوهیده نیست، بلکه ممدوح و پسندیده است، و حدیث «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» شامل او نمی‌شود، از این‌رو، از ثروتمند وصول - یعنی کسی که اهل انفاق و دستگیری از خویشان و فقرا باشد - مذمّت نشده است بلکه از کسی مذمّت شده است که مال دنیا را برای دنیا بخواهد و این معنای فتنه بودن مال است.

 از این‌رو، خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ»3.

 

 آری اگر هدف از تحصیل مال و جمع آن، صرف نمودن در راه‌های صحیح باشد، مال‌داری ممدوح خواهد بود، لذا خداوند به قارون که ثروت فراوانی داشته است می‌فرماید: «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ»4.

 یعنی: «با آنچه خدا به تو داده است آخرت خود را آباد کند و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن [ همانا تو باید مال دنیا را وسیله سعادت خود قرار بدهی] و همان‌گونه که خداوند به تو احسان نموده است تو نیز به بندگان خدا احسان نمایی و با مال خود روی زمین فساد مکن که خداوند مفسدان را دوست نمی‌دارد

 

 از آنچه گفته شد روشن می‌شود که اگر جمع کننده مال هدف صحیحی داشته باشد و حقوق واجب مال نیز پرداخت شود، مورد نکوهش نخواهد بود، و لکن اگر کسی مال‌اندوزی کند و هدف او انفاق در راه‌های صحیح نباشد عمل او حبّ دنیا و اندوختن مال می‌باشد و چنین کسی بسا گرفتار عذاب خواهد شد.5

 

2- فتنه اولاد

 

 بر خلاف آنچه در این زمان‌ها رایج است و می‌گویند: «اولاد کمتر، زندگی بهتر» و از فرزندان زیاد فرار می‌کنند و خود را عقیم می‌نمایند تا فرزندی از آنان به وجود نیاید، اسلام فراوان سفارش به تولید فرزند نموده است و فرزند را ثمره و میوه زندگی و برکات فراوانی دانسته و می‌فرماید: «کسی که بمیرد و فرزندی از او باقی مانده باشد مانند آن است که نمرده است و اگر فرزندی از او باقی نمانده باشد مانند آن است که وجود نداشته است

 و نیز در روایات سفارش شده که از زن نازا پرهیز کنید گر چه زیبا و با کمال باشد.6

و یا اگر زنی زیبا نبود و ولود بود با او ازدواج نمایید و از زیبا نبودن او هراس نداشته باشید؛ تا جایی که رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «ازدواج کنید و نسل خود را زیاد نمایید، همانا من در قیامت مقابل امّت‌های دیگر به امّت خود مباهات می‌نمایم و لو به بچّه‌ای که سقط شده باشد.»7

و فرمود: «متزوّج نائم نزد خداوند افضل از صائم قائم عزب می‌باشد.»8

 و امّا فتنه بودن فرزندان برای پدر و مادر، شاید مربوط به ادای حقوق و تربیت آنان باشد و اگر پدر و مادر دارای صلاحیّت‌های اخلاقی باشند و فرزندان خود را نیز به اخلاق اسلامی وابدارند از ناحیه فرزندان خود در دنیا و آخرت بهره‌مند خواهند شد و اگر پدر و مادر فرزندان خود را تربیت نمودند و آنان شایستگی لازم را پیدا نکردند مسؤلیّتی بر پدر و مادر نخواهد بود. اکنون برخی از وظائف پدر و مادرها را نسبت به فرزندان بیان می‌کنیم تا پدر و مادرها به وظائف خویش آگاه شوند.

 

 

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام می‌فرماید: «پدر بر فرزند حقّی دارد و فرزند نیز بر پدر خود حقّی دارد؛ حقّ پدر بر فرزند این است که در هر چیزی از او اطاعت کند جز در معصیت خداوند، و حقّ فرزند بر پدر این است که نام نیکی بر او قرار دهد، و او را نیکو به آداب اسلامی تربیت کند، و قرآن را نیز به او تعلیم نماید.»9

 

 حضرت رضاعلیه السلام به یکی از دوستان خود فرمود: «آیا پدر و مادر تو زنده‌اند؟» او گفت: خیر. امام‌علیه السلام فرمود: «آیا فرزندی داری؟» او گفت: آری. امام‌علیه السلام فرمود: «به فرزند خود احسان کن تا ثواب احسان به پدر و مادر را به تو بدهند.»10

 و نیز فرمود: «نیکان و ابرار را به این علّت ابرار می‌گویند که به پدران و فرزندان خود احسان می‌کنند.»11

 

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خدا رحمت کند پدری را که فرزند خویش را برای کار نیک کمک نماید.»12

 

 حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «به فرزندان خود نیکی و احسان کنید، چرا که آنان شما را رازق خود می‌پندارند.» و فرمود: «اگر وعده‌ای به فرزندان خود دادید به وعده خود وفا کنید.»13

 

 رسول خداصلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «یا عَلِیُّ یَلْزَمُ الْوالِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ وَلَدِهِما ما یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُما مِنْ عُقُوقِهِما.» یعنی: «همان چیزهایی که فرزندان به سبب آنها عاق پدر و مادر می‌شوند، پدران و مادران نیز به همان چیزها عاق فرزندان خود می‌گردند.»14

 

فتنه دشمنان درونی

 

 دشمنان درونی انسان چند چیز است:

 1-

نفس امّاره بالسّوء که همواره از درون، انسان را به مطامع و جلوه‌های ظاهری دنیا می‌خواند، مقابل نفس ناطقه و عقلانی که همواره به انسان تذکّر می‌دهد و اعلان خطر می‌نماید و آن را نفس لوّامه گویند، و این دو برای انسان فتنه و آزمایشی است، و اگر انسان خدا را به یاد آورد و از کیفر او هراس کند و نفس امّاره خود را زمین بزند رستگار شده است و اگر نفس، او را زمین بزند رسوا و بیچاره شده است، از این‌رو، خداوند در قرآن می‌فرماید:

 

 «فَأَمَّا مَنْ طَغی * وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوی * وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی»15.

 

 و یا می‌فرماید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ... قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»16.

 

 اولیای خدا نیز فرموده‌اند: بزرگ‌ترین دشمن ما نفس أمّاره ماست و بهترین جهاد نیز، جهاد با نفس امّاره است. قالَ النَّبِیّ‌صلی الله علیه وآله: «أَفْضَلَ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ.»17

 

 

فتنه شیطان

 

 2-

 دشمن درونی دوّم انسان، شیطان است، او همان‌گونه که خدا مکرّر در قرآن بیان فرموده در کنار انسان بلکه داخل خون و عروق اوست و او را به آنچه مخالف خواسته خداوند است دعوت می‌نماید، او دشمن آشکار و مسلّم انسان است و

 

سوگند یاد نموده که همه فرزندان آدم‌علیه السلام را گمراه نماید جز بندگان خالص خدا، که گفته است: من راهی برای گمراه نمودن آنان ندارم، چرا که آنان در پناه خداوند می‌باشند. از این‌رو، به ما سفارش شده که همواره از شرّ او به خدا پناه ببریم و گر نه او ما را رها نخواهد نمود و خداوند نیز فرموده است: «...وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلّا قَلیلاً»18

3و4  

 دشمن درونی سوّم و چهارم انسان، همسران و فرزندان او هستند که خداوند می‌فرماید:

 آنان نیز بعضاً دشمن انسان می‌باشند و بسا برای انجام خواسته‌های نامشروع خود او را به مخالفت با خدا دعوت می‌کنند، از این‌رو، باید از آنان حذر نمود.

 

 قال اللَّه سبحانه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ * إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»19

 یعنی: «ای مؤمنین [ بدانید که] برخی از همسران و فرزندان شما دشمنان شمایند، پس باید از آنان بر حذر باشید، و اگر عفو و گذشت داشته باشید و صلاح خویش را رعایت کنید خداوند [ نیز نسبت به شما] بخشنده و مهربان است، همانا اموال و اولاد برای شما فتنه و آزمایش است [ و اگر شما اهل عفو و گذشت باشید ]پاداش خداوند برای شما بزرگ خواهد بود، پس تا می‌توانید تقوای دین خود را رعایت کنید و به اطاعت خدا گوش فرا دهید و اموال خود را برای نجات خویش، در راه خدا انفاق کنید [ و بخل را از خود دور نمایید] تا رستگار شوید


فتنه رفیق و هم‌نشین

 

 یکی دیگر از فتنه‌ها برای مؤمن هم‌نشین ناشایسته است. در سخنان معصومین‌علیهم السلام فراوان از هم‌نشینی با افراد فاسد نکوهش شده است و فرموده‌اند:

 قالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: قالَ الْحَوارِیُّونَ لِعِیسَی [بن مریم] عَلَیْهِ السَّلام: یا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ؟ قالَ: مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ.

 

«با کسی هم‌نشین شوید که اهل صلاح باشد، و دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد و سخن او بر دانش شما بیفزاید و عمل او سبب رغبت به قیامت [ و توجّه به خدا ]شود.»20

 

قالَ أَبُوعَبْدِاللَّه عَلَیْهِ السَّلام: أُنْظُرْ إِلی کُلِّ ما لا یُفِیدُکَ مَنْفَعَةً فِی دِینِکَ فَلا تَعْتَدَّنَّ بِهِ وَ لا تَرْغَبَنَّ فِی صُحْبَتِهِ، فَإِنَّ کُلَّ ما سِوَی اللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی مُضْمَحِلٌّ وَخِیمٌ عَاقِبَتُهُ.

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «به دقّت بنگر و هر کس برای دین تو سودمند نیست با او هم‌نشین مشو و به او رغبت مکن چرا که هر چه [ و هر که] با خدا ارتباط نداشته باشد بقایی ندارد و عاقبت او خطرناک است و از بین خواهد رفت.»21

 

 امام جوادعلیه السلام فرمود: «إِیَّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الشَّرِیرِ فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبُحُ أَثَرُهُ

 یعنی: «از هم‌نشینی با آدم شرور [ و فاسد] پرهیز کن چرا که او مانند شمشیر زهرآلود است، که ظاهر آن زیبا و باطن آن کشنده است.»22

 

 حضرت سلیمان فرمود: «درباره کسی قضاوت نکنید تا هم‌نشین او را بشناسید؛ چرا که ارزش هر کسی با هم‌نشینان او محاسبه می‌شود.»23

 

 امام سجّادعلیه السلام در مواعظ خود فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصِینَ، وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِینَ، وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقِینَ، احْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِم... .»24

 

یعنی: «از هم‌نشینی با گنهکاران و کمک به ستمگران و همسایگی با فاسقان پرهیز کنید و از فتنه آنان بر حذر باشید و از آنان فاصله بگیرید

 

مِنْ مَواعِظِ الْباقِرِ عَلَیْهِ السَّلام: وَ لا تَصْحَبِ الْفاجِرَ وَ لا تُطْلِعْهُ عَلی سِرِّک

 امام باقرعلیه السلام فرمود: «با اهل معصیت هم‌نشین مشو و آنان را از اسرار خود آگاه مکن.»25

وَ قالَ النَّبِیّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مُجالَسَةُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هم‌نشینی با اهل دیانت شرف دنیا و آخرت انسان است.»26

 حضرت لقمان به فرزند خود فرمود: «اخْتَرِ الْمَجالِسَ عَلی عَیْنِکَ فَإِنْ رَأَیْتَ قَوْماً یَذْکُرُونَ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَکُنْ عالِماً نَفَعَکَ عِلْمُکَ وَ إِنْ تَکُنْ جَاهِلاً عَلَّمُوکَ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُظِلَّهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَیَعُمَّکَ مَعَهُمْ وَ إِذا رَأَیْتَ قَوْماً لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ فَلا تَجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَکُنْ عالِماً لَمْ یَنْفَعْکَ عِلْمُکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلاً یَزِیدُوکَ جَهْلاً وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَیَعُمَّکَ مَعَهُمْ

 یعنی: «به اهل مجالس به دقّت بنگر، پس اگر آنها را ذاکر خدا دیدی با آنان بنشین تا اگر عالم بودی از علم خود استفاده کنی و اگر جاهل بودی آنان به تو علمی بیاموزند و شاید خداوند رحمتی بر آنان فرو فرستد و آن رحمت شامل تو نیز بشود و اگر دیدی اهل مجلس ذاکر خدا نیستند با آنان منشین، چرا که اگر عالم باشی علم تو برای تو سودی نخواهد داشت و اگر جاهل باشی آنان بر جهل تو می‌افزایند و شاید خداوند عقوبت و کیفری بر آنان فرو فرستد و آن عقوبت شامل تو نیز بشود.27

 

 

فتنه علم و دانش

 

 علم و دانش از نعمت‌های الهی است جز این که خداوند عالم و دانشمند را

 

امتحان خواهد نمود و اگر از امتحان سالم خارج نشود کار او سخت‌تر از دیگران است، از این‌رو، علم برای او فتنه و آزمایش می‌باشد و اگر بخواهد در این آزمون موفّق باشد باید چند چیز را رعایت کند:

 

 1-

 علم را برای خدا تحصیل نماید نه برای تحصیل روزی و یا ریا و خودنمایی.

[ أعاذنا اللَّه من ذلک]

 2-

 به آنچه می‌داند و می‌گوید و می‌نویسد عمل کند تا مورد ملامت قرار نگیرد و به او گفته نشود: «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»28، «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ...»29 و ... .

 

 3-

 به وظیفه ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر عمل کند تا گرفتار عذاب خدا نشود.

 4-

 اگر کسانی در دین خدا بدعت‌گذاری نمودند با دانش خود آنان را محکوم و مبهوت نماید و از دین خدا حمایت کند.

 5-

 آنچه را که از علوم به دست آورده به دیگران نیز تعلیم دهد تا زکات علم خود را پرداخته باشد.

 6-

 علم او همراه با حلم و بردباری باشد تا در دیگران تأثیر بگذارد و مردم از او استفاده کنند.

 7-

 علم و دانش را وسیله معاش خویش قرار ندهد تا نورانیّت علم برای او باقی بماند.

 8-

 علم او همراه با تواضع باشد و موجب عجب و غرور و تکبّر نشود تا مردم او را دوست بدارند و از او استفاده کنند.

 9-

 علم او همراه با حلم باشد تا مردم از او استفاده کنند و کلام او مؤثّر واقع شود.

10-

 آنچه را نمی‌داند بگوید: نمی‌دانم؛ و در موضوعاتی که اطّلاع لازم از آنها ندارد وارد نشود تا سبب گمراهی مردم و تضعیف دین و ایجاد شبهه نشود.

 

 اکنون به سخنان معصومین‌علیهم السلام توجّه می‌کنیم تا حقایق فوق روشن گردد:

 

 قالَ الصَّادِقُ‌علیه السلام: «اَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّه فِی قَلْبِ مَنْ یَشاء.»30

 

 وَ قالَ‌علیه السلام: «اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَی الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجابَهُ وَ إِلّا ارْتَحَلَ عَنْهُ.»31

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «علم نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد آن را وارد می‌کند

 و فرمود: «علم با عمل همراه است و عالم باید عامل باشد، و علم عمل را صدا می‌زند اگر اجابت نمود باقی می‌ماند و گر نه دور می‌شود [ یعنی عالم اگر به علم خود عمل نکند نور علم از او گرفته می‌شود و در تاریکی باقی می‌ماند].

 ملّا صالح مازندرانی در شرح این حدیث گوید: علم باعث عمل و دلیل آن است و عمل حافظ علم و رمز بقای آن است و اگر عالم به مقتضای علم خود عمل کند نور علم در قلب او باقی می‌ماند و گر نه از او جدا می‌شود.

 

 وَ قالَ الصَّادِقُ‌علیه السلام: «إِنَّ الْعالِمَ إِذا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَما یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا.» یعنی: «عالم چون به علم خود عمل نکند موعظه او بر قلوب مردم نمی‌نشیند همان‌گونه که باران بر روی سنگ باقی نمی‌ماند.»32

 حضرت زین العابدین‌علیه السلام فرمود: «در کتاب انجیل عیسی‌علیه السلام نوشته شده: «لا تَطْلُبُوا عِلْمَ ما لا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِما عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صاحِبُهُ إِلّا کُفْراً وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلّا بُعْداً.»33

 یعنی: «تا به آنچه می‌دانید عمل نکرده‌اید علم آنچه نمی‌دانید را طلب نکنید،

همانا علمی که به آن عمل نشود برای صاحبش جز کفر و دوری از خدا نتیجه‌ای نخواهد داشت

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «إِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَلِلْعالِمِ [فَعَلَی الْعالِمِ] أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ وَ إِلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّه.»34

 و نیز روایت شده که معصومین‌علیهم السلام فرموده‌اند: «إِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَی الْعالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِیمانِ.»35

 یعنی: «هنگامی که بدعت‌ها آشکار می‌شود بر عالم و دانشمند واجب است که علم و دانش خود را اظهار کند و از بدعت‌ها جلوگیری نماید و اگر چنین نکند نور ایمان از او گرفته می‌شود

 امام صادق‌علیه السلام در تفسیر آیه «...وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»36

 فرمود: «متّقین [ یعنی شیعیان ما] آنچه ما به آنان تعلیم نموده‌ایم را به مردم ابلاغ می‌کنند و علوم ما را بین آنان منتشر می‌نمایند.»37

 حضرت رضاعلیه السلام فرمود: «إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ [الفقیه] الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ.»38

 یعنی: «از نشانه‌های فقه [ فقیه] حلم و خاموشی است

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام می‌فرمود: «یا طالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ لِلْعالِمِ ثَلاثَ عَلاماتٍ: الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ وَ لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثَ عَلاماتٍ: یُنازِعُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَظْلِمُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُظَاهِرُ الظَّلَمَةَ.»39

 یعنی: «ای طالب علم! [ بدان که] برای معلّم سه نشانه وجود دارد: 1- علم؛ 2- حلم؛ 3- صمت و خاموشی، و برای متکلّف [ عالم‌نما نیز] سه نشانه وجود دارد: 1- با کسی که بالاتر از اوست نزاع می‌کند؛ 2- به کسی که پایین‌تر از اوست ظلم می‌کند و بر او غلبه می‌نماید؛ 3- با ستمگران همکاری می‌کند و در خدمت آنان درمی‌آید.

 

 

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «مَنْ أَرادَ الْحَدِیثَ لِمَنْفَعَةِ الدُّنْیا لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی الْآخِرَةِ نَصِیبٌ وَ مَنْ أَرادَ بِهِ خَیْرَ الْآخِرَةِ أَعْطاهُ اللَّهُ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.»40

 یعنی: «کسی که علم حدیث و معارف اسلامی را برای بهره‌های دنیایی طلب کند در قیامت بهره‌ای نخواهد داشت، و کسی که هدف او آخرت [ و رضای خدا ]باشد خداوند خیر دنیا و آخرت را به او خواهد داد و فرمود:

. «إِذا رَأَیْتُمُ الْعالِمَ مُحِبّاً لِدُنْیاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلی دِینِکُمْ، فَإِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ لِشَیْ‌ءٍ یَحُوطُ ما أَحَبَّ

 

 یعنی: «اگر دیدید عالم اهل دنیا بود برای دین خود به او اعتماد نکنید؛ چرا که هر کس هر چه را دوست می‌دارد از آن جدا نمی‌شود و گرد آن می‌گردد.»41

 

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند به داود وحی نمود:

«لا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی، فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبادِیَ الْمُرِیدِینَ، إِنَّ أَدْنی ما أَنَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلاوَةَ مُناجاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ.»42

 

 یعنی: «ای داود، عالم مفتون به دنیا را بین من و خود واسطه مکن؛ چرا که او تو را از راه محبّت من جدا می‌کند و این‌گونه از علما، راهزن‌های بندگان من هستند [ و مردم را از من دور می‌کنند] و کمترین مجازاتی که من به آنان دارم این است که شیرینی مناجات خود را از قلوب آنان می‌گیرم

 

 

فتنه اخلاق ناپسند

 

 بزرگ‌ترین فتنه و امتحان برای افراد مؤمن پس از مسأله توحید و دوری از شرک، فتنه اخلاق زشت و ناپسند است به گونه‌ای که خداوند اصلاح اخلاق را

مرحله دوّم از دستور کار رسول خودصلی الله علیه وآله قرار داده است و می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»43

 بلکه به نظر نویسنده، زیربنای توحید و سبب بقا و ادامه آن نیز اخلاق پسندیده است وگرنه توحید بدون اخلاق نیک، برای کسی پایدار نخواهد بود چنان که توحید شیطان با داشتن تکبّر پذیرفته نشد.

 از سویی، اصلاح اخلاق چیزی نیست که یک شبه و با یک جلسه کسی بتواند آن را به دست بیاورد و به فرموده برخی از اساتید اخلاق، «اصلاح اخلاق نیاز به زحمت چهل ساله دارد».

 

 علمای اخلاق نیز فرموده‌اند: سالک این راه اگر دارای خلق زشتی هست مدّت‌ها باید ضدّ آن را با تکلّف و زحمت عمل کند تا تدریجاً خصلت نیک، خوی او شود، و از آن خصلت ناپسند نجات پیدا کند مثلاً اگر حلیم نیست حلم را بر خود تحمیل نماید، و اگر سخاوت ندارد، با سختی به احسان و بخشش ادامه بدهد تا خوی بخل از او دور شود، و اگر تکبّر دارد با سختی در مقابل دیگران تواضع کند، و اگر حسود است با سختی در حقّ محسود خود خیرخواهی و دعا نماید و هکذا بقیّه خصلت‌های ناپسند را همین‌گونه از خود دور نماید.

 

 از این‌رو، امیرالمؤمنین‌علیه السلام می‌فرماید: «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلّا وَ أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ.»44

 یعنی: «اگر حلیم نیستی [ با زحمت و تکلّف] خود را به حلم وابدار؛ چرا که هر کس خود را به قومی شبیه نمود امید می‌رود که همانند آنان شود.» و اگر کسی این‌گونه، اخلاق نیک را در خود ایجاد کند پاداش بیشتری خواهد داشت.

 

 امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: «نِعْمَ الْجُرْعَةُ الْغَیْظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَیْها، فَإِنَّ عَظِیمَ الْأَجْرِ

 

لَمِنْ عَظِیمِ الْبَلاءِ، وَ ما أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلّا ابْتَلاهُمْ.»45

 

 علاّمه مجلسی در شرح این حدیث می‌فرماید: مقصود از «عظیم البلاء» امتحان و آزمایش خداوند است، خداوند مؤمنین را مبتلای به معاشرت با مخالفین و ستمگران و صاحبان اخلاق ناپسند نموده و آنان را امر به صبر و کظم غیظ کرده است و این برای آنان سخت‌ترین بلا و امتحان می‌باشد.46

 

 روایت شده که رسول خداصلی الله علیه وآله یتیم بدخلقی را نگهداری می‌نمود و بر بدخلقی او صبر می‌کرد و چون آن یتیم از دنیا رفت رسول خداصلی الله علیه وآله افسرده گردید و فرمود: «دوست می‌داشتم که بر بدخلقی او صبر کنم

 

 و امّا کیفر اصلاح نکردن اخلاق ناپسند، بسیار بزرگ و خطرناک است و برای تذکّر به برخی از روایات آن اشاره می‌شود:

 

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «مردی که بر بداخلاقی همسر خود صبر کند خداوند پاداش حضرت ایّوب را به او می‌دهد، و زنی که بر بداخلاقی همسر خود صبر کند نیز همین پاداش را خواهد داشت و زنی که با همسر خود بداخلاق باشد گناه او در هر شبانه‌روز به اندازه رمل‌های بیابان عالج خواهد بود و اگر قبل از آن که او را یاری کند و یا رضایت او را حاصل نماید از دنیا برود، او را از سر به درک اسفل دوزخ می‌اندازند و با منافقین محشور خواهد بود.»47

 

 امام صادق‌علیه السلام به ابوبصیر فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله برای تشییع جنازه سعد معاذ خارج شد و هفتاد هزار از ملائکه نیز او را تشییع نمودند، [ ناگهان] رسول خداصلی الله علیه وآله سر مبارک خود را به طرف آسمان بالا نمود و فرمود: "خدایا آیا مانند سعد هم فشار قبر دارد؟"» ابوبصیر می‌گوید: من به امام صادق‌علیه السلام گفتم: شنیده می‌شود که او از بول پرهیز نمی‌کرده است. امام صادق‌علیه السلام فرمود: «معاذ اللَّه! چنین چیزی نبوده بلکه فشار قبر او برای بداخلاقی او با خانواده‌اش بوده است!!»

 امام صادق‌علیه السلام سپس فرمود: «مادر سعد [ چون تشییع جنازه فرزند خود را دید ]گفت: ای فرزند من! مرگ برای تو گوارا باد. پس رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: "لا تحتمی علی اللَّه"، یعنی، ای زن، چیزی را بر خدا واجب مکن.»48

 و امّا برکات حسن خلق نیز همان‌گونه که گذشت زیاد است و خیر دنیا و آخرت را برای انسان فراهم می‌نماید.

 امّ سلمه به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کرد: اگر زنی دو مرتبه ازدواج نموده باشد و شوهران او هر دو بهشتی باشند، مربوط به کدام‌یک خواهد بود؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «او هر کدام اخلاق بهتری داشته و خیرخواه‌تر به اهل خود بوده است را انتخاب می‌نماید.» سپس فرمود: «ای امّ سلمه! حسن خلق خیر دنیا و آخرت را برای انسان فراهم می‌کند.»49

 

 

فتنه حمایت نکردن از امام‌علیه السلام

 

 قال اللَّه سبحانه: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ»50

 یعنی: «بترسید از فتنه [ و کیفری] که تنها اختصاص به ستمگران [ و گنهکاران ]شما پیدا نمی‌کند [ بلکه به کسانی که ظلم و خلاف را می‌بینند و سکوت می‌کنند نیز خواهد رسید] و بدانید کیفر خدا سخت خواهد بود

 آیه فوق شامل سازش با ستمکاران و اهل معصیت و ترک وظیفه امر به معروف و نهی از منکر می‌شود، و نیز شامل حوادثی که به دنبال افتراق کلمه و اختلاف بین مسلمانان رخ می‌دهد می‌شود بلکه شامل سکوت در مقابل ظلم‌ها و خیانت‌ها و بدعت‌ها و... نیز می‌شود.

 و لکن در تفسیر روایی آیه فوق آمده که امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: «شأن نزول این آیه مسأله غصب خلافت امیرالمؤمنین‌علیه السلام است و مقصود از این فتنه، فتنه‌ای است که بعد از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله رخ داد و مردم علی‌علیه السلام را رها کردند و با غیر او بیعت نمودند، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله آنان را امر نموده بود که از علی‌علیه السلام و اوصیای آل محمّد[ علیهم السلام] جدا نشوند و از آنان پیروی کنند.»51

 و لکن مردم در چنین مسأله مهمّی از امام زمان خود حمایت نکردند تا ستمگران بر آنان مسلّط شدند و جنایات بی‌شماری را انجام دادند و خداوند در آیه فوق می‌فرماید: «این جنایات تنها به عهده کسانی نیست که مباشر انجام آنها بوده‌اند بلکه شامل آن کسانی که این ظلم بزرگ را دیدند و از مظلوم دفاع نکردند نیز می‌شود و آنان در تمام جنایاتی که رخ داده و رخ خواهد داد شریک خواهند بود

 

 ابن عبّاس گوید: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسی که امامت و خلافت علی‌علیه السلام را بعد از من انکار کند و به او ظلم نماید [و یا سکوت کند و از او دفاع ننماید] مانند این است که نبوّت و پیامبری من را انکار نموده باشد.»52

 در تفسیر قمّی نیز آمده که این آیه مربوط به جنگ طلحه و زبیر با امیرالمؤمنین‌علیه السلام است.

 

 

فتنه امر به معروف و نهی از منکر

 

. عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلام قالَ: یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُراءُونَ یَتَقَرَّءُونَ وَ

یَتَنَسَّکُونَ حُدَثاءُ سُفَهاءُ لا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلّا إِذا أَمِنُوا الضَّرَرَ یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعاذِیرَ یَتَّبِعُونَ زَلاَّتِ الْعُلَماءِ وَ فَسادَ عَمَلِهِمْ یُقْبِلُونَ عَلَی الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ وَ ما لا یَکْلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لا مالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلاةُ بِسائِرِ ما یَعْمَلُونَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَبْدانِهِمْ لَرَفَضُوها کَما رَفَضُوا أَسْمَی الْفَرائِضِ وَ أَشْرَفَها إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِفَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ هُنالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِمْ فَیَعُمُّهُمْ بِعِقابِهِ فَیُهْلَکُ الْأَبْرارُ فِی دارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغارُ فِی دارِ الْکِبارِ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیاءِ وَ مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْداءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِها جِباهَهُمْ وَ لا تَخافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَی الْحَقِّ رَجَعُوا فَلا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» هُنالِکَ فَجاهِدُوهُمْ بِأَبْدانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طالِبِینَ سُلْطاناً وَ لا باغِینَ مالاً وَ لا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتّی یَفِیئُوا إِلی أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلی طاعَتِهِ قالَ وَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلی شُعَیْبٍ النَّبِیِّ عَلَیْهِ السَّلام: أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیارِهِمْ فَقالَ عَلَیْهِ السَّلام: یا رَبِّ هَؤُلاءِ الْأَشْرارُ فَما بالُ الْأَخْیارِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ داهَنُوا أَهْلَ الْمَعاصِی وَ لَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی53   .

 

امر به معروف و نهی از منکر را به بهانه ضرر ترک می‌کنند، آنان همیشه به دنبال عذر و بهانه هستند و از علما بدگویی می‌کنند، و به نماز و روزه و هر چه تزاحم با مال و جان آنان نداشته باشد رومی‌آورند، و اگر نماز مزاحم مسائل مربوط به جان و مال آنان باشد آن را نیز کنار می‌گذارند همان‌گونه که عالی‌ترین و اشرف واجبات مانند امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاردند

 سپس فرمود: «امر به معروف و نهی از منکر دو واجب عظیم و بزرگ است و به وسیله این دو واجب بقیّه واجبات برقرار می‌ماند، و هنگامی که مردم این دو واجب را ترک کنند، غضب و خشم خدای عزّوجلّ بر آنان مسلّم می‌شود و عذاب او آنان را می‌گیرد، و خوبان در خانه‌های فجّار و صغار در خانه‌های کبار معذّب خواهند بود

 تا این که فرمود: «امر به معروف و نهی از منکر طریقه پیامبران و روش صالحان و واجب بزرگی است که به وسیله آن واجبات دیگر برقرار می‌ماند، و دیانت بین مردم امنیّت پیدا می‌کند و حلّیت مکاسب برقرار می‌شود، و مظالم به صاحبانش باز می‌گردد، و زمین آباد می‌شود، و حقّ مظلومان گرفته می‌شود و امر دین و دنیای مردم پا برجا می‌گردد

سپس فرمود: «شما باید با قلب و زبان در مقابل منکر انکار داشته باشید، و محکم بر صورت اهل منکربزنید، و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده‌ای

هراس نداشته باشید، پس اگر گنهکاران با موعظه شما به راه حقّ باز گشتند باکی بر آنان نیست و گر نه به فرموده قرآن که می‌فرماید: «إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»54

شما باید با تمام وجود با آنان مبارزه کنید بدون آن که بخواهید از روی ظلم بر آنان سلطه‌ای پیدا کنید و یا طمعی در مال آنان داشته باشید، و همواره باید به این وظیفه عمل کنید تا آنان به طاعت خدا و امر الهی باز گردند

 سپس فرمود: «خداوند به پیامبر خود شعیب وحی نمود: "من می‌خواهم یکصد هزار از امّت تو را عذاب نمایم چهل هزار از اشرار و شصت هزار از خوبان." شعیب‌علیه السلام گفت: "خدایا اشرار را به اعمالشان مؤاخذه می‌کنی، خوبان را برای چه مؤاخذه می‌نمایی؟" خطاب شد: خوبان با اهل معصیت سازش نمودند و برای خشم من خشم نکردند.

 امام کاظم‌علیه السلام فرمود: «باید امر به معروف و نهی از منکر بکنید و گر نه اشرار بر شما مسلّط خواهند شد و خوبان شما چون دعا کنند مستجاب نخواهد شد.»55

 امام باقر و امام صادق‌علیهما السلام فرمودند: «وای بر مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را از دین خود ندانند.»56

 امام باقرعلیه السلام فرمود: «چه بد مردمی هستند مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را زشت می‌شمارند.»57

 

امیرالمؤمنین‌علیه السلام خطبه‌ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «قبل از شما عدّه‌ای از امّت‌های پیشین هلاک شدند، چرا که اهل گناه بودند و علما و خوبان آنان را نهی نکردند، پس شما امر به معروف و نهی از منکر کنید و بدانید که امر به معروف و نهی از منکر مرگ کسی را نزدیک نمی‌کند و رزق کسی را قطع نمی‌نماید.»58

 

 

فتنه اختلاف و تفرقه

 

 قال اللَّه سبحانه: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»59

 یعنی: «همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید و به یاد نعمت‌های خدا باشید، همانا شما قبل از اسلام با همدیگر دشمن بودید و خداوند دل‌های شما را به همدیگر تألیف نمود و شما با نعمت او با یکدیگر برادر شدید در حالی که قبلا [ در کفر و شرک به سر می‌بردید و] در سراشیبی دوزخ بودید و خداوند شما را نجات داد؛ این گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می‌کند تا شاید هدایت شوید

 همان‌گونه که مشاهده می‌کنیم خداوند در آیه فوق مردم را امر به وحدت نموده و آنان را از تفرقه و جدایی بر حذر داشته است و وحدت را اعتصام به حبل ولایت اولیای خود دانسته و اولیای خود را ریسمان ارتباط مردم با خود معرّفی نموده است.

 امام کاظم‌علیه السلام فرمود: «مقصود از "و اعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً" چنگ زدن به ریسمان ولایت علیّ بن أبی‌طالب‌علیه السلام است.»60

امام باقرعلیه السلام فرمود: «آل محمّدعلیهم السلام همان حبل اللَّه هستند که خداوند، امر به اعتصام به آنان نموده است

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «ماییم حبل اللَّه و ریسمان ارتباط خداوند با مردم.»61

 امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه «وَلا تَفَرَّقُوا» فرمود: «خداوند می‌دانسته که این امّت بعد از پیامبر خودصلی الله علیه وآله اختلاف و تفرقه پیدا می‌کنند، از این‌رو، آنان را از اختلاف و تفرقه نهی نموده است، همان‌گونه که امّت‌های پیشین را از اختلاف نهی نموده و ولایت آل محمد[ علیهم السلام] را بر آنان واجب دانسته تا متّحد باشند و اختلاف نداشته باشند.»62

 علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه «...إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُم...»63

گوید: این آیه درباره دو قبیله اوس و خزرج نازل شد، آنان یکصد سال بود که شبانه‌روز با یکدیگر جنگ می‌کردند، تا این که در آن مدّت فرزندان آنان به دنیا آمدند [ و از دنیا رفتند] و چون خداوند پیامبر خود حضرت محمّدصلی الله علیه وآله را مبعوث نمود و آنان داخل در اسلام شدند به برکت آن حضرت دشمنی‌های آنان مبدّل به دوستی و برادری شد.64

 آری اخلاق محمّدی‌صلی الله علیه وآله دشمنی‌های یکصد ساله را مبدّل به دوستی و برادری نمود، از این‌رو، خداوند در قرآن فرمود: «شما مسلمانان باید به پیامبر خودصلی الله علیه وآله اقتدا کنید «...لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة...»65 و با پذیرفتن ولایت آن حضرت و ولایت اوصیای او همواره با همدیگر برادر و مهربان باشید

 اکنون ما باید بدانیم که هر چه از قرآن و اهل البیت‌علیهم السلام فاصله بگیریم دشمنی‌ها و فاصله‌ها و فتنه‌ها فراوان‌تر خواهد بود. از سویی قرآن علّت اختلافات را بغی و سرکشی و تجاوز به حقوق دیگران دانسته و می‌فرماید:

 

«کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلَّا الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»66

 

 در روایات معصومین‌علیهم السلام نیز آمده که: «هر مسلمانی باید خیرخواه برادران دینی خود باشد و در اصلاح امور آنان بکوشد

 امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: «بر هر مؤمنی واجب است که در آشکارا و پنهان از برادران مؤمن خود خیرخواهی کند.»67

 رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «بالاترین منزلت مؤمنین نزد خداوند مربوط به کسانی خواهد بود که بیش از دیگران از برادران خود خیرخواهی می‌کنند.»68

 امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: بهترین صدقه‌ای که خدا آن را دوست می‌دارد اصلاح بین مردم است هنگامی که فساد اخلاقی پیدا کنند و از همدیگر فاصله بگیرند.»69

 امام صادق‌علیه السلام به شاگرد خود مفضّل دستور داد: «هنگامی که دیدی شیعیان ما به خاطر مال دنیا اختلاف پیدا کرده‌اند از مال من اختلاف آنان را برطرف کن.»70

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «شخص مصلح اگر در مقام اصلاح دروغ بگوید دروغگو محسوب نمی‌شود.»71

 اللّهمّ وفّقنا لما قلناه و لما کتبناه برحمتک و فضلک و لولا فضلک و رحمتک لکنّا من الخاسرین.

 

 

 

فتنه ریاست‌طلبی

 

 مردان الهی که به جستجوی خشنودی خدای خود هستند و گرفتار حبّ دنیا نشده‌اند، از ریاست و شهرت هراس دارند و همواره می‌خواهند خمول و ناشناخته باشند و مردم گرد آنان جمع نشوند و از آنان ستایش ننمایند. آنان عزلت از مردم و انس با خدا را بهتر از هر چیزی دوست می‌دارند و همواره از مردم دنیا فاصله می‌گیرند تا از خطرهای اجتماعی و ارتباط با مردم و آلوده شدن به گناه نجات پیدا کنند، چنین کسانی به دنبال دنیا و ریاست دنیا نمی‌گردند بلکه از آن گریزان هستند، جز آن که برای انجام وظیفه، مسؤولیّتی را بپذیرند. از این‌رو، برای خود جایگاهی مرتّب نمی‌کنند و انتظار احترام و اکرام از کسی ندارند، آنچه گفته شد از سیره اولیای خدا و شاگردان راستین آنان استفاده می‌شود.

 از روایات معصومین‌علیهم السلام نیز استفاده می‌شود که حبّ ریاست برای دین مؤمن بسیار خطرناک است و ریاست‌طلبی برای کسی که اطمینان به اجرای عدالت ندارد حرام می‌باشد. گرچه در این زمان‌ها برخی از مردم برای به دست آوردن ریاست و اشغال یک منصب، خلاف‌ها و گناهانی را مرتکب می‌شوند و حقوقی را تضییع می‌نمایند تا به خواسته خود برسند، در حالی که آن ریاست سبب هلاکت و بیچارگی آنان خواهد شد. اعاذنا اللَّه من ذلک بفضله و کرمه و رحمته.

 اکنون به برخی از روایات معصومین‌علیهم السلام در این موضوع اشاره می‌کنیم.

 مرحوم صاحب مستدرک الوسائل بابی را با عنوان «باب تحریم طلب الرئاسة مع عدم الوثوق بالعدل» باز نموده و روایاتی را درباره مذمّت از حبّ ریاست و ستایش از حبّ عزلت و خمولت نقل نموده است که بر برخی از آنها اشاره می‌شود.

 امام کاظم‌علیه السلام فرمود: «خطر حبّ ریاست برای دین مسلمان، بیش از خطر گرگانی است که در گلّه بدون چوپان وارد شوند.»72

 

امام صادق‌علیه السلام فرمود: «کسی که به دنبال ریاست و جاه‌طلبی باشد هلاک خواهد شد.»73

 و فرمود: «از اهل ریاست دور شوید، به خدا سوگند مردم به دنبال کسی حرکت نمی‌کنند جز آن که او خود و دیگران را هلاک خواهد نمود.»74

 و فرمود: «ملعون است کسی که ریاست‌طلب باشد، ملعون است کسی که برای رسیدن به آن بکوشد، ملعون است کسی که به خود وعده ریاست بدهد.»75

 به نظر می‌رسد، ریاست‌طلبی دور از تکبّر و ریا و عجب و خودپسندی و بی‌تقوایی نمی‌باشد و این خصلت‌ها هر کدام برای هلاکت انسان کافی است.

 از این‌رو، امام صادق‌علیه السلام فرمود: «کسی که اراده ریاست داشته باشد هلاک شده است.»76

 امام صادق‌علیه السلام نیز به محمّد بن مسلم فرمود: «تو فکر می‌کنی من افراد نیک و بد شما را نمی‌شناسم؟ آری به خدا سوگند، بدان شما کسانی هستند که دوست می‌دارند مردم به دنبال آنان حرکت کنند و آنان رئیس بر مردم باشند، چنین کسانی بدون شکّ یا کذّاب و دروغگو هستند و یا عاجز الرأی و نادان می‌باشند.»77

 مؤلّف گوید: تاریخ نشان می‌دهد که هر ظلم و هر خیانت و جنایتی از صدر اسلام تا کنون رخ داده است، علّتی جز حبّ ریاست نداشته است و حبّ ریاست بسیاری از متعبّدین را نیز هلاک نموده است، و تمام حوادث تلخ و خونباری که در زمان‌های معصومین ماعلیهم السلام رخ داده به سبب حبّ ریاست و جاه‌طلبی بوده است. آنان نه تنها برای رسیدن به ریاست، حکّام دیگری همانند خود را می‌کشتند بلکه مردم بی‌گناه و حتّی امامان معصوم‌علیهم السلام را نیز از ترس این که مردم تمایل به آنان پیدا کنند می‌کشتند. لعنهم اللَّه اجمعین

===========================================================

 پینوشتها

1. مستدرک الوسائل:ج 12 / 40 

2.کافی: 2 / 131. اضرار یعنی زیان وارد نمودن.

3.انفال / 28

4.قصص / 77

5.قالَ اللَّه سُبْحانَهُ: «...وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ * یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ». توبه /آیات 34 و 35.

6.کافی: 5 / 333.

7.بحارالأنوار: 100 / 220.

8.مستدرک سفینه: 4 / 340.8

9.شرح نهج البلاغه حدیدی: 19 / 365.

10.فقه الرّضا علیه السّلام / 336

11.همان.

12 .همان

13.همان.

14.الفقیه: 4 / 372.

 15.نازعات / 37 - 41.

16.شمس / 1 - 10.

17.امالی صدوق / 553 .

 18.نساء / 83 .

19. تغابن / 14 - 16.

20.کافی: 1 / 39.

21.مستدرک سفینه: 6 / 171.

22.مستدرک سفینه: 6 / 171.

23. بحارالأنوار: 74 / 188.

24.بحارالأنوار: 78 / 151.

25 .مستدرک: ج 6  / 172؛  بحارالأنوار:ج78 / 172 

26.کافی: 1 / 39.

27.کافی: 1 / 39.

28.صف / 2و 3.

29.بقرة / 44.

 30.مصباح الشّریعة / 16.

31.کافی: 1 / 44 ؛ شرح کافی ملاّ صالح: 2 / 142.

32.کافی: 1 / 44.

33.همان / 45.

34. امالی مفید / 122.

35. غیبت شیخ طوسی / 64 .

36.بقرة / 3.

37.معانی الأخبار / 33.

38.کافی: 1 / 36.

39.همان / 37.

 40.کافی: 1 / 46.

41.همان.

42.همان.

 43.جمعه / 2.

44.نهج البلاغه: 2 / 191.

 45.کافی: 2 / 109؛ بحارالأنوار: 68 / 408.

46.بحارالأنوار: 68 / 408.

47.ثواب الأعمال / 287.

 48.کافی: 3 / 236.

49.خصال / 42 ؛ ثواب الأعمال / 181؛ بحارالأنوار: 8 / 119.

50.. انفال / 25.

51.تفسیر صافی.

52.همان.

53.. کافی: 5 / 55 

 54.شوری / 42.

55. کافی: 5 / 56

56.همان.

.57همان

 58. کافی: 5 / 57 .

59. آل عمران / 103.

60. نور الثّقلین: 1 / 377.

 61.نور الثّقلین: 1 / 377.

62.همان.

63. آل عمران / 103.

64. تفسیر قمّی: 1 / 108.

65.احزاب / 21.

 66. بقرة / 213.

67. کافی: 2 / 208.

68.همان.

69.همان / 209.

70. همان.

71. همان.

72. مستدرک الوسائل: 11 / 381، کافی: 2 / 297.

 73.کافی: 2 / 297.

74.همان.

75.همان / 298.

76.همان

77.همان / 299.

 

فتنه دجال

روزی امیرالمؤمنین‌علیه السلام به مردم فرمود: «قبل از این که مرا نیابید از هر چه می‌خواهید از من سؤال کنید، همانا علم فراوانی در سینه من جمع است و این علوم را حبیبم رسول خداصلی الله علیه وآله به من خبر داده است

 در این هنگام صعصعة بن صوحان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! دجّال در چه زمانی قیام می‌کند؟ امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «ای صعصعه بنشین، خدا از سخن و نیّت [ و مقام] تو آگاه است، [ زمان آن را نمی‌توان گفت] و لکن علامات و نشانه‌ها و رخدادهای ناگواری که قبل از آن خواهد بود و پیاپی در یک سال واقع خواهد شدرا اگر بخواهی برای تو می‌گویم

 صعصعه گفت: یا امیرالمؤمنین! سؤال من نیز از نشانه‌های دجّال است. امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «ای صعصعه! بیدار باش که دجّال هنگامی خواهد آمد، که مردم نماز را ضایع کنند، در امانت خیانت نمایند، دروغ را حلال بشمارند، اهل ربا و رشوه باشند، ساختمان‌های بلند و باشکوهی بنا کنند، هوسرانی نمایند، دین خود را به دنیا بفروشند، ریختن خون یکدیگر را سبک بشمارند، حلم و بردباری را ضعف و ناتوانی پندارند، ظلم را فخر بدانند، امرا و فرماندهان آنان فاجر و فاسق باشند، وزرا و امنای آنان خیانت‌کار باشند، علمای آنان فاسق شوند، ظلم آشکار شود، طلاق فراوان گردد، مرگ ناگهانی زیاد شود، قرآن را زینت کنند، مساجد را زیور نمایند، مناره‌های مساجد بلند شود، قلب‌ها خراب گردد، عهدها و پیمان‌ها شکسته شود، آلات موسیقی و طرب به کار گرفته شود، شراب و زنا آشکار شود، خائن امین شمرده شود، امین را خیانتکار بدانند، زن‌ها از حرص به دنیا با مردها در تجارت همراه شوند، بر زین‌ها و استرها [ و مرکب‌های متداول] سوار شوند، سلام را برای شناسایی انجام دهند، شاهد فضولاً شهادت بدهد، مردم لباس میش بپوشند و در باطن گرگ و درّنده باشند، قلوب مردم از هر چیز تلخی تلخ‌تر و از هر مرداری بدبوتر باشد، در چنین زمانی تو باید فریاد برآوری و بگویی: "نجات نجات نجات، فرار فرار فرار"، و از آن مردم فرار نمایی

 سخن امیرالمؤمنین‌علیه السلام که به اینجا رسید اصبغ بن نباته برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! دجّال چیست؟

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «ای اصبغ! نام دجّال، صیفی بن عائد [ صائد بن صید] است، شقی و بدبخت کسی است که او را تصدیق کند، و سعید و خوشبخت کسی است که او را تکذیب نماید، او در عقبه‌ای در شام به نام عقبه افیق چون سه ساعت از روز جمعه می‌گذرد به دست کسی که حضرت مسیح پشت سر او نماز می‌خواند کشته خواهد شد

 سپس فرمود: «آگاه باشید که پس از آن "طامّه کبرا" واقع می‌شود و خورشید از

مغرب طلوع می‌کند در حالی که به صورت کوره‌ای از آتش خواهد بود، و در آن روز مطابق فرموده قرآن «...لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»1 "ایمان کسی که از پیش ایمان نیاورده و عمل نیکی انجام نداده برای او سودی نخواهد داشت" و توبه کسی پذیرفته نخواهد شد، و عملی به درگاه خدا بالا نخواهد رفت و برکات آسمان قطع خواهد شد!!!»

 سپس فرمود: «حبیب من رسول خدا

صلی الله علیه وآله از من پیمان گرفته که خبرهای بعد از آن را بازگو نکنم.»2

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «کسانی که با ما خانواده دشمنی داشته باشند خداوند آنان را در قیامت یهودی محشور می‌نماید.» گفته شد: یا رسول اللَّه! گر چه گوینده شهادتین باشند؟ فرمود: «آری، شهادتین تنها از ریخته شدن خون آنان و پرداخت جزیه و مالیات جلوگیری می‌کند.» سپس فرمود: «کسی که دشمن ما خانواده باشد خداوند او را یهودی محشور می‌نماید.» گفته شد: برای چه؟ فرمود: «چنین کسی چون دجّال را درک می‌کند به او ایمان خواهد آورد.»3

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام درباره دجّال می‌فرماید: «ای مردم آگاه باشید که بیشتر پیروان دجّال زنازاده و اهل تاج و تجمّل می‌باشند، آگاه باشید که آنان یهودی‌ها هستند - لعنت خدا بر آنان باد

 سپس فرمود: «دجّال [ همانند مردم] می‌خورد و می‌آشامد ... دید چشم او زیاد است و چشم راست او اعور و نابیناست؛ [ او خود را خدای مردم معرّفی می‌کند] در حالی که خداوند اعور نیست و چیزی نمی‌خورد

 تا این که فرمود: «و چون دجّال خروج می‌نماید، بلا همه شهرها را می‌گیرد و

دجّال چهل روز عمر خواهد نمود که روز اوّل آن به اندازه یک سال است و از روزهای دیگر آن کاسته می‌شود تا این که آخرین روز عمر او مانند روزهای متعارف خواهد بود

 سپس فرمود: «دجّال به همه روی زمین قدم می‌گذارد، جز مکّه و مدینه و بیت المقدس؛ در آن هنگام حضرت مهدی‌علیه السلام وارد بیت المقدس می‌شود و بر مردم امامت می‌کند، و چون روز جمعه می‌رسد و نماز جمعه برپا می‌شود، عیسی بن مریم‌علیه السلام از آسمان نزول می‌نماید در حالی که بر تن او دو لباس قرمز و نورانی است؛ گویی از سر او روغن می‌ریزد. او مردی زیبا و اشبه به پدر شما ابراهیم خلیل الرّحمان‌علیه السلام می‌باشد، و چون حضرت مهدی‌علیه السلام عیسی بن مریم را می‌بیند به او می‌فرماید: ای فرزند بتول [ مریم]! تو بر مردم امامت کن تا مردم به تو اقتدا کنند.

 

 حضرت عیسی‌علیه السلام می‌فرماید: "این جماعت برای تو است و تو باید بر مردم امامت کنی." پس حضرت مهدی‌علیه السلام جلو می‌ایستد و مردم به او اقتدا می‌کنند و عیسی‌علیه السلام نیز به او اقتدا می‌نماید و با او بیعت می‌کند. سپس حضرت عیسی‌علیه السلام حرکت می‌نماید و چون به دجّال برخورد می‌نماید، به او ضربه‌ای می‌زند که همانند مس گداخته ذوب می‌شود، و زمین احدی از پیروان دجّال را نمی‌پذیرد، و هر سنگی و هر درختی به پیروان حضرت مهدی‌علیه السلام می‌گوید: "کافری در پشت من پنهان شده؛ او را بکشید."...» 4

 

 

انعام / 158. 1

نهج السّعادة: 3 / 438؛ دستور معالم الحکم لإبن سلامه / 105؛ بحارالأنوار: 52 / 192.2

محاسن / 90 ؛ بحارالأنوار: 52 / 192.3

معجم احادیث المهدی علیه السّلام:.4

 

نمونه ای از فتنه های آخرالزمان


 

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام درباره فتنه‌های آخرالزّمان و بلاهای قبل از قیام حضرت مهدی‌علیه السلام و وضعیّت روحی و اخلاقی مردم و فسادهای اجتماعی آن زمان می‌فرماید:

 «إذا کان زعیم القوم فاسقهم، و أکرم الرّجل اتّقاء شرّه، و عظّم أرباب الدّنیا، و استخفّ بحملة القرآن، و کانت تجارتهم الرّبا، و مأکلهم أموال الیتامی، و عطّلت المساجد، و أکرم الرّجل صدیقه و عقّ أباه، و تواصلوا بالباطل، و قطعوا الأرحام، و اتّخذوا کتاب اللَّه مزامیر، و تفقّه (النّاس) لغیر الدّین، و أکل الرّجل أمانته، (و) اؤتمن الخونة، و خوّن الأمناء، و استعمل السّفهاء، و رفعت الأصوات فی المساجد، و اتّخذت طاعة اللَّه بضاعة، و کثر القراءة، و قلّ الفقهاء، فعند ذلک توقّعوا ثلاثاً: توقّعوا ریحاً حمراء و خسفاً و زلازل و أموراً عظاماً!!!»1

یعنی: «هنگامی که زعیم و رهبر مردم فاسق باشد، و مردم از روی ترس به کسی اکرام کنند، و اهل دنیا تعظیم شوند، و علما و حاملین قرآن سبک شمرده شوند، و تجارت مردم همراه با ربا باشد، و مردم مال ایتام را بخورند، و مساجد تعطیل شود، و جوان به دوست خود اکرام کند و به پدر خود ظلم نماید [ و از او نافرمانی کند]، و روابط مردم با یکدیگر از راه باطل و حرام انجام شود، و مردم با خویشان خود قطع رابطه کنند، و کتاب خدا را با لحن‌های حرام بخوانند، و فقه را برای دین [ و خدا ]نخوانند، و در امانت خیانت کنند، و به اهل خیانت اعتماد کنند، و به اهل امانت خیانت نمایند، و افراد سفیه و نادان را به کار بگیرند، و صداها در مساجد بلند شود، و عبادت وسیله معاش و درآمد گردد، و درس زیاد خوانده شود [ قرآن زیاد خوانده شود] و فقیه کمیاب باشد، در چنین زمانی منتظر سه بلا باشید: باد سرخ، فرو بردن زمین اهل خود را، زلزله‌ها و حوادث بزرگ دیگر

 

 راوی این حدیث گوید: حضرت زین العابدین‌علیه السلام هر گاه این حدیث را می‌خواند گریه شدیدی می‌نمود و می‌فرمود: من اسباب این حوادث را می‌دانم

 

ما در این زمان‌ها این حوادث را در دنیا به چشم خود می‌بینیم و به خدا پناه می‌بریم.

 

 امام صادق‌علیه السلام به بعضی از اصحاب خود فرمود: «قیام حضرت مهدی‌علیه السلام برای شما رخ نخواهد داد، مگر پس از ناامیدی.» سپس فرمود: «به خدا سوگند، به آن نخواهید رسید تا خوب و بد شما شناخته شود، و به خدا سوگند، به آن نخواهید رسید تا آزموده شوید، و به خدا سوگند، به آن نخواهید رسید تا شقیّ به شقاوت خود برسد و سعید نیز به سعادت خود برسد [ و باطن‌ها آشکار گردد].»2

 

 توجّه به این نکته بسیار ضروری و لازم است که هر کس قبل از قیام حضرت مهدی‌علیه السلام اعتقاد صحیح و تقوا و اعمال شایسته‌ای پیدا نکرده باشد، هنگام قیام

 

امام‌علیه السلام نمی‌تواند جبران گذشته‌های خود را بکند؛ چرا که در تفسیر آیه شریفه «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»3

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «مقصود از آیات، ائمّه‌علیهم السلام هستند و مقصود از آیه مورد انتظار، حضرت مهدی‌علیه السلام می‌باشد و در آن روز [ که حضرت مهدی‌علیه السلام با شمشیر قیام می‌کند] ایمان کسی که از پیش به حضرت مهدی‌علیه السلام ایمان نیاورده و اعمال صالحی انجام نداده است برای او سودی ندارد گر چه به امامان قبل از او ایمان آورده باشد.»4

 از این‌رو، امام باقرعلیه السلام می‌فرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک نماید و قبل از قیام او دارای ایمان صحیح و تقوا و ولایت اولیای خدا و بیزاری از دشمنان او باشد؛ چنین کسی در بهشت از رفقا و دوستان من خواهد بود.»5

 

===========================================================

1.نهج السّعادة: 3 / 437

کافی: 1 / 370.2

 1- 40) انعام / 158.3

2- 41) کمال الدّین / 18.4

3- 42) ینابیع المودّة: 3 / 396.5

 

فتنه بنی عباس

فتنه بنی‌عبّاس

 

 محمّد بن ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت خود درباره حوادث و فتنه‌های قبل از قیام حضرت مهدی‌علیه السلام روایاتی را نقل نموده که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

 

 1-

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «روزی پیامبر خداصلی الله علیه وآله در قبرستان بقیع نشسته بود؛ ناگاه امیرالمؤمنین علی‌علیه السلام نزد او آمد و سلام کرد و رسول خداصلی الله علیه وآله او را در طرف راست خود نشاند، سپس جعفر بن ابی برادر امیرالمؤمنین‌علیهما السلام آمد و سلام کرد و رسول خداصلی الله علیه وآله او را در طرف چپ خود نشاند، سپس عبّاس عموی رسول خداصلی الله علیه وآله آمد و سلام کرد و آن حضرت او را مقابل خود نشاند.

 سپس رسول خداصلی الله علیه وآله روی مبارک به علی‌علیه السلام نمود و فرمود: یا علی!

می‌خواهی بشارتی به تو بدهم؟ علی‌علیه السلام عرض کرد: آری. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: لحظه‌ای پیش جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد: آن امام قائمی که در آخرالزّمان قیام می‌کند و زمین را پر از عدل و داد می‌نماید [ پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد] از ذرّیّه تو و از فرزندان حسین‌علیه السلام می‌باشد. امیرالمؤمنین‌علیه السلام عرض کرد: یا رسول اللَّه! هر خیری به ما می‌رسد به دست مبارک شما می‌باشد.

 

 سپس رسول خداصلی الله علیه وآله روی مبارک به جعفر بن أبی‌طالب نمود و فرمود: لحظه‌ای پیش جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد: آن کسی که پرچم را به دست قائم [ ما اهل البیت‌علیهم السلام] می‌دهد از ذرّیّه تو است آیا می‌دانی او کیست؟ جعفر گفت: خیر. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: او کسی است که صورتش مانند ماه درخشان، و دندان‌هایش مانند ارّه، و شمشیرش مانند شعله آتش است، و چون وارد لشکر می‌شود ذلیل است و چون خارج می‌گردد عزیز خواهد بود، و جبرئیل و میکائیل او را در برمی‌گیرند و از او حمایت می‌کنند.

 

 سپس رسول خداصلی الله علیه وآله روی مبارک خود را به عبّاس نمود و فرمود: ای عموی رسول خدا آیا می‌خواهی خبری که جبرئیل درباره تو به من گفت را به تو بگویم؟ عبّاس گفت: آری. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: جبرئیل به من گفت: وای به حال ذرّیّه تو از فرزندان عبّاس. پس عبّاس عرض کرد: یا رسول اللَّه! اجازه می‌دهید من از این پس از زن‌ها دوری کنم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: این چیزی است که از تقدیر خدا گذشته است.»1

 

 2-

 اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «یکصد و پنجاه سال دیگر حوادثی رخ خواهد داد، در آن زمان حکّام مردم کافر خواهند بود، و امین‌های آنان خیانتکار، و عرفای آنان فاسق‌اند، تاجرها زیادند و لکن درآمد آنان ناچیز است، ربا آشکار می‌شود، اولاد زنا فراوان می‌گردد، ارتباطهای نامشروع زیاد می‌شود، اعمال نیک را ناپسند می‌شمارند، مردها به پسرهای امرد رو می‌آورند، زن‌ها به زن‌ها اکتفا می‌کنند [ و با مردان ازدواج نمی‌نمایند] مردها نیز به مردها اکتفا می‌کنند [ و با زن‌ها ازدواج نمی‌کنند].» پس شخصی به امیرالمؤمنین‌علیه السلام گفت: یا امیرالمؤمنین در چنین زمانی چه باید کرد؟ امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «از چنین مردمی باید فرار نمود و فرار نمود

 سپس فرمود: «عدل [ و رحمت] خداوند همواره بر این امّت گسترده است تا زمانی که علمای آنان به حکّام جور مایل نشوند و نیکان آنان همواره از فجّارشان نهی از منکر نمایند و اگر از حکّام جور جدا نشدند و نهی از منکر نکردند و تنها از اهل منکر دوری جستند و به گفتن "لا إله إلّا اللَّه" اکتفا نمودند خداوند در عرش خود می‌گوید: "شما دروغ می‌گویید و لا إله إلّا اللَّه شما پذیرفته نیست".»2

 

 فسادهای حکومت‌های بنی‌عبّاس به قدری بوده که امام‌علیه السلام فرموده است باید از مردم آن زمان فرار کنید و فرار کنید !!

 

 3-

 محمّد بن مسلم گوید: امام صادق‌علیه السلام فرمود: «نزدیک قیام حضرت مهدی‌علیه السلام نشانه‌هایی است، و خداوند بندگان مؤمن خود را به بلاهایی آزمایش می‌نماید.»3

محمّد بن مسلم می‌گوید: گفتم: چگونه آزمایش می‌شوند؟ فرمود: «همین‌گونه که خداوند در آیه شریفه قرآن بیان نموده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»4

 سپس فرمود: «خداوند شما مؤمنین را در اواخر حکومت بنی‌عبّاس به گرسنگی و گرانی و از بین رفتن اموال و فساد تجارت و بی‌درآمدی و از دست دادن فرزندان و مرگ‌های سریع و ناگهانی و کمیابی برکات زمین نسبت به میوه‌های درختان و زراعت آزمایش خواهد نمود، و در آن زمان - که نزدیک قیام حضرت مهدی‌علیه السلام می‌باشد - به صابرین بشارت داده شده است

 

محمّد بن مسلم می‌گوید: سپس امام صادق‌علیه السلام فرمود: «این تأویل آیه مبارکه فوق است و تأویل قرآن را جز خدا و راسخین فی العلم یعنی معصومین‌علیهم السلام کسی نمی‌داند.»5

 

 روایت فوق شامل این زمان‌ها نیز می‌شود و این بلاها غیر از این که نشانه ظهور و قیام حضرت مهدی‌علیه السلام است نتیجه فسادها و گناهانی است که قبل از ظهور آن حضرت شایع و فراوان است. از این‌رو، ابوبصیر می‌گوید: امام صادق‌علیه السلام فرمود: «نزدیک قیام حضرت مهدی‌علیه السلام سالی خواهد آمد که مردم در آن سال گرفتار گرسنگی و ترس شدید از کشته شدن هستند، و اموال و فرزندان و ثمرات و برکات آسمان را از دست می‌دهند، و این معنا را خداوند در آیه شریفه «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»6 بیان نموده است، و این تأویل آیه می‌باشد و تأویل قرآن را جز راسخین فی العلم کسی نمی‌داند.»7

 

گر چه همواره خطّ بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس در مقابل خطّ خاندان نبوّت و اهل بیت رسول اللَّه‌ صلی الله علیه وآله بوده است، و پیروان این دو خطّ یعنی خطّ اهل باطل و خطّ اهل حقّ مقابل یکدیگر قرار دارند، از این‌رو، به ما سفارش شده است که از خطّ خاندان نبوّت‌علیهم السلام خارج نشویم و در هر شبانه‌روز در نمازهای واجب خود ده مرتبه بگوییم: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ * صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالین»

 و در دعاهای معصومین‌علیهم السلام نیز فراوان سفارش شده است که همواره بگوییم: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک...»، و «اَللَّهُمَّ اهْدِنِی مِنْ عِنْدِک...»، و «یا اَللَّهُ یا رَحْمانُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلی دِینِک...»، و «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمانَ بِکَ وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ وَ الْعافِیَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلاءِ وَ الشُّکْرَ عَلَی الْعافِیَةِ وَ الْغِنی عَنْ شِرارِ النَّاسِ».

 و دعاهای فراوان دیگری که در آخرالزّمان برای حفظ دین باید خوانده شود.

 

فی الکافی بسنده عَنِ ابْنِ أَبِی‌یَعْفُورٍ قالَ: سَمِعْتُ أَباعَبْدِاللَّهِ عَلَیْهِ السَّلام یَقُولُ: وَیْلٌ لِطُغاةِ الْعَرَبِ، مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَبَ، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ کَمْ مَعَ الْقائِمِ مِنَ الْعَرَبِ؟ قالَ: نَفَرٌ یَسِیرٌ، قُلْتُ: وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ یَصِفُ هذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَکَثِیرٌ، قالَ: لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا وَ یُسْتَخْرَجُ فِی الْغِرْبالِ خَلْقٌ کَثِیرٌ

 

عبداللَّه بن أبی‌یعفور می‌گوید: از امام صادق‌علیه السلام شنیدم که فرمود: «وای بر حاکمان طغیان‌گر عرب از فتنه‌هایی که به همین زودی گرفتار آن خواهند شد.» گفتم: فدای شما شوم، از عرب‌ها چه مقدار با حضرت مهدی‌علیه السلام خواهند بود؟ امام‌علیه السلام فرمود: «عدّه کمی از آنان با او خواهند بود.» گفتم: «به خدا سوگند افراد زیادی سخن از حضرت مهدی‌علیه السلام می‌گویند؟!» فرمود: «بدون شکّ مردم باید آزموده و غربال بشوند و چون غربال می‌شوند بسیاری از آنان از غربال خارج خواهند شد [ و در کنار آن حضرت نخواهند ماند].»8

 شاید مقصود از فتنه‌هایی که حکّام عرب [ یعنی بنی‌عبّاس] گرفتار آن شدند و خود را هلاک و تباه نمودند حوادثی بوده که بین آنان و بنی‌هاشم رخ داده است و در آن حوادث آنان دین خود را از دست داده‌اند.

 از این‌رو، معمّر بن خلّاد می‌گوید: امام کاظم‌علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»9

 فرمود: «آیا تو می‌دانی مقصود از فتنه در این آیه چیست؟» گفتم: فدای شما شوم آنچه ما از سخنان شما گرفته‌ایم این است که فتنه در این آیه، فتنه در دین است. فرمود: «[ آری] آنان آزموده

می‌شوند مانند این که طلا [ در آتش] آزموده و خالص می‌شود.»10

 در مورد مردم زمان حکومت ظاهری امیرالمؤمنین‌علیه السلام نیز نقل شده که امیرالمؤمنین‌علیه السلام بعد از کشته شدن عثمان فرمود: «ای مردم شما باز همانند فتنه‌ای که بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله رخ داد و آزموده شدید، امروز نیز همان‌گونه آزموده می‌شوید.» سپس فرمود:

«سوگند به خدایی که پیامبرش را به رسالت مبعوث نمود شما زیر و رو و غربال خواهید شد و پایین‌ها بالا می‌روند و بالاها پایین می‌آیند؛ آنان که قبلاً عقب مانده بودند اکنون سبقت می‌گیرند و آنان که قبلاً سبقت گرفته بودند اکنون عقب می‌مانند.» تا این که فرمود: «به خدا سوگند من هرگز دروغ نمی‌گویم و حقیقتی را پنهان نمی‌کنم همانا این خبر از پیش [ از ناحیه رسول خداصلی الله علیه وآله] به من داده شده است.» 11

 

1. نهج البلاغة دشتی، خطبه 98

غیبت نعمانی / 248.2

 غیبت نعمانی / 248.3

بقرة / 155.4

 غیبت نعمانی / 250.5

بقرة / 155.6

غیبت نعمانی / 251.7

 کافی: 1 / 370.8

9.عنکبوت / 1 و 2

کافی: 1 / 370.10

همان / 369.11

 

فتنه بنی امیه

فتنه بنی‌امیّه

 

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام در خطبه 39 نهج البلاغة ضمن بیان فتنه‌هایی که برای این امّت رخ می‌دهد می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَةُ بَنِی‌أُمَیَّةَ فَإِنَّها فِتْنَةٌ عَمْیاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُها وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُها وَ أَصابَ الْبَلاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیها وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْها وَ أیْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی‌أُمَیَّةَ لَکُمْ أَرْبابَ سَوْءٍ بَعْدِی...»1

 

 یعنی: «آگاه باشید که خطرناک‌ترین فتنه‌ای که بر شما وارد می‌شود فتنه بنی‌امیّه است و آن فتنه کور و تاریکی است و همه مردم را در برمی‌گیرد و مصیبت و گرفتاری آن مخصوص به اهل البیت[ علیهم السلام] می‌باشد؛ چرا که اساس حکومت بنی‌امیّه بر غصب حقّ آنان خواهد بود، از این‌رو، هر کس در آن زمان حقّ اهل البیت[ علیهم السلام] را شناخته باشد انتقام بنی‌امیّه مربوط به او خواهد بود، و بنی‌امیّه برای دوستان اهل البیت[ علیهم السلام] همانند شتر پیر بداخلاقی می‌مانند که صاحب خود را دندان می‌گیرد و آزار می‌رساند و نمی‌گذارد شیر او را بدوشد و ظلم بنی‌امیّه این‌گونه ادامه خواهد یافت و کسی از ظلم آنان معاف نخواهد بود جز آن که با آنان هم‌گام شود و یا برای آنان سودمند باشد و یا آسیبی به آنان نرساند...»

تا این که فرمود: «وَ أَوَّلُ مَنْ یَضَعُ جَبَرُوتَها وَ یَکْسِرُ عَمُودَها وَ یَنْزِعُ أَوْتَادَهَا، اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ وَ قاصِمُ الْجَبَّارِینَ.»

یعنی: «نخستین کسی که قدرت بنی‌امیّه را می‌شکند و پرچم آنان را پایین می‌آورد و پایه‌های حکومتشان را براندازی می‌کند، خدای ربّ العالمین و درهم شکننده جبّارین است

 

 پس شخصی برخاست و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین در آن زمان ما چه باید بکنیم؟ امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «شما باید به اهل بیت پیامبر خود[ علیهم السلام] بنگرید؛ اگر آنان سکوت کرده‌اند، شما نیز باید سکوت کنید و اگر قیام کردند و از شما کمک خواستند آنان را یاری نمایید، تا پاداش خود را دریابید و لکن از آنان پیشی نگیرید که زمین خواهید خورد و مغلوب می‌شوید

 

 سپس دیگری برخاست و عرض کرد: پس از این بلاها چه خواهد شد؟ امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: «سپس خداوند این فتنه‌ها را به دست مردی از ما خانواده برطرف خواهد نمود، "بِأَبِی ابْنُ خِیَرَةِ الْإِماءِ".» یعنی: «پدرم فدای او باد.» تا این که فرمود: «او [ یعنی حضرت بقیّة اللَّه‌علیه السلام] آنان را به زیر زمین خواهد فرستاد و کاسه زهر را به آنان خواهد نوشاند و جز با شمشیر با آنان روبه‌رو نخواهد شد، و هشت ماه شمشیر بر شانه خود می‌گذارد و آنان را نابود می‌نماید؛ دشمنان او از قریش دوست می‌دارند که دنیا و آنچه در دنیا هست را بدهند و از دست او نجات یابند [ و هرگز برای آنان راه فراری وجود نخواهد داشت]...»

 

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام در سخن دیگری درباره ظلم بنی‌امیّه می‌فرماید: «وَ اللَّهِ لا یَزالُونَ حَتّی لا یَدَعُوا للَّهِ‌ِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لا عَقْداً إِلّا حَلُّوهُ، وَ حَتّی لا یَبْقی بَیْتُ مَدَرٍ وَ لا وَبَرٍ إِلّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ، وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْیِهِمْ، وَ حَتّی یَقُومَ الْباکِیانِ، باکٍ یَبْکِی لِدِینِهِ، وَ باکٍ یَبْکِی لِدُنْیاهُ، وَ حَتّی تَکُونَ نُصْرَةُ أَحَدِکُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَیِّدِهِ، إِذا شَهِدَ أَطاعَهُ، وَ إِذا غابَ اغْتابَه وَ لا یَجْهَلُ أَحَدٌ مَبْلَغَ ما نَزَلَ بِالنَّاسِ مِنْ ظُلْمِ بَنِی‌أُمَیَّة، وَ انْتِهاکِهِمْ لِلْحُرُماتِ، وَ اسْتِتارِهِمْ بِالْفَضِیلَةِ، حَتّی صارَ خُلَفاؤُهُمْ مَثَلاً فِی الظُّلْمِ وَ الْفِسْقِ وَ التَّهَتُّکِ... .»2

 

 یعنی: «به خدا سوگند بنی‌امیّه همواره هر آنچه خدا حرام نموده است را حلال می‌نمایند و هر پیمانی را نادیده می‌گیرند و ظلم آنان وارد هر خانه شهری و روستایی و هر چادرنشین صحرایی خواهد شد و به همه رعیّت خواهد رسید، آنان حقّ احدی را رعایت نخواهند کرد، تا جایی که فسادشان همه‌جا را می‌گیرد، در آن زمان مردم را می‌بینی که یکی برای دین خود گریه می‌کند و دیگری برای دنیای خود، مردم همانند غلامان در خدمت آنان خواهند بود که چون آقای آنان حاضر باشد از او اطاعت می‌کنند و چون دور شود از او غیبت می‌نمایند، و کسی نیست که از گستردگی ظلم آنان و هتک حرمت‌های الهی و کنار گذاردن ارزش‌های اخلاقی آنان بی‌اطّلاع باشد. خلفا و حاکمان آنان در ظلم و فسق و هتک حرمت‌ها ضرب المثل مردم خواهند شد

نهج البلاغه: 1 / 184. 1

نهج البلاغة دشتی، خطبه 98

 

اسرار فتنه ها ومصائب آخرالزمان

منشأ فتنه‌ها

 

 در هر زمانی خداوند مردم را آزموده و فتنه‌هایی برای آنان رخ داده است، در آن فتنه‌ها عدّه‌ای گمراه و عدّه‌ای در راه حقّ ثابت مانده‌اند، این سیر از زمان حضرت آدم‌علیه السلام شروع و در زمان هر پیامبر و وصیّ پیامبری نیز ادامه داشته است، همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا...»1.

 یعنی: «آیا گمان کردید که داخل بهشت خواهید شد در حالی که هنوز رخدادهایی که بر اقوام و پیشینیان شما وارد شد، بر شما وارد نشده است؛ آنان به قدری گرفتار شدند که به لرزه درآمدند و...»

 

 و یا می‌فرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»2.

 یعنی: «آیا مردم گمان می‌کنند همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می‌شوند و خداوند آنان را آزمایش نمی‌نماید؟ همانا امّت‌های پیش از آنان را آزمودیم [ اینان را نیز آزمایش خواهیم نمود] تا معلوم شود راست می‌گویند و یا دروغ می‌گویند

 در این امّت نیز این قانون ادامه یافته و طبق فرموده رسول خدا صلی الله علیه وآله که فرمود: «کلّیّه حوادثی که در امّت‌های پیشین رخ داده است بدون کم و کاست در این امّت نیز رخ خواهد داد»، از صدر اسلام تا کنون همواره فتنه‌هایی پیش آمده است و گروهی مردم را به راه‌های باطل و انحراف دعوت نموده‌اند و فرقه‌گرایی‌هایی ایجاد شده است، از این‌رو امیرالمؤمنین‌علیه السلام می‌فرماید:

 «إِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْواءٌ تُتَبَّعُ وَ أَحْکامٌ تُبْتَدَعُ یُخالَفُ فِیها کِتابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلّی عَلَیْها رِجالٌ رِجالاً عَلی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتادِینَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ لَانْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعانِدِینَ وَ لکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَیُمْزَجانِ فَهُنالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطانُ عَلی أَوْلِیائِهِ وَ یَنْجُوا الَّذِینَ سَبَقَت لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنی»3.

 یعنی: «اساس فتنه‌ها و شروع آنها از ناحیه هواهای نفسانی [ و دنیاخواهی‌ها و ریاست‌طلبی‌های] عدّه‌ای است که برای مقاصد خود مقرّراتی را بر خلاف کتاب خدا جعل می‌کنند و گروهی نیز بر خلاف دستورات دین خدا از آنان پیروی می‌کنند؛ آنان با آمیختن حقّ به باطل مردم را فریب می‌دهند، در حالی که اگر حقّ آمیخته به باطل نمی‌شد گلایه‌ای نبود و حقّانیّت آن بر مردم پوشیده نمی‌گردید، و اگر باطل نیز لباس حقّ بر تن نمی‌کرد مردم به انحراف کشیده نمی‌شدند، و لکن دنیاطلب‌ها حقّ و باطل را آمیخته به یکدیگر می‌کنند و مردم را گمراه می‌نمایند. در چنین وضعیّتی شیطان بر دوستان خود مسلّط می‌شود و آنان را گمراه می‌کند، و تنها کسانی از این فتنه‌ها سالم می‌مانند که مورد عنایت خداوند [ و دارای تقوا و درست‌کاری و بینش صحیح] باشند.

 

اسرار فتنه و بلا

فتنه به معنای مصیبت و بلا و یا به معنای امتحان و آزمایش است و خداوند هر ملّتی را به چیزهایی امتحان و آزمایش می‌نماید تا برای آنان روشن شود که با ادّعا از کسی چیزی پذیرفته نمی‌شود و پاداش اعمالشان مطابق انتخاب و عملکرد آن‌ها می‌باشد و هرگز ظلمی به آنان نخواهد شد، از این‌رو همان‌گونه که گذشت خداوند در اوّل سوره عنکبوت درباره امّت‌های پیشین می‌فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»4.

 

یعنی: «آیا مردم گمان می‌کنند که [ با گفتن "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه" اسلام آنان پذیرفته می‌شود و] مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ در حالی که ما امّت‌های پیشین را امتحان و آزمایش نمودیم تا راستگو از دروغگو معلوم گردد.

 

 و در آیه «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ»5

درباره این امّت خداوند می‌فرماید:

 «ای مسلمانان! آیا گمان کردید که داخل بهشت خواهید شد و آزمایش‌هایی که امّت‌های پیشین داشته‌اند برای شما نخواهد بود؟! [ هرگز چنین نیست] آنان گرفتار کشته شدن و از دست دادن مال‌ها و فرزندان و اهل خود شدند و به قدری کار بر آنان سخت شد که پیامبر آنان و امّت او به لرزه درآمدند و گفتند: "یاری خدا کی خواهد آمد؟" [ و خداوند در پاسخ آنان فرمود:] یاری خدا نزدیک می‌باشد

 از این‌رو، معصومین‌علیهم السلام فرموده‌اند: «بهشت پیچیده شده به سختی‌هاست، و آتش پیچیده شده به شهوات است.»6

 

 و در آیه «لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»7

خداوند می‌فرماید: «ای مسلمان‌ها! شما به طور مسلّم در جان و مالتان آزموده خواهید شد و از ناحیه اهل کتاب و مشرکین آزارهای فراوانی خواهید دید، و اگر صبر و تقوا پیشه کنید به رشد و کمال خود خواهید رسید

 

 امتحان و بلا و مصایب دنیا برای مؤمن سبب رشد و بالا رفتن منزلت اوست و خداوند او را دوست می‌دارد که این بلاها را به او می‌دهد، و برای برخی از مردم بلاها سبب پاک شدن از گناهان و یا سبب رو آوردن به خدا و علاقه به ملاقات او و جدا شدن از علایق دنیا می‌باشد و خداوند می‌خواهد بنده خود را از گناه پاک کند تا چون خدای خود را ملاقات می‌کند عقوبت و گناهی بر او نباشد و با عشق به خدا به منزلت عالی و دیدار محبوب برود. این معنا را بندگان خدا نوعاً پس از مرگ احساس می‌کنند، از این رو، در آن عالم آرزو می‌نمایند که ای کاش بدن‌های آنان در دنیا مقراض شده بود تا مقام بالاتری را به دست می‌آوردند. از سویی به طور مسلّم بسیاری از بلاها به واسطه اعمال ناپسند ما می‌باشد چنان که خداوند می‌فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ»8.

 

 اسرار دیگری نیز راجع به بلاهایی که بر مؤمن وارد می‌شود هست که از سخنان معصومین‌علیهم السلام استفاده می‌شود.

 

 1-

 امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: «سخت‌ترین بلاها مربوط به پیامبران‌علیهم السلام است و پس از آنان مؤمنین - به هر اندازه نزدیک‌تر به پیامبران باشند - بلای مناسب با شأن خود را خواهند داشت.»9

 2-

و فرمود: «پاداش بزرگ، با بلای بزرگ خواهد بود و خداوند هیچ مردمی را دوست نمی‌دارد جز آن که آنان را مبتلا خواهد نمود.»10

 3-

امام باقرعلیه السلام می‌فرماید: «هنگامی که خداوند بنده‌ای را دوست می‌دارد بلاهای فراوانی بر سر او می‌ریزد و چون دعا می‌کند خطاب می‌شود: "لبّیک، اگر می‌خواهی - من قادر بر اجابت تو هستم - تو را نجات می‌دهم و لکن اگر صبر کنی پاداش آن در آخرت برای تو بهتر خواهد بود".»11

 4-

 رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «پاداش بزرگ در مقابل بلای بزرگ است و هنگامی که خداوند بنده‌ای را دوست می‌دارد او را به بلای بزرگی مبتلا می‌کند، پس اگر خشنود بود خدا نیز از او خشنود می‌شود و اگر خشم نمود خداوند نیز به او خشم می‌نماید.»12

 5-

 امام باقرعلیه السلام فرمود: «مؤمن در دنیا به اندازه دیانتش بلا می‌بیند.»13

 6-

 امام صادق‌علیه السلام فرمود: «مؤمن به منزله کفّه ترازو می‌باشد، هر چه بر ایمان او افزوده شود بر بلای او نیز افزوده می‌شود.»14

 7-

 و فرمود: «چهل روز برای مؤمن نمی‌گذرد جز این که حادثه غمباری برای او رخ می‌دهد و سبب تنبّه او می‌شود.»15

 8-

 امام باقرعلیه السلام فرمود: «...مؤمن به هر بلایی مبتلا می‌شود، [ و به گونه‌ای ممکن است بمیرد] جز این که خودکشی نمی‌کند.»16

 9-

 امام صادق‌علیه السلام سه مرتبه فرمود: «مؤمن نزد خداوند مقام بلندی دارد، [او به قدری از خدای خود راضی است که] خداوند او را گرفتار بلا می‌کند و یکایک اعضای بدن او را از او می‌گیرد و او خدا را بر این بلا ستایش می‌کند.»17

 10-

 و فرمود: «اهل حقّ همواره در بلا و سختی به سر می‌برند [جز این که ]مدّت بلای آنان کوتاه است و پس از آن [در بهشت] عافیت طولانی خواهند داشت.»18

 11-

 و فرمود: «خداوند مؤمن را از بلاها و فتنه‌ها ایمن نخواهد نمود و لکن او را از گمراهی و شقاوت ایمن می‌نماید.»19

 12-

و فرمود: «خداوند مؤمن را به هر بلایی گرفتار می‌نماید و به هر مرگی او را می‌گیرد و لکن او را مبتلای به جنون نمی‌کند.» سپس فرمود: «مگر نمی‌بینی خداوند چگونه شیطان را بر مال و فرزندان و اهل و خانواده و همه چیز ایّوب‌علیه السلام مسلّط نمود و لکن او را بر عقل او مسلّط ننمود تا بتواند موحّد و خداشناس باشد.»20

 13-

 روزی رسول خداصلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: «ملعون است هر مالی که زکات آن داده نشود، ملعون است هر بدنی که زکات آن داده نشود، و لو در هر چهل روز یک مرتبه.» گفته شد: یا رسول اللَّه! زکات مال را شناختیم، زکات بدن چیست؟

 فرمود: «زکات بدن این است که بلا و آفتی پیدا کند.» پس صورت شنوندگان از این خبر متغیّر شد، رسول خداصلی الله علیه وآله چون چنین دید فرمود: «مقصود من این است که مؤمن باید در هر چهل روزی خراشی بر بدن او وارد شود و یا بر زمین بخورد و یا بیماری پیدا کند و یا خاشاکی بر بدن او فرو رود و یا آسیبی همانند این‌ها را ببیند...»21

 14-

 امام صادق‌علیه السلام می‌فرماید: «مؤمن به قدری مورد عنایت خداوند است که اگر از خدای خود بهشت را با آنچه در آن است طلب کند، خداوند به او خواهد داد بدون این که از ملک او چیزی کم شود؛ کافر نیز به قدری نزد خداوند بی‌ارزش و پست است که اگر همه دنیا را با آنچه در آن است از خداوند بخواهد خداوند به او خواهد داد بدون این که از ملک او چیزی کم شود

 سپس فرمود: «خداوند همواره به بنده مؤمن خود توجّه دارد [و به عنوان هدیّه و تحفه] بلا و مصیبت را از او دریغ نمی‌کند همانند این که شخص غایب چون از سفر باز می‌گردد برای اهل خود تحفه‌ای می‌آورد، و خداوند برای مؤمن همانند طبیبی که مریض خود را از چیزهایی پرهیز می‌دهد، مؤمن را از دنیا پرهیز می‌دهد.»22

 15-

 امیرالمؤمنین‌علیه السلام می‌فرماید: «احدی از شماها نباید بگوید: "خدایا من به تو پناه می‌برم از فتنه"، چرا که هر کسی گرفتار فتنه و آزمایش است و لکن اگرمی‌خواهد پناه به خدا ببرد، از مضلاّت فتن یعنی از فتنه‌های گمراه کننده به خدا پناه ببرد، چرا که خداوند می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ...»23

ما فتنه‌های زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از آن حضرت را در کتاب «پیامبر اعظم‌صلی الله علیه وآله» و کتاب «أسوة النّساء» و کتاب‌های دیگر بیان نموده‌ایم و اکنون اشاره‌ای به فتنه‌های بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله و فتنه‌های آخر الزّمان و ابتلاءات مؤمن در دوران غیبت حضرت بقیّة اللَّه‌علیه السلام می‌نماییم.

 

پی نوشتها

بقرة / 214. ۱

عنکبوت / 2 - 3.2

 نهج البلاغه: / 99، خطبه 50 . 3

عنکبوت / 2 3. 4

 بقرة / 214. 5

بحارالأنوار: 68 / 72. 6

آل عمران / 186. 7

 شوری / 30. 8

کافی: 2 / 252. 9

همان. 10

همان / 253. 11

 کافی: 2 / 253. 12

همان.13

همان / 254.14

همان.15

همان.16

همان.17

بحارالأنوار: 2 / 255.18

همان.19

کافی: 2 / 256.20

همان / 258.21

همان.22

انفال / 28.23

 

بر آن انجمن، زار باید گریست که فریادرس را ندانند کیست

فریادرس

این قبر غریب الغربا خسرو طوس است

این قبر مغیث الضعفا شمس‌شموس است

خاک درِ او مرجع ارواح و نفوس است

باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد

با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد

این روضه پرنور به جنّت زده پهلو

مغز ملک از عطر نسیمش شده خوش‌بو

بشنید نسیم سحری رایحه او

کز بوی بهشتیش چنین بی‌خبر افتاد

با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد

اولاد علی شافع یوم عرصاتند

دارای مقامات رفیع الدرجاتند

در روز قیامت همه اسباب نجاتند

ای وای بر آن‌کس که به این دو ده درافتاد

با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد

یکی از خادمان است که شروع به خواندن این اشعار می‌کند و تو هم با بقیه جواب می‌دهی. در حال خدمت در صحن و سرای حضرت امام رضاعلیه السلام هستی. افتخار تو این است که از خدمت‌گزاران به زوّار و مهمانان امام رؤوف باشی. سال‌ها انتظار کشیدی تا چنین سعادتی نصیب تو بشود. پس خوشحال باش که نام تو را هم جزو خدمت‌گزاران این آستان قدس رضوی ثبت و درج کرده‌اند.

امروز هم طبق معمول به صحن مطهر آمده و مشغول خدمت می‌شوی. هرچند دیشب، درد کلافه‌ات کرده بود و نتوانستی به خوبی استراحت کنی.

وسطهای روز است که دیگر تحمل نمی‌کنی. به خانه آمده و با دفترچه بیمه به دندان‌پزشکی مراجعه می‌کنی. دکتر هم مشغول معاینه دندانت می‌شود که ناگهان چند چروک بزرگ بر پیشانی دکتر می‌افتد. دست از معاینه می‌کشد و رو به تو کرده و می‌گوید:

- این دندان تا ریشه پوسیده و باید کشیده شود!

- آقای دکتر! این‌که ناراحتی ندارد. آن را بکش و من و خودت را راحت کن.

- ناراحتی‌ام از دندان پوسیده تو نیست،

از چیز دیگر است.

- به خاطر چی است؟

- تو باید به یک دکتر متخصّص جرّاح مراجعه کنی.

- مگر شما نمی‌خواهید دندانم را بکشید؟

- چرا! من این دندان را می‌کشم و از درد نجاتت می‌دهم، ولی من یک چیز دیگری را هم توی دهانت می‌بینم.

چند لحظه بی‌حرکت می‌مانی. به تک‌تک جمله‌های دکتر می‌اندیشی و می‌گویی:

- چه دیده‌ای آقای دکتر؟ بگو دیگر!

- یک غدّه کوچکی هست که...

صحبت دکتر را قطع می‌کنی و کمی صدایت را بلند کرده و می‌گویی:

- غدّه ه ه ه...؟!

دکتر حرفش را می‌خورد و جویده جویده می‌گوید:

- چیز مهمّی نیست. نیاز به یک عمل جرّاحی کوچک دارد.

نفسِ عمیقی کشیده و آن را به آهستگی بیرون می‌دهی. به سقف اتاق خیره می‌شوی و در فکر فرو می‌روی.

دکتر کارش تمام شده، از مطبش بیرون می‌آیی و با هزار فکر و خیال به طرف منزل به راه می‌افتی.

بعد از چند روز هم‌چنان در صحن و سرای امام رضاعلیه السلام مشغول خدمت می‌شوی. تا زمانی که مشغول کار هستی ساعات خوشی داری. در جمع گرم خانواده هم اوقات به خوبی می‌گذرد. امّا تا بی‌کار و تنها می‌شوی، به یاد غدّه داخل دهانت می‌افتی. ترس مانند خوره به جان تو می‌افتد. مدام به فکرش می‌افتی و مثل کابوسی فکر و ذهن تو را به خود مشغول می‌کند.

امروز بیشتر فکر و اندیشه‌ات به آن مشغول است. موقع خوردن ناهار، یکی از همکاران تو متوجّه می‌شود و می‌گوید:

- چرا غذا نمی‌خوری آقای خادم!

- می‌خورم ولی الآن اشتها ندارم.

یکی از دوستان تو به شوخی می‌گوید:

- حتماً کشتی‌اش غرق شده!

دیگری هم با لبخند می‌گوید:

- نه بابا! از خانه بیرونش کرده‌اند!

هر کدام یک چیزی می گویند و مزاح می‌کنند، امّا تو فقط به غدّه داخل دهانت می‌اندیشی. حالت خراب می‌شود و معده‌ات به هم می‌ریزد.

سعی می‌کنی خودت را آرام و بی‌دغدغه نشان بدهی تا بتوانی غذایت را بخوری. گویا دهانت خشک شده است و به هم چسبیده. به زور دهانت را باز می‌کنی و چند قاشق غذا داخل آن خالی می‌کنی و بدون آن که بجوی آن‌ها را قورت می‌دهی.

به چند دکتر متخصّص مراجعه می‌کنی. آن‌ها هم بلا استثنا توصیه به عمل جراحی می‌کنند. تا دیر نشده است باید تن به بستری شدن در بیمارستان بدهی و تیغ تیز جراحی را در کنار زبان خود احساس کنی.

بالاخره با پای خودت به بیمارستان آمده و با پرکردن فرم‌های مربوطه و تکمیل پرونده، روی تخت دراز می‌کشی. کم‌کم به خواب خوش چند ساعته‌ای فرو می‌روی. خوابی که موقّت است و در اختیار خودت نیست. تا زمانی که به هوش بیایی روی تخت رها شده‌ای.

بعد از پشت سر گذاشتن دوران نقاهت، تو را مرخّص می‌کنند. از این که خود را زنده می‌بینی خوشحالی، امّا یک اضطراب و نگرانی در خود احساس می‌کنی. برای سپری شدن روزهای آینده‌ای که در پیش داری لحظه شماری می‌کنی.

روز موعود فرا می‌رسد. برای آخرین بار به دکتر خودت مراجعه می‌کنی. او هم محل زخم و بخیه‌ها را بازدید و بررسی کرده و می‌گوید:

- الحمد للَّه، جای عمل جراحی کاملاً خوب شده است.

تو هم زبانت را داخل دهانت به حرکت در می‌آوری. هر چه آن را به این طرف و آن طرف می‌چرخانی نمی‌توانی تشکر کنی. لام تا کام نمی‌توانی صحبت کنی. دستت را به طرف میز دراز کرده

و یک خودکار برمی‌داری. روی تقویم رومیزی که پیش دکتر است می‌نویسی:

- متشکرم، امّا...

دکتر هم با ناراحتی به تو نگاه می‌کند. دستت را به علامت خداحافظی بالا می‌بری و از مطب دکتر بیرون می‌آیی. یک راست به طرف حرم ثامن الحجج‌علیه السلام می‌آیی. تا چشمت به گنبد طلایی حضرت می‌افتد، نفست می‌گیرد. انگار تمام هوای داخل شش‌های تو ناپدید شده‌اند. نزدیک است به زمین بیفتی. دیوار را می‌چسبی و هق هق گریه می‌کنی. خودت را به در و دیوار می‌مالی و اشک می‌ریزی. مغزت را یخ زده می‌بینی و گویا اصلاً کاری از تو ساخته نیست. با خودت می‌گویی:

- من لال شده‌ام؟ نه! باور نمی‌کنم!

روزها و در پی آن، هفته‌ها می‌آیند و می‌روند. هرچه تقلاّ می‌کنی تا کلمه و جمله‌ای را تلفّظ کنی، موفّق نمی‌شوی. آخرین حرف دکتر ها این است:

- رگ گویایی و تکلّم شما در عمل جرّاحی صدمه دیده است و حالا کاملاً لال شده‌ای. گوش‌هایت به خوبی می‌شنوند و همه چیز را درک می‌کند، فقط نمی‌توانی با کسی صحبت کنی. تویی که یک عمر با همه خوش و بش داشته‌ای، حالا سلام هم نمی‌توانی بکنی. خواستی از دست غدّه داخل دهانت راحت بشوی که به همراه آن قوّه گویایی و تکلّم خودت را هم از دست دادی. دکتر می‌بایست فقط غدّه را از دهانت بیرون بکشد امّا انگار که رگ گویایی‌ات هم آسیب دیده است. بی‌خود نیست که می‌گویند: «شیره و شیردان را با هم بیرون می‌کشند

همه با تو صحبت می‌کنند. سؤال می‌کنند و پاسخ می‌خواهند.

گویا که فقط تو ممنوع الارتباط شده‌ای و دیواری نامرئی بین تو و دیگران کشیده شده است

که مانع از این ارتباط می‌شود. جواب تو در مقابل صحبت و سؤال دیگران فقط یک لبخند تلخی است که بر لبان تو نقش می‌بندد. آهنگ زندگی هم برایت خستگی‌آور است. در رفتار تو دیگر آن احساس و لطافت گذشته وجود ندارد. تنها با حرکات دستان و خودکار و قلم است که می‌توانی مقداری از مقصد و مقصود خودت را به دیگران منتقل کنی.

احساس غم و اندوه سراسر وجودت را می‌گیرد. بدون این که خودت متوجّه شوی در نوعی حسّ ناامیدی غوطه‌ور هستی. از معالجه دکترها نتیجه نگرفته‌ای و بعضی توصیه به رفتن پیش دعا نویس‌های کنار خیابان می‌کنند. آن‌ها که در هر گوشه از کوچه و خیابان مشهد خزیده‌اند و مدّعی هستند که...!


فکر کردن به گذشته‌ها باعث می‌شود که همه چیز را سرد ببینی. روزها و شب‌های گرم تابستان را پشت سر می‌گذاری ولی احساس سردی و بی‌روحی می‌کنی. تمام شادی‌های دنیا را از دست رفته می‌دانی. هرچه را که برای تو وحشتناک است به خاطر می‌آوری.

خوابت کم شده است. شب‌ها در اتاق قدم می‌زنی و ساعات را با سکوتی بی‌روح، پشت سر می‌گذاری. سرت از خستگی تیر می‌کشد و چشم‌هایت از بی‌خوابی خارش می‌گیرد. مغزت آن قدر آشفته است که نمی‌گذارد خواب به چشم‌های تو بیاید. کاسه صبرت لبریز شده است و دیگر تحمّل ماندن و بودن را نداری. روی تخت دراز می‌کشی و چشم‌هایت را به سقف تیره اتاق می‌دوزی. تصمیمت را می‌گیری و منتظر می‌مانی تا صبح شود و آن را با خانواده در میان بگذاری.

صبح که می‌شود باخودکار و کاغذی که آماده کرده‌ای شروع به نوشتن می‌کنی:

- دارم می‌روم.

-

کجا؟

- تهران

- برای چه؟

- برای معالجه، دیگر این وضع را نمی‌توانم تحمل کنم.

- چرا؟

- از خدا خواستم یا شفایم دهد یا... .

آن‌ها هم که عزم جزم تو را برای رفتن می‌بینند ممانعت نمی‌کنند و بلیت تهران را برایت تهیه می‌کنند و راهی تهران می‌شوی. در بین راه هم‌چنان تردید و دل‌نگرانی داری که آیا خوب می‌شوی یا نه؟!

در تهران به چند پزشک مراجعه می‌کنی. همه نظر پزشکان مشهد را تأیید می‌کنند و می‌گویند:

- لال شده‌ای و خوب نمی‌شوی!

امروز پیش دکتر علوی می‌روی. نگاهی با تأمّل به دهان و گلویت می‌اندازد. سپس نگاهش به چشمانت سُر می‌خورد و می‌گوید:

- من یک فریادرَس سراغ دارم.

با تعجّب سرت را تکان می‌دهی، با چشمانت می‌پرسی:

- فریادرس؟!

- بله، اگر درمانی و شفایی هم باشد به دست ایشان است.

- کجا هست؟

- مسجد مقدّس جمکران.

لحظاتی چشمانت به روی زمین خیره می‌شود. گردنت هم مایل به طرف شانه‌هایت شده و در فکر فرو می‌روی. با حالتی واگویه تکرار می‌کنی:

- فریادرس... جمکران... شفا و ... .

رو به دکتر علوی می‌کنی و با نوشتن می‌پرسی:

- کِی باید آنجا رفت؟

- شب‌های چهارشنبه

- چند بار؟

- قصد کن چهل شب چهارشنبه هر هفته پشت سر هم به آنجا بروی.

- حتماً شفا پیدا می‌کنم؟

- ان شاء اللَّه. ناامید نباش!

شب می‌شود و خواب به سراغ تو می‌آیند. چشم امید به فردا می‌دوزی که افقی به رویِ تو باز گردد، افکار آرام بخشی به سراغ تو می‌آیند. از فکرهای منفی و جور واجوری که در ذهن تو وول می‌خوردند رها می‌شوی. به درون خواب راحتی می‌غلتی و آرام می‌گیری. آرامشی به تو دست می‌دهد که در این مدّت کمتر

به آن دست پیدا کرده بودی. صبح از فامیل و نزدیکان خداحافظی کرده و راهی ترمینال می‌شوی. بلیت مشهد را خریده و پا روی رکاب اتوبوس می‌گذاری. در بین راه، افکار مختلفی به ذهن تو هجوم می‌آورند، گاهی وقت‌ها این افکار مأیوس کننده، امید و نشاط تو را مچاله می‌کنند. دنبال راه فراری هستی تا از دست آن‌ها خلاص شوی. در درون خودت احساس پرسش‌هایی می‌کنی. هر چند جواب آن‌ها را هم می‌دانی:

- اگر دکتر موقع عمل بیشتر دقّت می‌کرد به این روز نمی‌افتادی!

- اگر پیش دکتر دیگر می‌رفتی شاید... .

امّا به خودت نهیب می‌زنی و می‌گویی:

- تو نباید این‌طور فکر کنی.

- چرا؟

- چون «اگر» کار شیطان است و بس.

باید تا می‌توانی فکرت را به سمت و سوی مثبت سوق دهی. آنچه باید اتفاق بیفتد می‌افتد و کاری هم نمی‌شود کرد. چنانچه زیاد هم روی «اگر و مگر» فکر کنی دیوانه می‌شوی، دیوانه! پس همان بهتر که تسلیم رضای الهی باشی و لاغیر، چون تو وظیفه‌ات را که درمان بوده انجام داده‌ای.

به مشهد که می‌رسی ساک را برداشته و به منزلتان می‌روی. اهل و عیال هم هر کدام یک‌طوری تو را سؤال پیچ می‌کنند. تو هم از طبیب واقعی برایشان با نوشتن روی کاغذ تعریف می‌کنی و از فریادرسی که در جمکران است خبر می‌دهی. چند هفته‌ای در مشهد می‌مانی و مقدمات سفر هفتگی را فراهم می‌کنی.

آماده می‌شوی تا با جسم و جانت به قم و جمکران پرواز کنی. عزم تو برای چهل شب چهارشنبه جزم شده است. باید چهل هفته به قم و جمکران بروی و چهل شب به صاحب مسجد متوسل شوی تا اگر مصلحت الهی باشد پاسخت را بگیری.

از این هفته بلیت هواپیما تهیه کرده‌ای. ظهر سه‌شنبه به تهران می‌رسی و بعدازظهر هم عازم قم می‌شوی تا بتوانی شب چهارشنبه در مسجد مقدّس جمکران باشی.

به قم و جمکران می‌رسی. زائران عاشقی را می‌بینی که با سوز و گداز خاصی با خدا و اهل بیت‌علیهم السلام راز و نیاز می‌کنند. اشک‌های آشتی بر پهنه صورت آن‌ها می‌دود و به آستان مقدّسش می‌ریزد. این اشک‌ها با نفس‌های گرم عرفانی و الهی بندگان خوب خدا مخلوط می‌شود و آهنگ زیبای ترنم باران را در پهنای دشت دل و جان تداعی می‌کند.

به داخل مسجد رفته و بعد از خواندن نماز تحیت و نماز امام زمان‌علیه السلام دستانت را برکنده زانو قلاب می‌کنی و به حال خوش نمازگزاران که هر کدام از جایی آمده‌اند غبطه می‌خوری. هر کسی مشکلی دارد، یکی مشکلش دوری از آقاست، یکی مریضی روحی دارد و یکی مریضی جسم. یکی را می‌بینی که نه می‌تواند راه برود و نه این‌که حرف بزند و با صندلی چرخدار جا به جا می‌شود. یکی هم آن‌قدر رنگش زرد و زار است که به زور نفس می‌کشد و پوست صورت و تنش به استخوان چسبیده و معلوم است که به مریضی لاعلاجی مبتلا شده است. گویا فقط امید به طبیب واقعی دارند، حق هم دارند.

هر بار که به زیارت می‌روی حال و هوای دیگری پیدا می‌کنی. وقتی هم که به مشهد بر می‌گردی چیز گران‌بهایی را در مسجد مقدّس جمکران جا مانده می‌بینی. گویا تمام وجود تو در جمکران جا می‌ماند. موقع جدا شدن از مسجد مقدّس جمکران توان راه رفتن نداری.

روح و جان تو در آن مکان می‌ماند و سیر می‌کند. کالبد بی‌روحت به خانه برمی‌گردد. جسمی که بی‌روح باشد جز برای پوسیدن و مردار شدن حاصل دیگری ندارد!

هفته‌ها پشت سر هم می‌آیند و ماه‌ها سپری می‌شوند. هر چه که به چهلمین هفته نزدیک‌تر می‌شوی انتظار و هیجان تو بیشتر می‌شود و مدام آرزوی رسیدن آخرین چهارشنبه موعود را داری.

الآن سی و هشتمین هفته است که راهی جمکران شده‌ای. وقتی پا در حیاط مسجد مقدّس می‌گذاری به خوبی صدای غروب را می‌شنوی، صدای آشنایی که نه به شب می‌ماند و نه به روز، بلکه ما بین شب و روز است. تو هم، هم‌چنان بین مریضی و شفا غوطه می‌خوری. نمی‌دانی که آیا هم‌چنان لال می‌مانی و می‌بایست روزهای تاریکی را پشت سر بگذاری یا این که شفا پیدا می‌کنی و روزهای روشن سلامتی پیش روی تو است. اما نباید به دسیسه‌های شیطانی گوش کنی. آنچه که امام زمان‌علیه السلام مصلحت بداند نصیب تو می‌شود. تو هم باید راضی و تسلیم به خواست و اوامر الهی باشی. تا پاسی از شب به دعا و نماز مشغول می‌شوی، حالا وقت ذکر صلوات است. سرت را باید روی مهر بگذاری و صد صلوات بفرستی. راه زیادی را پشت سرگذاشته و خسته و کوفته شده‌ای. پلک‌هایت می‌خواهد به هم بیاید امّا جلویشان را می‌گیری. خواب و خستگی راه، دست به دست هم داده‌اند و به چشمانت هجوم می‌آورند و تو با آن‌ها کلنجار می‌روی و تسلیم‌شان نمی‌شوی.

با یک دست، تسبیح صد دانه‌ای را می‌گیری و دست دیگر را روی زمین می‌گذاری. به سجده می‌روی و پیشانی‌ات را روی مهر

چسبانده و شروع به فرستادن صلوات می‌کنی: اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، اللّهمّ... .

هر بار که زبان دلت برای ذکر، به زمزمه درمی‌آید یک دانه از تسبیح هم از زیر انگشتانت می‌گذرد.

ناگهان همه جا نورانی می‌شود. از میان نور آقایی بیرون می‌آید. آن‌قدر جلال و شکوه دارد که مشکل می‌توانی به صلوات فرستادن خودت ادامه دهی. ابّهت او، تو را می‌گیرد: اللّهمّ صلّ... صلّ... صلّ علی محمّد... .

مات و متحیر به آن آقا نگاه می‌کنی. مردم پشت سر ایشان به راه افتاده‌اند و شادی و نشاط از سر و رویشان می‌بارد. گویا نگینی است در میان جمعیت نمازگزاران که در مسجد هستند. به یکی از همراهان آن آقا نزدیک می‌شوی و با علامت و اشاره می‌پرسی:

- این آقا کی هستند؟

- ایشان حضرت مهدی - عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف - هستند.

تک‌تک آن‌هایی که در مسجد هستند به آقا سلام می‌کنند و پاسخ می‌شنوند. امّا تو بغض کرده و کناری می‌ایستی. ناراحتی از این‌که چرا لال شده‌ای و قدرت تکلم نداری. اگر زبانت کار می‌کرد، سلام می‌کردی و جواب دل‌نواز آقا را می‌شنیدی و ... . ناگهان قلب بی‌قرار تو از هیجان به تپش می‌افتد و بر قفسه سینه‌ات فشار می‌آورد و محکم به دنده‌هایت ضربه می‌زند. آقا را می‌بینی که به طرف تو می‌آید. تا به تو نزدیک می‌شود می‌فرمایند:

- سلام کن!

از خجالت می‌خواهی آب شوی و در زمین فرو بروی. ناراحتی که چرا لال شده‌ای و نمی‌توانی سلام کنی. با دست به زبان بسته خودت اشاره می‌کنی و از این که قدرت تکلّم نداری عذر خواهی می‌کنی. دوباره آقا می‌فرمایند:

- سلام کن!

اینبار زبانت به خوبی حرکت می‌کند و به راحتی می‌گویی:

- سلام علیکم!

- علیکم السلام و رحمة اللَّه!

می‌خواهی باز دهان باز کنی و با آقا صحبت کنی. چیزی بگویی و چیزی بشنوی. ندای گوش‌نواز و دل‌آرام آقا را با تمام وجود حس کنی. ولی قلب هیجان‌زده‌ات یاری نمی‌کند و جلوی سخن گفتنت را می‌گیرد.

در این هنگام همه چیز به حالت اوّل برمی‌گردد. دیگر آن آقای نورانی را نمی‌بینی. فقط خودت را در سجده و در حال فرستادن صلوات می‌بینی. امّا این بار ذکر تو با دفعات قبل تفاوت می‌کند. به خوبی صدای خودت را می‌شنوی که از حلق تو خارج می‌شود.

نفس‌های تو از شدت هیجان به شمارش افتاده‌اند. با تمام شدن ذکر صلوات، سر از سجده برمی‌داری. چشم به مسجد و محراب می‌دوزی. نفس عمیقی می‌کشی و اشک‌هایت سرازیر می‌شود. تا مدّتی با دُردانه فاطمه‌علیها السلام راز و نیاز می‌کنی. به حیاط مسجد می‌آیی. آب دهانت را قورت می‌دهی و گونه‌های خیس شده از اشک را با دستمال خشک می‌کنی.

باران ریز و شبنم مانندی باریدن گرفته و فضا را از عطر خاک معطر کرده است. نمازگزاران دسته دسته برای نماز و دعا به طرف مسجد می‌آیند. هر چند هنوز اذان صبح نشده است، ولی انگار صبح چهارشنبه از نیمه شب شروع می‌شود.

تو هم تجدید وضو کرده و آماده نماز صبح می‌شوی. بعد از نماز به داخل حیاط آمده و شروع به قدم زدن می‌کنی. باران بند آمده است و هوای مطبوعی در حیاط جریان دارد. پرتو نوری از مشرق نمایان می‌شود و آهسته آهسته تمام آسمان را روشن می‌کند. اشعه‌هایی از نور به مناره‌ها و گنبد

مسجد می‌تابد و به راحتی تاریکی را کنار می‌زند و جای ظلمت را می‌گیرد. این اشعه‌های طلایی خورشید است که نوید صبح چهارشنبه را می‌دهد.

هم‌چنان به قدم زدن مشغول هستی. به آفاق و انفس تفکّر و تأمّل می‌کنی. هر چند که از گریه‌های دیشب صدایت خفه و گرفته است، امّا با تمام لطافت و احساس پیش خود زمزمه می‌کنی:

چه‌خوش باشد که بعد از انتظاری

به امیدی رسد امیدواری

هر بار که آن را می‌خوانی به تو یک آرامش و طمأنینه خاصی دست می‌دهد. دیگر به خود شکّ و دودلی راه نمی‌دهی، چون به گوهر یقین رسیده‌ای، گوهری که در سینه‌ات حکومت می‌کند. اکسیری است جادویی که تمام کفر و باطل را ذوب می‌کند، اثری از ناحقّ برجا نمی‌گذارد. تو هم به حقایقی از عالم رسیده‌ای که وصف شدنی نیست، بلکه درک کردنی است. آن‌ها که اعتقاد به فریادرسی ندارند در گمراهی هستند و در مسیر ضلالت قدم می‌گذارند و به کج راهه می‌روند. عدّه‌ای هم به غلط و اشتباه از مسیر امامت منحرف شده‌اند، واقعاً که باید به حالشان گریست:

بر آن انجمن، زار باید گریست

که فریادرس را ندانند کیست

منبع

آخرین پناه - محمود ترحمی

 

سید محمود خوشدل



هیئت دوطفلان مسلم علیهم السلام
مشهدالرضا
تاسیس 1325



 محرم الحرام  1394

سید محمود خوشدل


هیئت جانثاران امام حسن مجتبی علیه السلام
مشهد الرضا
تاسیس 1330


دهه اول صفر سال 1395

چرا شرق وغرب عالم مهدی را لعن میکنند

 

از جمله روایاتی که بعد از مطالعه آن آدمی را متعجب می کند روایاتی است که بعد از ظهور امام عصر عج شرق و غرب عالم پرچم وی را لعن می کنند .جواب این سوال مشکل است که چرا اینگونه می شود . بعد از مطالعه روایات نکاتی به دست آمد که می توان جوابی برای این سوال باشد.

۱

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) ‏ لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیه السلام) حَتَّى یَکُونَ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ قُلْتُ وَ کَمْ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ قَالَ عَشَرَهُ آلَافٍ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَهَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ لَا فِی الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَهُ رَسُولِ اللَّه‏

الغیبه( للنعمانی) ص ۳۰۷ / باب ۱۹

ابی بصیر از اصحاب مورد اطمینان امام صادق علیه السلام از امام نقل می کند:

قائم خروج نمی کند مگر اینکه حلقه کامل شود به وی گفتم چه تعداد است مقدار تکمیل کننده عدد حلقه؟ فرمودند ده هزار نفر و جبرئیل از راست و میکائیل از چپ وی .سپس پرچم به اهتزاز در می آید وحرکت می کند بوسیله آن و هیچ کس در شرق وغرب نمی ماند مگر اینکه آن را لعن می کند و آن پرچم رسول خداست

نکات اولین حدیث:

 تعداد یاران اولیه حضرت بعد از۳۱۳ نفر ده هزار نفر می باشد

۲-

از برخی روایات بدست می آید که این ده هزار نفرملائکه هستند که کشته نمی شوند

۳-

البته به خاطر تکمیل حلقه که درروایت آمده می توان گفت مقداری از این یاران از مردم وانسانها هستند

۴-

خبر اهتزاز در تمام عالم رسیده می شود

۵-

درحالی که مردم می دانند این پرچم رسول خداست آن را لعن می کنند

۶-

دلیل لعن پرچم ازاین روایت مشخص نیست

۷-

حرکت حضرت با امدادهای غیبی است مانند کمک ملائکه

۸-

محافظان اصلی جبرئیل و میکائیل می باشند

 

۹-

ظهور منوط است به تکمیل حلقه بعد از ۳۱۳ نفر

۱۰-

روش وحرکت آقامانند حرکت رسول خدا می باشد

۲- 

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ‏ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) یَقُولُ‏ إِذَا ظَهَرَتْ رَایَهُ

 الْحَقِّ لَعَنَهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ أَهْلُ الْمَغْرِبِ أَ تَدْرِی لِمَ ذَاکَ قُلْتُ لَا قَالَ لِلَّذِی یَلْقَى النَّاسُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ قَبْلَ خُرُوجِهِ.

الغیبه( للنعمانی)، ص ۲۹۹

ابان بن تغلب گفته است: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت :هنگامی که پرچم حق برافراشته می شود اهل شرق واهل غرب آن را لعن می کنند آیا میدانی برای چه لعن می کنند؟

به خاطر اینکه چیزهایی مردم از اهل بیت امام عصر عج قبل از ظهور دیده اند

نکات حدیث دوم

 -۱پرچم آقا امام عصر عج پرچم حق است

 

۲-

قبل از پرچم آقا پرچم حقی برافراشته نشده است

۳-

 لعن اهل شرق و غرب عالم پرچم حق

۴-

قبل از ظهورگروهی از سادات کارهایی در عالم می کنند

۵-

کارهای گروههای قبل از ظهور در تمام عالم و شرق و غرب همه می بینند

۶-

این کارها باعث انحراف افکار عمومی از مسیر ظهور وحق شده است

۷-

علت لعن اهل شرق وغرب اعمالی است که خاندان اهل بیت در آخرالزمان انجام داده اند و عالمیان از آنها دل خوشی ندارند

۸-ازاین روایت مشخص نیست که اعمالی که خاندان اهل بیت انجام داده اند چیست ولی در برخی

 روایات آمده است

۳- 

مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ:

إِذَا رُفِعَتْ رَایَهُ الْحَقِّ لَعَنَهَا أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قُلْتُ لَهُ مِمَّ ذَلِکَ قَالَ مِمَّا یَلْقَوْنَ مِنْ بَنِی هَاشِم‏

الغیبه( للنعمانی)ص ۲۹۹

منصور بن حازم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:هنگامی که پرچم حق بلند می شود اهل شرق واهل غرب آن را لعن می کنند گفتم به خاطر چه؟فرمودند:به دلیل چیزهایی که از بنی هاشم دیده اند

نکات حدیث سوم

علاوه بر نکات احادیث قبلی می توان گفت که بنی هاشم منظور سادات بنی هاشم اعم از بنی فاطمه،سادات حسنی ،حسینی ومی باشد که در حقیقت در عالم کارهای این گروه به اسم حضرت وقیام امام عصر است که شاید یکی از دلایل اینکه بردن نام امام عصر تا زمان ظهور جایز نیست همین باشد که وقتی کسی غیر معصوم به اسم امام عصر اشاره می کند و نام وی را می برد در حالی که لیاقت نداردباعث می شود که افراد و گروههای مختلف که از وی دل خوشی ندارند به خاطر این حمایت وی از امام عصر از امام عصر هم بدشان آید مثلا:

شما وقتی کسی را می بینید که کارهایش زیاد خوب نیست وخلاف می کند آن شخص بیاید همش اسم کسی راببرد واز وی دفاع کند خواه ناخواه شما هم نسبت به آن شخص مورد تمجید این آقای خلافکار بدبین شده وشاید کمتر سمت ان شخص اگر چه هم خوب باشد بروید واین یک قاعده عرفی می باشد


 از بعض روایات دیگربدست می آید که افراد وگروه های زیادی به اسم وپرچم اسلام و عدالت وتشیع وعناوینی مثل سید خراسانی  وسید یمانی  افراد زیادی در لباس روحانیت وسیادت واحزاب وفرقه ها وگروه ها تا قبل ظهور حضرت مهدی می آیند وکذاب و دروغین اند که در روایات به دجال تعبیر شده اند

 به این روایت توجه کنید

عن عبد اللّه بن عبد العزیز، قال: قال لی علی بن أبی طالب و خطب بالکوفة، فقال: «یا أیّها الناس ألزموا الأرض من بعدی، و إیّاکم‏ و الشذاذ من آل محمد، فإنّه یخرج شذاذ آل محمد، فلا یرون ما یحبّون، لعصیانهم أمری، و نبذهم عهدی، و تخرج رایة من ولد الحسین تظهر بالکوفة بدعایة الامیّة و یشمل الناس البلاء، و یبتلی اللّه خیر الخلق حتى یمیز الخبیث من الطیّب، و یتبرّأ الناس بعضهم من بعض، و یطول ذلک حتى یفرّج اللّه عنهم برجل من آل محمّد، و من خرج من ولدی فعمل بغیر عملی و سار بغیر سیرتی فأنا منه بری‏ء، و کلّ من خرج من ولدی قبل المهدی فإنّما هو جزور، و إیّاکم و الدجّالین من ولد فاطمة، فإنّ من ولد فاطمة دجّالین‏، و یخرج دجّال من دجلة البصرة، و لیس منّی، و هو مقدّمة الدجّالین کلّهم».  ملاحم وفتن سید بن طاووس ص 248

 

راوی گفت : علی بن ابیطالب علیه السلام در خطبه ای که به کوفه ایراد فرمودند  

فرمود: ای مردم بعد از من ملازم زمین باشید (کنایه از اینکه در خانه بنشینید ... )

وبترسید وبپرهیزید از شذاذ آل محمد ؛ چرا که خروج میکنند آل محمد در حالی که میبینید آنها دوست ندارند ما را برای اینکه از فرامین ما سرپیچی میکنند وعهد شکنی میکنند

وخارج میشود صاحب پرچمی از فرزندان حسین در پشت کوفه که دعوت میکند مردم را به انتقام از بنی امیه ؛ که  بهترین مردم به بلا وگرفتاری وامتحان می افتند تا اینکه خداوند جدا کند خبیث را از طیب ، در این زمان بعض از مردم  بیزاری میکنند بعضی را واین قضیه ادامه دارد تا زمان فرج آل محمد علیهم السلام

پس هر کس خروج کند از فرزندان من وعمل نکند به عمل من وسیره وروش مرا تغییر دهد من از او بیزارم

هر کس خروج کند از فرزندان من قبل از مهدی پس حتما که خودش را برای ذبح آماده کرده است

بر شما باد که بترسید وترک کنید دجالهایی که از فرزندان فاطمه هستند

(یعنی گول سیادت  وانتسابشان به فاطمه را نخورید دوباره تاکیید میکنند که)

پس همانا از فرزندان فاطمه دجالها هستند

دجال مصادیق مختلف دارد هم اشخاص هستند وهم اشیاء هر کس وهر چیزی که به خودش جلب وجذب کند که در مقابل خداوند باشد وشیطانی باشد



دجال ها اعمالشان شیطانی است قانونشان دنیایی است و ظاهرشان طلایی ولی در باطن پر از تاریکی وظلمت است


مثل کسانی که دراین زمان ادعای عرفان دارند ولی صوفیانی بیش نیستند که همه اعمالشان پر از بدعت وهوا پرستی است

 تا بحال در جهان درگیر پدیده اسلام هراسی بودیم و هستیم ولی غافل نمانیم از مساله اختلافات وفرقه های انحرافی مختلف که هم در بین شیعیان وهم در جهان اسلام ونیز در جهان باعث مهدی گریزی میشود

آنها انقدر به اسم اسلام واهلبیت ظلم وستم و بی عدالتی و ترویج افکار وعقائد باطل وانحرافی میکندد که همه مردم شرق وغرب عالم از آنها متنفر میشوند 

لذا همه آن مظلوم شرید ترید را لعن میکنند در حال که مستحق لعن نیست

اشتباهات ؛ هوا پرستی ها وریاست طلبی ها وخود خواهی ها و خودمحوری های یک عده دجال این مصیبت را به بار می آورد که کار ظهور را بس سخت میکند


الا لعنة الله علی القوم الظالمین وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

جاهلیت در آخر الزمان (8) پینوشت ها

 

پی نوشت ها :

1. منبع: کتاب موسوعة القائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) من فکر السید ابی عبدالله الحسین القحطانی، بخش عصر الجاهلیة فی آخرالزمان، ج3، صص 11-55.
2. سوره ی آل عمران(3)، آیه ی 154.
3. سوره ی احزاب(33)، آیه ی 33.
4. سوره ی فتح(48)، آیه ی 26.
5. العقل و الجهل فی الکتاب و السنة، ص 273.
6. مستدرک الوسائل، ج18، ص 209؛ عوالی اللآلی، ج1، ص 176.
7. بحارالأنوار، ج52، ص362؛ غیبة نعمانی، ص 269.
8. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج8، ص 307؛ العدد القویه، ص81.
9. سوره ی احزاب(33)، آیه ی33.
10. بحارالأنوار، ج22، ص 189؛ تفسیر قمی، ج2، ص 193.
11. بحارالأنوار، ج53، ص 175؛ احتجاج، ج2، ص 495.
12. کتاب سلیم، ص 715.
13. المنجد، ج1، ص 108.
14. سوره ی آل عمران(3)، آیه ی 19.
15. سوره ی انبیا(21)، آیه ی 73.
16. سوره ی سجده(32)، آیه ی 24.
17. سوره ی مائده(5)، آیه ی 35.
18. بحارالأنوار، ج29؛ اعلام الوری، ص 159.
19. سوره ی فتح(48)، آیه ی 26.
20. بحارالأنوار، ج29، ص 197.
21. مستدرک الوسائل، ج18، ص 184.
22. بحارالأنوار، ج35، ص 49.
23. بحارالأنوار، ج18، ص 176.
24. همان، ج51، ص 73.
25. کافی، ج4، ص 559.
26. بحارالأنوار، ج29، ص 223.
27. همان، ج53، ص 66.
28. همان، ج8، ص 12؛ تفسیر قمی، ج2، ص 303.
29. کافی، ج1، ص 341.
30. سوره ی ملک(67)، آیه ی30.
31. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 320.
32. بحارالأنوار، ج52، ص 381؛ وسائل الشیعه، ج15، ص 77.
33. بحارالأنوار، ج51، ص 120.
34. کافی، ج2،‌ ص 308.
35.وسائل الشیعه، ج15، ص 373.
36. بحارالأنوار، ج3، ص 272؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص 454.
37. سوره ی حجرات(49)، آیه ی 13.
38. جامع الأخبار، ص 183.
39. کافی، ج8، ص 264.
40. وسائل الشیعه، ج16، ص 43.
41. کنزالفوائد، ج1، ص 66.
42. سوره ی تکویر(81)، آیات 8-9.
43. کافی، ج2، ص 162، بحارالأنوار، ج15، ص 172.
44. کافی، ج5، ص 339؛ وسائل الشیعه، ج20، ص 67.
45. تحف العقول، ص 154.
46. بحارالأنوار، ج71، ص 168.
47. همان، ج52، ص 262؛ جامع الأخبار، ص 140.
48.ثواب الأعمال، ص 231.
49. سوره ی احزاب(33)، آیه ی 33.
50. بحارالأنوار، ج96، ص 311؛ وسائل الشیعه، ج23، ص 235.
51. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 182؛ وسائل الشیعه، ج3، ص 237.
52. سوره ی مجادله(58)، آیه ی 8.
53. بحارالأنوار، ج73، ص 6؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص 366.
54. ابن ذی یزن از پهلوانان افسانه ای جاهلیت بود.
55. شرح نهج البلاغه، ص 14، ص 106؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص 172.
56. سوره ی مائده(5)، آیه ی 45.
57. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 376؛ وسائل الشیعه، ج3، ص 272.
58. همان، ج4، ص 3.
59. همان، ج1، ص 183.
60. همان.
61. مستدرک الوسائل، ج2، ص 450.
62. مروج الذهب، ج3، ص 288.
63. سوره ی بقره(2)، آیه ی 219.
64. سوره ی اعراف(7)، آیه ی 33.
65. متشابه القرآن، ج2، ص 209.
66. بشارة الاسلام، ص 25؛ منتخب الاثر، ص 425.
67. کافی، ج8، ص 38؛ وسائل الشیعه، ج16، ص 277.
68. یوم الخلاص، ص 367.
69. بشارة الاسلام، ص 76؛ یوم الخلاص، ص 376.
70. مسند احمد، ج2، ص 418؛ یوم الخلاص، ص 366.
71. سوره ی بقره(2)، آیه ی 219.
72. کافی، ج8، ص 38؛ وسائل الشیعه، ج16، ص 277.
73. کافی، ج8، ص40؛ بحارالأنوار، ج52، ص 259؛ وسائل الشیعه، ج16، ص 279.
74. سوره ی مؤمنون(23)، آیه ی3.
75. سوره ی فرقان(25)، آیه ی72.
76. مستدرک الوسائل، ج13، ص 219.
77. همان.
78. بحارالأنوار، ج52، ص 264.
79. منتخب الاثر، ص 426.
80. سوره ی آل عمران(3)، آیه ی 103.
81. بحارالأنوار، ج9، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص 97.
82. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 205.
83. غیبت نعمانی، ص 253.
84. بحارالأنوار، ج51، ص 74.
85. غیبت طوسی، ص 179.
86. بحارالأنوار، ج52، ص 348؛ غیبت نعمانی، ص 234.
87. غیبت نعمانی، ص 159.
88. بحارالأنوار، ج52، ص 235.
89. بحارالأنوار، ج34، ص 222؛ نهج البلاغه، ص 299؛ شرح نهج البلاغه، ج13، ص 179.
90. الصراط المستقیم، ج2، ص 37.
91. الطرائف، ج2، ص 525.
92. عشرون و مائة علامة متحقّقه، ص 73.
93. کنزالفوائد، ج1، ص 145.
94. امالی شیخ طوسی، ص 363؛ بحارالأنوار، ج9، ص 150؛ تفسیرالفرات، ص 278.
95. بشارة الاسلام، ص 68؛ یوم الخلاص، ص 477.
96. الملاحم و الفتن، ص 453.
97. منتخب الاثر، ص 441؛ الملاحم و الفتن، ص 62؛ یوم الخلاص، ص 487.
98. بحارالأنوار، ج93، ص 303.
99. احتجاج، ج1، ص 100؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص 249.
100. بحارالأنوار، ج52، ص 230؛ غیبت نعمانی، ص 234.
101. بحارالأنوار، ج52، ص 235.
102. انجیل لوقا، 25: 11-26؛ یوم الخلاص، ص 497.
103. بحارالأنوار، ج69، ص 92؛ تفسیر قمی، ج1، ص 33.
104. سوره ی مائده(5)، آیه ی44.
105. همان، آیه ی 45.
106. همان،‌آیه ی 47.
107. کافی، ج7، صص 4-7؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص 218.
108. سوره ی بقره(2)، آیه ی 275.
109. سوره ی آل عمران(3)، آیه ی 130.
110. نهج الفصاحه، ج2، ص 500.
111. احتجاج، ج1، ص 100؛ کشف الغمه، ج1، ص 485؛ الطرائف، ج1، ص 263.
112. بحارالأنوار، ج52، ص 228؛ غیبت نعمانی، ص 250.
113. وسائل الشیعه، ج15، ص 348.
114. بحارالأنوار، ج51، ص 112؛ بشارة الاسلام، ص 28؛ یوم الخلاص، ص 485.
115. بحارالأنوار، ج22، ص 453؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص 376؛ جامع الأخبار، ص 129.
116. وسائل الشیعه، ج17، ص 393؛ مستدرک الوسائل، ج13، ص 213.
117. سوره ی اعراف(7)، آیه ی 85.
118. بحارالأنوار،ج 30، ص 23.
119. جامع الأخبار، ص 156.
120. بحارالأنوار، ج93، ص 303؛ فضائل الاشهر، ص 91.
121. وسائل الشیعه، ج15، ص 348.
122. سوره ی توبه(9)، آیه ی34.
123. وسائل الشیعه، ج9، ص 44.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل، (1389)، جاهلیت مدرن در رویارویی با امام زمان (علیه السّلام)، تهران: نشر موعود عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

جاهلیت در آخر الزمان (7)

 

مبحث سوم: بعد اقتصادی

به لحاظ تشابهی که بین دو دعوت مصطفوی و دعوت مهدوی است، ناگزیر این دو دعوت شریف باید به لحاظ اقتصادی نیز دارای تشابه باشند.

مظهر اول: ربا

مشهور است که ربا در عصر جاهلیت اول آشکار و رایج بود، به گونه ای که مردم در طول زندگی خود یا همواره مقروض بودند یا همه ی مایملک خود را بر اثر قرض ربوی از دست می دادند و گاهی کار به جایی می رسید که شخص بدهکار برای پرداخت دیون خود، همسر یا یکی از فرزندانش را از دست می داد.
این واقعیت ( تلخ و ناگوار ) تا ظهور اسلام و نزول آیه ی تحریم ربا در میان قریش رسم بود. خداوند تعالی در« قرآن کریم » می فرماید:
« الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا (108)؛
کسانی که ربا می خورند در روز قیامت به شکل کسانی محشور می شوند که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده است و سبب آن این است که گفتند خرید و فروش مانند رباست، در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام نموده است. »
و نیز خداوند می فرماید:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌(109)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید! ربا را که سودهای چند برابر است، نخورید و از خداوند پروا کنید تا رستگار شوید. »
ربا به فروش ربوی و قرض ربوی تقسیم می گردد. شرط در فروش ربوی، مدت دار بودن و افزایش بهای کالاست، اما قرض ربوی بهای اضافه ای است که قرض گیرنده در ازای قرض دریافتی می پردازد.
ربا در جاهلیت معاصر، حلال گردیده و ما مشاهده می کنیم که مردم آن را حلال تلقی می نمایند. معنای این سخن آن نیست که مردم می گویند ربا حلال است، بلکه بعضی از فقها در آینده ای نزدیک به حلال نمودن برخی معاملات ربوی و گذاردن نام های مشخص بر آن اقدام خواهند نمود، در حالی که معاملات یاد شده، چیزی جز ربا نیست.
این موضوع نیز از نشانه های دال بر نزدیکی ظهور مقدس امام مهدی (علیه السّلام) به شمار آمده و شامل اکثریت گروه های اجتماعی دانسته یا ندانسته می گردد.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
« زمانی بر مردم خواهد آمد که احدی باقی نمی ماند، مگر اینکه ربا خورد و اگر نخورد، حدّاقل غباری از آن به او خواهد رسید. » (110)

مظهر دوم: وضعیت نابه سامان اقتصادی و معیشتی

اکثر اعراب جاهلی اوضاع اقتصادی و معیشتی بدی داشتند، به گونه ای که دائماً آنان را زیر خطّ فقر نگه می داشت و علت این رخداد، گسترش عادت های اقتصادی به مانند ربا و... در طبقه ی متوسط جامعه بود، این نا به سامانی به شکل کاستی در اموال و حرص و طمع، نسبت به آن و کمبود غذا و وسایل ضروری زندگی، خودنمایی می کرد، به گونه ای که حتی انسان، فرزند یا همسر خود را در برابر یکی دو مشت مال که بتواند به وسیله ی آن معاش خود و خانواده اش را بنماید، می فروخت.
صدیقه کبرا، فاطمه زهرا (علیها السّلام) به این واقعیت اشاره نموده اند:
« شما بر سر گودالی از آتش قرار داشتید... نوشیدنی شما آب گندیده و طعام شما پوست جانور و برگ درختان بود و بر اثر هجوم همسایگان، پست و ناچیز و هراسان بودید. » (111)
کلمه ای که ایشان برای توصیف آب نوشیدنی اعراب جاهلی به کار می برند، الطرق، به معنای آب نزولات آسمانی است که بر اثر قرار گرفتن سرگین شتر در آن گندیده شده است و طعامی که در آن به القد، تعبیر می فرمایند، پوست دبّاغی نشده ی حیوانات و الورق، همان خوردن برگ درختان است. مقصود ایشان از این توصیفات، اشاره به ناپاکی نوشیدنی ها و نامطبوعی خوردنی ها، به سبب عدم راه یافتگی آنان به دستوراتی که دین و دنیایشان را به سوی صلاح برد و نیز فقر آنها و کم بضاعتی آنان می باشد.
اما در عصر جاهلیت دوم که ما در آن زندگی می کنیم، زندگی ما به لحاظ بدی شرایط اقتصادی و فقر و گرسنگی و قحطی، به خصوص در واقعه ی شریف ظهور و دعوت مهدوی و به ویژه در « عراق »، همچون زندگی اعراب جاهلیت گردیده است. این واقعیتی است که دسته ای از روایات اهل بیت (علیه السّلام) به آن اشاره دارد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند:
« بی شک، قبل از قیام قائم، مدت یک سال، مردم به گرسنگی مبتلا شده و ترس شدید از کشته شدن و کمبود اموال و نفوس و محصولات کشاورزی آنان را فرا می گیرد... » (112).
و در روایت دیگری می فرمایند:
« نیازها آشکار شده و فقر گسترش می یابد. » (113)
بر این اساس، قبل از ظهور دعوت امام مهدی (علیه السّلام) و قیام شریف ایشان، قحطی و گرسنگی عراق ( پایتخت حکومت ایشان ) را علاوه بر دیگر دولت های همجوار، همراه با افزایش بهای کالاها دربرمی گیرد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
« در عراق، بصره خراب می شود... و زوراء به دست سفیانی نابود می شود... و خرابی عراق سبب بروز قحطی است. » (114)
و در روایت دیگری از ایشان نقل شده که:
« زمانی بر مردم فرا می رسد که خدایان آنها شکم هایشان است... خداوند آنها را به چهار خصلت مبتلا می نماید: ستم سلطان و قحطی... » (115).

مظهر سوم: کاستن از پیمانه ها ( کم فروشی )

کم فروشی از اموری است که در عصر جاهلیت اول در جوامع عرب قبل از اسلام و نیز دیگر ملت های پیشین رواج داشت.
از صفوان جمّال، از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده که:
« دو خصلت در شما هست که ملت های پیش از شما به سبب آن هلاک شدند ».
گفتند: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو خصلت کدامند؟
فرمودند: « پیمانه و ترازو » (116).
خداوند متعال در « قرآن کریم » از این کار نهی فرموده:
« فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ (117)؛
پیمانه و ترازو را کامل و پر نمایید و از اموال مردم نکاهید. »
از همین رو امام علی (علیه السّلام)، مرتباً در بازارهای« کوفه » می گشت و تاجران و کسبه را از اخلال در پیمانه ها و ترازوها منع می نمود، اما امروزه در روزگار ما، غش در وزن و پیمانه از امور متعارف و به واقع رایج در بازارهاست.
این واقعیت برای ما روشن می نماید که جاهلیت دوم با شیوع غش در معامله و کم فروشی در توزین اجناس، به جامعه ی ما بازگشته است.

مظهر چهارم: رواج رشوه

رشوه از مظاهر رایج عصر جاهلیت اول، قبل از اسلام و به خصوص در نزد قریش بود. امام علی (علیه السّلام) ضمن حدیث خود، درباره ی افرادی از قریش که در جنگ صفین با او به پیکار برخاستند به این موضوع اشاره می نمایند:
« بیدار باشید که شما با آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان... و اهل بدعت و اختراع در دین می جنگید و با کسی پیکار می کنید که باید از شرّ او بر حذر بود. او بر اسلام و اهل آن هراس آور است و رشوه می خورد... » (118).
جدای از انتشار و گسترش این عمل جاهلی، در ملت های سابق به خصوص بنی اسرائیل،‌ اکنون ما شاهد رواج آن در عصر جاهلیت دوم هستیم و مشاهده می نماییم که رشوه به شکلی عظیم، در همه ی زمینه های زندگی و در همه ی مؤسسات دولتی شایع و رایج است.
این واقعیت تلخ با وجود نهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جریان یافته است. ایشان در این باره می فرمایند:
« خدا لعنت کند رشوه دهنده، رشوه گیرنده و واسطه ی بین آن ها را ».
و فرمودند:
« بر حذر باشید از رشوه، که عین کفر است و دست اندرکار رشوه بوی بهشت را استشمام نمی کند. » (119)
روایات متعددی گسترش رشوه در آخرالزمان و آلوده شدن مردم به آن را یادآور می گردد. از جمله ی این روایات، حدیثی است که اصبغ بن نباته از امام علی (علیه السّلام) نقل می کند. ایشان می فرمایند:
« زمانی بر مردم می آید که... خمر را به عنوان آب انگور و رشوه را با هدیه، حلال می نمایند... » (120).
در همین باره در روایت دیگری، خوردن ربا و رشوه از شروط برپا شدن قیامت محسوب گردیده است. ابن عباس از رسول خدا، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند، که فرمودند:
« از جمله شروط برپایی قیامت... بزرگ شدن مال و فروش دین به دنیاست... » و فرمودند:
« هنگامی که ربا آشکار گردد و مردم به غیبت و رشوه مبادرت نمایند. » (121)

مظهر پنجم: اندوختن طلا و نقره

از جمله مظاهر جاهلیت اول اندوختن طلا و نقره به وسیله ی گروهی از مردم و خوردن اموال مردم به باطل بود و این موضوع تا حدی پیش رفته بود که درهم و دینار بر جمیع مراتب زندگی مردم، قاطعانه حکومت می کرد.
این واقعیت از مظاهر موجود در جاهلیت آن زمان، به ویژه در نزد دست اندرکاران تجارت های گسترده، همانند تجار قریش و نیز ملت های گذشته بود.
خداوند تبارک و تعالی این اعمال و رفتار را در« قرآن کریم » نهی می فرمایند:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ‌ (122)؛
ای ایمان آورندگان! همانا بسیاری از علمای دینی یهود و نصارا اموال مردم را به باطل می خورند و مردم را از راه خدا باز می دارند و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذاب دردناک بشارت ده. »
این واقعیت نیز از جمله دلایل وجود این مظهر در جاهلیت است و اما دلیل دیگر که بر وجود آن در جاهلیت اول است، نهی ائمه معصومان (علیه السّلام) از آن است. آنجا که فرموده اند:
« وجود درهم و دینار در زندگی مردم و حکم فرمایی آن بر جامعه سبب هلاک این امت خواهد شد، همان گونه که امت های گذشته نیز به همین سبب، هلاک گردیدند. »
از اسحاق بن حارث، از امام علی (علیه السّلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودند:
« دینار و درهم، امت های پیش از شما را هلاک کرد و شما را نیز هلاک خواهد کرد. » (123)
و اکنون به طور بدیهی درمی یابیم که جمع اموال به دست گروه قلیلی از مردم و پرستش درهم و دینار توسط مردم، از امور شایع و رایج در جوامع حال حاضر ماست.
پس از اینکه در گفتار خود، از نقاط مشترک و تلاقی بین دو جاهلیت اول و دوم به لحاظ افعال، احکام، عادات و تقلیدهای سیاسی و دینی، سخن به میان آوردیم و وجود صفات جاهلی در « مکه » رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مناطق عربی مجاور آن و غیر آن و مقارنت آن با جاهلیت آخرالزمان در قبل از ظهور دعوت امام مهدی (علیه السّلام) برای رهانیدن مردم از جهل زمان و صیانت شیطان، همچون رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در عصر جاهلیت اول را توضیح دادیم، با این وجود باید بگوییم که در زمان ما، حامل جاهلیت این زمان مکه است، همان طور که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مکه حامل آن جاهلیت بود.
بر این اساس، در بحث آینده به اذن خدای تعالی روشن خواهیم نمود که « مکه » آخرالزمان و به تعبیر دیگر مکه امام مهدی (علیه السّلام) به دست ایشان مرکزی برای انفجار نور و هدایت خواهد شد

جاهلیت در آخر الزمان (6)

مبحث دوم: بعد سیاسی

قبلاً اشاره شد که دعوت امام مهدی (علیه السّلام) بسیار شبیه دعوت جدّ ایشان، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد و بدیهی است که دعوت محمدی در عصر جاهلیت اول، ظهور و تداوم یافت و منطقه ی دعوت اسلام دارای اوضاع سیاسی با مشخصات و خصوصیات و ویژگی هایی بود که آن را از غیر خود، کاملاً متمایز می نمود و دارای احکام جاهلی بود.
به ناگزیر دعوت امام مهدی (علیه السّلام) نیز تحت اوضاع سیاسی مشابه، با صدور اسلام، ظهور و بروز پیدا خواهد کرد.
عادات و تقلیدهای جاهلی بر آن حاکم خواهد شد و اختلافی با جاهلیت اول به جز در شکل ندارد، ولی به لحاظ مضمون، یکی است. این چیزی است که ما قصد داریم در تقابل بین مظاهر سیاسی در دو جاهلیت اول و دوم و آنچه در گذشته و حال، از آن انعکاس یافته، روشن نماییم.

مظهر اول: تفرقه و دشمنی( تا سر حدّ قتل )

از جمله مظاهر جاهلیت در سطوح سیاسی، تفرقه گرایی امت و قبایل عرب در جاهلیت اول بوده است. آنها از یکدیگر متفرق و متنفر بودند و همین امر موجب می شد، به بهانه های مختلف با تکیه بر قدرت خود، با دیگری منازعه کنند و او را از میدان به در برند، تا اینکه به وسیله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت طاهرینش (علیه السّلام) از این بلای عظیم رهایی یافتند. همان طور که سخن خداوند کریم در « قرآن عظیم » بر این موضوع تصریح دارد:
« وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‌(80)؛
همگی بر ریسمان محکم الهی چنگ زنید و متفرق نشوید. نعمت خدا را به یاد آورید، در آن زمان که شما با یکدیگر دشمن بودید و او بین قلب های شما الفت برقرار کرد و به نعمت او به برادری گراییدید و (نیز به یاد آورید) که شما بر سر گودالی از آتش قرار داشتید و او شما را از آن رهانید، خداوند این گونه آیات خود را برای شما بیان می نماید، شاید هدایت شوید. »
صدیقه کبرا، فاطمه زهرا (علیها السّلام) در خطبه خود به این نکته اشاره کرده و می فرماید:
« اطاعت ما موجب نظام ملت و امامت ما وسیله ی امان از فرقت است. » (81)
به عبارت دیگر، قطعاً امامت اهل بیت (علیه السّلام) همان امان مردم از تفرقه است و اگر امام علی (علیه السّلام) را به امامت می پذیرفتند، دچار تفرقه نمی شدند و به گروه هایی مختلف و متفاوت تبدیل نمی گردیدند.
از آنجا که عملاً این تفرقه صورت پذیرفت و اکنون نیز ادامه دارد، تنها راه خلاصی یافتن از آن نیز، امامت اهل بیت (علیه السّلام) است و حضرت زهرا (علیها السّلام) با بیان این عبارت، اشاره ی تلویحی به شرایط امت در آخرالزمان و تفرقه و تشتّت آنان نموده و تنها راه رهایی از آن را به قیام قائم آل محمد، مهدی منتظر (عج الله تعالی فرجه الشریف) موکول نموده اند.
امیرمؤمنان (علیه السّلام) در طیّ کلامی به روز این واقعه ی دردناک در احوال امت اسلامی اشاره می نمایند:
« یاد کنید آن زمان را که شما اندک، مشرک، کینه جو و متفرق بودید و خداوند به وسیله ی اسلام بین شما الفت ایجاد کرد و آنگاه به کثرت و اجتماع گراییدید، پس دیگر بار متفرق نشوید و نسبت به یکدیگر کینه جویی ننمایید. » (82)
اما امت اسلامی پس از اتحاد، متفرق و پس از مهرورزی به کینه جویی گرایید.
هم اکنون که ما در عصر جاهلیت دوم زندگی می کنیم، مسلمانان عرب و غیر عرب و حکومت ها و دولت ها از یکدیگر متفرّقند و هر یک از دیگری دوری می جوید. روایات اهل بیت (علیه السّلام) اشاره بر این موضوع دارد که این رویدادها از نشانه های نزدیک بودن قیام مقدس امام مهدی (علیه السّلام) به خصوص در« عراق »، پایتخت و مقرّ دولت ایشان، دولت عدل الهی خواهد بود. از ابی بصیر از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند:
« به ناگزیر بنی فلان در آنجا حکومت خواهند کرد، آنگاه اختلاف پیدا کرده، حکومتشان متفرق و امیدشان پراکنده خواهد شد. » (83)
روایت فوق نیز از دلایل وجود اختلاف کلمه و شکستن صف واحد مسلمانان در آخرالزمان، یا همان عصر جاهلیت دوم می باشد.

مظهر دوم: اختلاف

قبایل عرب در ایام جاهلیت، دائماً با یکدیگر در اختلاف بودند و بر هیچ رأی واحدی متفق نمی شدند و دشمنی و کینه توزی چهره ی این عصر را سیاه کرده بود. اکنون نیز ما در عصر جاهلیت دوم، شاهد اختلاف مسلمانان در میان خویش هستیم. حاکمان کشورهای عربی در هیچ موضوعی با هم اتفاق نظر ندارند، به گونه ای که یکی از بزرگان عرب از این وضعیت ناگوار این گونه تعبیر می نماید، اعراب بر این موضوع توافق نموده اند که بر سر هیچ موضوعی توافق نکنند.
این عناصر، هیچ هدفی جز ارضای نفس های اماره به سود خود و حرکت در مسیر موافق هواها و تمایلات ندارند و این در حالی است که دین توحیدی اسلام، ما را به وحدت و یگانگی و کنار گذاشتن اختلافات و حرکت در مسیر واحدی که هیچ اختلافی در آن نیست؛ یعنی مبادی اسلامی ارائه شده از سوی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومان (علیه السّلام) فرا می خواند. دلیل وجود اختلاف در عصر قبل از ظهور شریف امام مهدی (علیه السّلام) وجود تعدادی از روایات تصریح کننده به این واقعیت می باشد. از آن جمله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است:
« شما را بشارت می دهم که مهدی در هنگام بروز اختلافات و تزلزل ها در امت اسلامی برانگیخته می شود. » (84)
در روایت دیگری می فرماید:
« شما را سه بار به مهدی بشارت می دهم که در هنگام وجود اختلافات بین مردم ظهور می کند. » (85)
اما روایت دوم از امام محمدباقر (علیه السّلام) است که می فرماید:
« قائم قیام نمی کند، مگر در هنگامی که ترس شدید و شمشیری کوبنده در میان اعراب حاکم است و مردم دچار اختلاف و تشتّت در دیدن و تغییر و دگرگونی در احوال هستند.. » (86)
روایت سوم از قدّامه، از عبدالکریم است که می گوید:
در حضور اباعبدالله (علیه السّلام) (امام صادق (علیه السّلام) ) سخن از قائم (علیه السّلام) به میان آمد، ایشان فرمودند: « چطور ممکن است، چنین چیزی رخ دهد، در حالی که هنوز آن قدر زمان طولانی نشده است که در مورد ایشان گفته شود از دنیا رفته یا در هر کجا زندگی می کرد، هلاک شده است ». پرسیدم: این چه زمانی است؟ فرمودند: « اختلاف بین شیعیان. » (87)
اختلاف اشاره شده فقط شامل حال مسلمانان نمی گردد، بلکه شرق و غرب عالم را دربرمی گیرد. از ابی بصیر از امام جعفر صادق (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند:
« اهل شرق و اهل غرب و بلکه اهل قبله نیز با هم اختلاف می کنند. » (88)
نمونه هایی از تفرقه که امروزه در همه ی جوامع انسانی وجود دارد، وضعیت پراکندگی و تفرقه ی مردم در عصر جاهلیت اول را به ذهن متبادر می نماید و خود دلیل بر این است که ما هم اکنون در عصر جاهلیت دوم زندگی می کنیم؛ زیرا تفرقه تنها محدود به مرکز مهدویت توصیف شده در « عراق » و « کوفه » نمی گردد، بلکه شامل محیط دعوت مهدویّه در کشورهای مجاور و پیرامون عراق و بلکه تمام خانواده ی بشری نیز می گردد.

مظهر سوم: احزاب و گروه ها

بررسی اوضاع جاهلیت و اهل آن در زمان قبل از عصر رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان می دهد که برخی قبایل عرب علیه قبایل دیگر با هم متحد می شدند و حال بقیه نیز همین گونه بود. از جمله شواهد دلالت کننده بر این موضوع، اتحاد اهل« مکه » ( قریش ) با یهود و دیگر قبایل عرب در جنگ احزاب برای مقابله با اسلام و مسلمانان بود، خداوند به وسیله ی این جنگ، لشکریانش را عزت و بنده اش را نصرت بخشید و به تنهایی احزاب را به هزیمت کشانید.
در عصری که ما هم اکنون در آن زندگی می کنیم، مسلمانان تبدیل به احزاب و فرقه های متفرق گشته و هر کدام از آنها، سعی در به دست گرفتن امور و تسلط بر اوضاع، در مقابل طرف دیگر را دارد.
روایاتی از اهل بیت (علیه السّلام) بر کثرت احزاب و فرقه ها در میان مسلمانان تأکید دارد، از آن جمله، سخن امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است، که می فرمایند:
« شما پس از هجرت اعرابی و بعد از دوستی و برادری حزب گرا گشتید » (89).
از جمله احادیثی که دلالت بر وجود احزاب در آخرالزمان می نماید، روایات موجود در نزد دوستان اهل بیت (علیه السّلام) است. از آن جمله روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد، که می فرمایند:
« امت من به زودی به هفتاد و سه فرقه تقسیم می گردند که یکی از آنها نجات یابنده است و آن فرقه ای است که از وصیّ من ( او با دست به پشت علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) زد )، تبعیت می نمایند. » (90)
و نیز در روایت دیگری می فرمایند:
« ( امت من ) هفتاد و چند فرقه می شوند و عظیم ترین فتنه را فرقه ای رقم می زند که امور را قیاس می کنند. » (91)
هم اکنون ما شاهد ظهور احزاب و سازمان های باطل و کثرت طلب بسیاری هستیم که برخی از آنها عناوین پر طمطراق دینی را یدک می کشند، اما در اصل، بسیار دور از دین حقیقی می باشند و همین موضوع سبب بروز فتنه هایی می گردد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن این حدیث شریف، مردم را از آن برحذر می دارند:
« وای بر عرب از فتنه ای که نزدیک می گردد، رستگار کسی است که از آن خودداری می کند و رستگار کسی است که از فتنه ها بپرهیزد. » (92)
این خودداری قطعاً به معنای خودداری از وارد شدن به احزاب و سازمان های باطل و بیهوده است.

مظهر چهارم: فراوانی جنگ ها و نزاع ها

اگر کسی اوضاع و شرایط عصر جاهلیت اول را مورد بررسی قرار داده باشد، درمی یابد که قبایل عرب در آن زمان به طور پیوسته یا در حال جنگ یا در حال معارضه با یکدیگر بودند و شب و روز خون می ریختند و این همان چیزی است که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجة الوداع به آن اشاره نموده و مردم را از آن برحذر داشتند:
« آیا شما را آگاه ننمایم که بعد از من مرتد و کافر گشته و برخی از شما گردن بعضی دیگر را خواهید زد؟ » (93)
و در روایت دیگری می فرماید:
« مبادا بعد از من به کفر بازگردید و برخی، گردن برخی دیگر را بزند و قسم به خدا! قطعاً آن را در میان لشکر خواهید شناخت... » (94).
هم اکنون ما در عصری به سر می بریم که جاهلیت دوم با جنگ ها و نزاع ها در صحنه حضور دارد و دولت های اسلامی و به خصوص عربی با یکدیگر به جنگ و منازعه پرداخته اند. البته منظور ما لزوماً جنگ با سلاح نیست؛ بلکه جنگ کلامی و زبانی را نیز شامل می گردد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
« به زودی فتنه ای در میان اعراب روی خواهد داد که در آن آتش زبان شدیدتر از کشتن با شمشیر خواهد بود. » (95)
و اکنون ما شاهد این هستیم که برخی از مسلمانان، برخی دیگر را مورد شتم قرار می دهند و عده ای دیگر گروهی را با زبان علیه گروه دیگر تحریک می کنند و بدین گونه رویدادی را برتر از جنگ با سلاح رقم می زنند، به گونه ای که همسایه، همسایه اش و برادر، برادرش و پسرعموی خویش را ( با زبان ) به قتل می رساند... (96) و همانند جاهلیت اول، خونریزی در شب و روز فراوان است. در این باره حدیثی از امیرمؤمنان (علیه السّلام) نقل شده است که فرمودند:
« خونریزی زیاد می شود به گونه ای که از هر 9 نفر، 7 تن یا از هر 7 نفر، 5 تن کشته می شود و در این هنگام جاهل می گوید: ما را به آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیازی نیست. » (97)
در روایت دیگری از امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب (علیه السّلام) نقل شده است که فرمودند:
« زمانی بر مردم خواهد آمد... و در ورای آن مرگ سریع است که مردم را به شدت می فرماید به گونه ای که شخص صبح سالم است و شب دفن می گردد و شب زنده است و صبح از دنیا می رود... » (98).

مظهر پنجم: ترس شدید و فقدان امنیت

در نتیجه اوضاع و احوال سخت سیاسی و نگرانی های ناشی از جنگ ها و غارت ها، ترس شدید و فقدان امنیت بر جامعه مستولی می گردد.
چنین واقعیتی در میان قبایل عرب، قبل از دعوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رایج و شایع بود و اهل جاهلیت خوار و مطرود بوده و برخی از برخی دیگر و همگی از نیروهای پیرامون خود، یعنی« روم » و « ایران » در ترس و نگرانی بودند. حضرت صدیقه کبرا، فاطمه زهرا (علیها السّلام) در خطبه ی خود بر این واقعیت اشاره دارند:
« و شما بر سر گودالی در آتش قرار داشتید، نوشیدنیتان آب گندیده، خوردنیتان پوست جانور و مُردار بود. در هجوم کشورهای همسایه، پست و ناچیز و هراسان بودید تا آنکه [خدا ] به وسیله ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شما را از خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت برافراشت. » (99)
امروزه ما شاهد وجود چنین واقعیت تلخی در عصر جاهلیت دوم، یعنی ترس شدید مردم از داخل یا خارج کشور می باشیم و این یکی از نشانه های قریب الوقوع بودن قیام مقدس صاحب العصر و الزمان (علیه السّلام) است. از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده است که:
« قائم قیام نمی کند، مگر در هنگام ابتلای مردم به ترس شدید و شداید روزگار و فتنه و بلا... » (100).
و در ضمن روایت دیگری می فرمایند:
« و مردم به سبب ترس و هراس به سختی و رنج بسیار می افتند ». (101)
و در کتاب مقدس موجود نزد یهود و نصاری نیز این حالت ترس این گونه وصف گردیده است.
« با رنج و سختی و حیرت، مردم از ترس بیهوش می شدند. » (102)

 

 

مظهر ششم: پناه بردن به دنیا

منطقه ای که دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ظهور رسید، غرق مشکلات داخلی و خارجی بود و همین امر آنان را از پرداختن به قضیه ی ظهور نبیّ موعود که دین ضعیف ابراهیمی را در میان قوای محاصره کننده ی آنان اقامه کند، باز داشته بود. اما یهود و نصارا مترقّب و منتظر ظهور این نبیّ موعود بودند و خود را آماده ی این رویداد که موافق هواهای نفسانیّه آنان نبود، می نمودند. (103)
اکنون نیز ما در عصر ظهور شریف امام مهدی (علیه السّلام) و در زمان شکوفایی عصر جاهلیت دوم، شاهد مردمی هستیم که آن چنان به امور دنیا و نگرانی های ناشی از آن مشغولند، که موضوع امام مهدی (علیه السّلام) و بلکه تفکر نسبت به نزدیکی قیام ایشان و ظهور حکومتشان را در میان نیروهای عظیمی که ما را احاطه کرده اند، به بوته فراموشی سپرده اند، اما اهل کتاب بیشترین اهتمام و انتظار را نسبت به قیام شریف ایشان و آمادگی برای رویارویی با آن را از خود نشان می دهند.

مظهر هفتم: حکم کردن به غیر حکم خداوند

قبایل عرب، قوانین و نظاماتی بر اساس طبایع و عادات و تقلیدهای متعارف خود وضع نموده و به آن تکیه و اعتماد داشتند، قوانین و مقرراتی که هیچ توافقی با اراده ی خداوند متعال نداشت.
در این عصر نیز، حکومت ها و نظام های غیراسلامی برای خود، قوانین و دستوراتی وضع نموده اند که خداوند، سلطانی برای حکم کردن به آن نازل ننموده است. این قوانین به طور عموم با مبادی دین توحیدی اسلام متعارض است، اما با این وجود، این حکومت ها به آن عمل می کنند و این در حالی است که « قرآن » می گوید:
« وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ‌(104)؛
هر کس به آنچه خداوند نازل کرده، حکم نکند، کافر است. »
« وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‌(105)؛
و هر کس به آنچه خداوند نازل کرده، حکم نکند، ستمگر است. »
« وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ‌ (106)؛
و هر کس به آنچه خداوند نازل کرده، حکم نکند، فاسق است. »
به عبارت دیگر این حکومت ها به جای آنکه به حکم خداوند عمل کنند، به حکم ساخته ی خود عمل می کنند که در واقع، حکم به جاهلیت است و اتصال به خداوند ندارد. از این گذشته بسیاری از دانشمندان، عالم به احکام الهی نیستند و حکم هایی را از روی گمان و ظنّ می دهند که هم احتمال خطا در آن هست و هم صواب و اگر به حکم واحدی حکم نمایند، که مطابق با واقع نباشد، در این صورت به حکم جاهلیت حکم کرده اند. از ابی بصیر از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده که:
« حکم بر دو قسم است، حکم خدا و حکم جاهلیت و هر کس در حکم خدا خطا نماید، به حکم جاهلیت حکم خواهد کرد. » (107


جاهلیت در آخر الزمان (5)

 

مظهر هفتم: قسم خوردن به غیر خدا

در عصر جاهلیت اول، یکی از چیزهایی که بسیار مرسوم بود، قسم خوردن به پدر بود و این پدیده ای است که امروزه در جوامع ما بسیار شایع و رایج است. از زراره از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند: « از جمله کلام اهل جاهلیت « نه به جان پدرت » و « بله به جان پدرت » بود و از سوی خداوند امر شدند که به جای آن بگویند « نه به خدا قسم » و « بله به خدا قسم » (50).

مظهر هشتم: خوردن در نزد اهل مصیبت

از امراض اجتماعی خطیر و از احکام جاهلیت که ما امروز به آن ممارست داریم، طعام خوردن در نزد اهل مصیبت یا همان مجلس موسوم به فاتحه است و همه ی اینها سبب تفاخر و رخ کشیدن حسب و نسب می باشد و عجیب این است که رجال دینی و مؤمنان نیز در این گونه مجالس می نشینند و از طعام آن مجلس می خورند. امام صادق (علیه السّلام) در این باره می فرمایند: « غذا خوردن در نزد اهل مصیبت، از اعمال جاهلیت است و آنچه سنت است، غذا فرستادن برای اهل مصیبت است، همان طور که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد آل جعفر بن ابی طالب (علیه السّلام) در هنگامی که خبر فوت او را شنیدند، انجام دادند. » (51)
برگزاری این گونه مجالس برای افرادی که در رفاه مالی هستند، از باب تفاخر و مباهات است، برای فقرا و ضعیفان سبب عذاب و سختی است؛ زیرا توانایی پرداخت مخارج آن را ندارند و به خاطر مراعات عرف و رسم جامعه از روی اضطرار این گونه مجالس فاتحه را برپا می نمایند، که ممکن است برای برپایی آن مجبور به گرفتن قرض هم بشوند.

مظهر نهم: تحیّت اهل جاهلیت

اهل جاهلیت برای تحیّت فرستادن به افراد، از عبارت صبح بخیر و عصر بخیر و از این قبیل عبارات استفاده می کردند، در حالی که در روایات وارد شده از ناحیه ی اهل بیت (علیه السّلام)، این گونه آمده است که:
هنگامی که اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد وی می آمدند، می گفتند: صبح بخیر یا عصر بخیر، در حالی که این از تحیّت های اهل جاهلیت بوده است.
آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود:
« وَ إِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ(52)؛
هنگامی که به نزد تو می آیند به گونه ای تو را تحیّت می گویند که خدا نگفته است. »
آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان گفت: « خداوند به جای این تحیّت، تحیّتی بهتر برای ما آورد و آن تحیّت اهل بهشت؛ یعنی« السلام علیک » است. » (53)
در حال حاضر ما به تحیّت جاهلیت بازگشته ایم و شبیه گفته ی آنان را که صباح الخیر و مساءالخیر است، به جای تحیّت السلام که السلام علیک است، به کار می بریم. اگر کار به همین جا ختم می شد، پذیرفتن آن ساده تر بود، اما موضوع از این حد نیز تجاوز کرده و به وام گرفتن اصطلاحات بیگانه توسط بعضی از افراد، به خصوص جوانان، برای ابراز تحیّت شده و تحیّت اسلامی در بوته ی فراموشی قرار گرفته است.

مظهر دهم: خون خواهی

خون خواهی در زمان جاهلیت، غالباً بدون هیچ توجیه منطقی یا رضایت خداوند صورت می پذیرفت و در آن زمان چنین پدیده ای بسیار گسترده بود و قبیله ها، برخی بر برخی دیگر می شوریدند و آتش آن دامان بسیاری از مردم بی گناه را نیز می گرفت.
در آن زمان قبایل دائماً به خون خواهی افتخار می کردند و هر کس را که از خون خواهی خودداری می کرد، نکوهش می نمودند.
سخن این شاعر در همین رابطه است:
طلب خون نمی کند مگر ابن ذی یزن (54)
که در دریا ماجراهایی برای دشمنان ایجاد کرد
و نیز شاعری دیگر می گوید:
آنگاه که خون خواهی می کنی باید قطع کنی حتی آبشخورها را
در طلب غارت و خون
اگر از این کار خودداری کنی، خدای بلندمرتبه را خوار
و مقام خود در میان خاندان و همسایگان را از دست می دهی
همین خون خواهی ها، سبب بسیاری از مشاجرات و منازعات در میان قبایل می گردید و آنان را به سوی فتنه ها و جنگ هایی که خشک و تر را با هم می سوزاند، سوق می داد.
از جمله ی این اقدامات خون خواهانه، اقدام ابوسفیان در بیرون آوردن زنان در روز یکشنبه به همراه لشکر، برای برانگیختن حسّ خون خواهی قریش بود. (55)
هنگامی که اسلام پا به عرصه ی وجود گذاشت حدودی را به منظور حفظ خون و آبروی مسلمانان برای این کار تعیین نمود و آن این بود که حقّ قصاص را تنها برای ولیّ مقتول دانست و نه برای فردی دیگر. خداوند متعال در« قرآن کریم » می گوید: « وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (56)؛
این گونه مقدر نمودیم که نفس در برابر نفس و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و جراحتی به اندازه ی متناسب قصاص شود و هر کس گذشت نماید، کفاره ی گناهان او محسوب می گردد و هر کس به آنچه خداوند نازل کرده حکم نکند از ستمگران است. »
ما در حال حاضر و در سایه ی جاهلیت دوم، شاهد شیوع آشکار خون خواهی به غیر آنچه خدا به آن حکم کرده است، می باشیم؛ در حالی که همان طور که دیدیم، قرآن کریم اقدام کننده به آن را ستمگر معرفی می نماید؛ زیرا خاندان مقتول به جز قاتل دیگران را نیز مورد تعدّی قرار می داد و گاه می شد که در فقدان قاتل اصلی، به جای او، پدر و برادر و دیگر افراد منتسب به او را به قتل می رساندند، که این از مظاهر زمان جاهلیت است.

مظهر یازدهم: نیاحة ( نوحه سرایی افراطی )

در زمان جاهلیت یک نوع نوحه گرایی افراطی برای مردگان شایع بود. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند:
« نیاحة از اعمال جاهلیت است. » (57)
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به بعضی از آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن نهی کرده، اشاره نموده و می فرمایند: « ایشان از نیاحة و گوش فرا دادن به آن نهی فرمودند ».(58)
علت نهی از این عمل این است که شخص نوحه گر از حدّ معقول صبر و رضا به قضای خداوند تجاوز کرده و به بی تابی و خشم گرفتن بر خواست خداوند متعال جلّ جلاله روی می آورد و نیز گاهی از روی محبت با طمع به مال متوفی، اعمال و افعالی را به او نسبت می دهد که صحّت ندارد و از حدّ او فراتر است. اگر نوحه گرایی به حق باشد و شخص نوحه گر صادقانه سخن بگوید و نوحه گری نماید، اشکالی در آن نیست.
از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که فرمودند:
« هیچ اشکالی در نوحه گری صادقانه که برای آن مزدی هم پرداخت شود، نیست » (59).
از ایشان در مورد اجرت شخص نوحه گر سؤال شد، فرمودند:
« اشکالی در آن نیست؛ زیرا برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نوحه گری می شد. » (60)
روایاتی از اهل بیت (علیه السّلام) که دلیل بر وجود نیاحة در جاهلیت دوم است و ما امروزه با آن زندگی می کنیم، نقل شده اند؛ دلیل این امر سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، که فرمودند:
« سه چیز از اعمال جاهلیت است و مردم تا روز قیامت به آن مبتلا خواهند بود... و نوحه گری بر مردگان که این نیز از ادّله وجود جاهلیت دوم است. » (61)

مظهر دوازدهم: شرب خمر

اعراب در زمان جاهلیت، آشکارا و بدون هیچ مانع اخلاقی یا دینی شراب می نوشیدند و این موضوع حتی در « مکه » نیز شایع بود. سخن شاعر نیز در همین باره است. (62)
هنگامی که قبیله ی خراعه در قدیم افتخار می کرد
ما فخر او را در نوشیدن شراب یافتیم
کعبه ی خداوند رحمان را آشکارا فروختند
به مشک شرابی، آنگاه که از فخر کردن ناامید شدند
قطعاً خداوند جلّ جلاله به سبب گناه بزرگی که در شراب بود، آن را حرام نمود. خداوند در « قرآن کریم » می فرماید:
« یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ (63)؛
از تو درباره ی شراب و قمار سؤال می کنند، بگو در آن دو گناهی بسیار بزرگ نهفته است. »
این آیه، هم بر حرمت شراب و هم قمار دلالت می کند؛ زیرا در آن اثم (گناه) وجود دارد و خداوند اثم را حرام کرده است:
« قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ (64)؛
بگو چنین است و جز این نیست که پروردگار من فواحش آشکار و پنهان و اثم را حرام کرده است. »
این آیه از جمله آیاتی است که دلالت بر تحریم خمر دارد. (65)
در روزگار ما جاهلیّت دوباره بازگشته تا جایی که مردم می بینند و می شنوند که مسلمانان شما شراب می نوشند؛ بلکه آشکارا مبادرت به ارتکاب این گناه می نمایند و هیچ گونه پنهان کاری نسبت به نوشیدن آن روا نمی دارند. این از نشانه های آخرالزمان است. در این باره روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که می فرمایند:
« در آخرالزمان بساط علم برچیده می گردد و جهل آشکار می شود و شراب نوشیده می شود... » (66).
در روایتی دیگر از ایشان نقل شده که فرمودند:
« دیدم شراب بدون هیچ گونه مانعی آشکارا به فروش می رسد.» (67)
گفته شده است که شرب خمر از نشانه های آخرالزمان است و این کار تا حدّی بالا می گیرد که مرد هر آنچه را در تملک دارد، فروخته و صرف نوشیدن شراب می نماید، همان گونه که در « انجیل » آمده است:
« دختر را برای شُرب خمر فروختند. » (68)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبادرت کنندگان به چنین اعمالی را در طیّ حدیثی لعن فرموده اند: « زمانی بر مردم می آید که خمر را حلال می شمارند، لعنت خداوند و ملائکه ی او و همه ی مردم بر آنان باد » (69).
در روایت دیگری می فرمایند:
« گروهی از امت من خمر می نوشند و نام دیگری بر آن می گذارند. » (70)
هم اکنون ما در جوامع خود شاهد این هستیم که بر خمر، اسامی مختلف دیگری همچون آب انگور و دیگر نام های معروف را می گذارند، گویا در روزگار ما عدم نام گذاری شراب به خمر، از کارهای معروف است.

مظهر سیزدهم: میسر(قمار)

در روایات شریف وارد شده از ناحیه ی معصومان (علیه السّلام)، شطرنج و تخته نرد و هر نوع قمار از مصادیق میسر برشمرده شده است و همه ی این اعمال از کارهای شایع زمان جاهلیت بوده و « قرآن کریم » به صراحت آن را در این آیه حرام کرده است:
« یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ (71)؛
از تو درباره ی خمر و میسر می پرسند، بگو در آنها گناهی بزرگ نهفته است. »
باری تعالی به سبب وجود گناه و فساد در خمر و میسر، آنها را حرام نموده است. در روزگار فعلی ما که همان عصر جاهلیت دوم است، قمار دوباره بازگشته و برای آن مکان ها و جایگاه های خاصی در منظر عام در نظر گرفته شده است و این از نشانه های آخرالزمان است. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند: « من آشکار شدن قمار را مشاهده کردم... » (72).
مصیب بارتر و تلخ تر از آشکار شدن قمار، چیزی است که در حدیثی از قول رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان شده است. ایشان فرمودند:
« دیدم که اموال ذوی القربی به باطل و لغو تقسیم گشته و صرف قمار و نوشیدن مسکرات می گردید. » (73)
بدیهی است که اموال ذوی القربی همان خمس است.
در چگونگی صرف اموال ذوی القربی در قماربازی و نوشیدن خم و مسکرات دو احتمال بیشتر نمی رود؛ یا افرادی که در امور ایشان حقّ ذوی القربی ( خمس ) وجود دارد، آن را صرف نوشیدن شراب و مسکرات و قمار می نمایند یا اینکه کسانی که وظیفه ی جمع آوری این اموال را از مردم به عهده دارند، مطابق روایت، آن را صرف قمار و شراب می نمایند که شامل سهم مبارک امام نیز می گردد.

مظهر چهاردهم: غنا

غنا و نواختن موسیقی به وسیله ی طرب انگیزی و آوازه خوانی، از امور مهیّج و آشکار در عصر جاهلیت بود و این از اعمال ابلیس است و او اول کسی بود که به غنا پرداخت و اسلام پس از ظهور، با این امر آشکار مبارزه کرد و مردم را از انجام آن نهی و اعراض کنندگان آن را ستایش نمود:
« وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ‌ (74)؛
آن کسانی که از بیهوده اعراض می نمایند. »
که مقصود همان غنا و لهو است و نیز گفته ی خدای تعالی:
« وَ الَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً (75)؛
و آن کسانی که شاهد زور نیستند و از کنار لغو، کریمانه عبور می کنند ».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
« همانا خداوند مرا برای هدایت و رحمت به جهانیان برانگیخت و مرا فرمان داد تا آوازه خوانی، آلات طرب، تارها و بت ها را نابود نمایم. » (76)
اکنون در عصر جاهلیت دومی که ما زندگی می کنیم، شاهد غنای علنی و لهو و آوازه خوانی و نواختن آلات طرب و خرید و فروش آنها در عین حرمتشان می باشیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
« آلات آوازه خوانی و خرید و فروش و بها و تجارت آن حرام است. » (77)
امروزه ما شاهد این هستیم که مسلمانان به جاهلیت دوم بازگشته و به تمامی اعمال فوق مبادرت می نمایند و این از نشانه های آشکار آخرالزمان است، همان طور که از ایشان روایت شده که:
« مردم در آن زمان به انجام منکرات مباهات و مال را صرف غنا خواهند کرد. » (78)

مظهر پانزدهم: شیوع منکرات و رذایل در جامعه

از جمله اموری که اسلام آن را نهی کرده و برای حفظ پیکر پاکیزه ی خانواده که اصلاح آن، اصلاح جامعه و به عکس می باشد، به شدت با آن مبارزه نموده، شیوع منکرات و رذایل در جامعه است.
در روزگار فعلی ما، جاهلیت جدیدی، در قالب انتشار منکرات و ایجاد فساد در جوامع، حتی جوامع مسلمانان، پا به عرصه ی وجود گذاشته است و این موضوعی است که روایات شریف و از جمله ی این روایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن تأکید نموده است:
« حال شما چگونه خواهد بود، هنگامی که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق شوند... » (79).

جاهلیت در آخر الزمان (4)


مظاهر وجود جاهلیت دوم در آخرالزمان

مظاهر و نمونه های وجود جاهلیت دوم در آخرالزمان را می توان از محورهای متعدد، مانند شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد بررسی قرار داد، که به خواست خداوند تعالی به آنها می پردازیم.

مبحث اول: محور اجتماعی

شرایط اجتماعی که هم اکنون جوامع ما در آن زندگی می کنند، به اعمال و مظاهر جاهلیت که اقوام جاهلی صدر اسلام بر آن ممارست داشتند، با همه ی اشکال و انواع آن آمیخته شده است و وجود این عادات و تقلید اجتماعی سلبی در این زمان، بر وجود جاهلیت دوم، قبل از قیام حضرت مهدی (علیه السّلام) تأکید می نماید.

خطر اول: تعصب قبیله ای

همان طور که می دانیم جامعه ی ما در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس قبیله ای اداره می شد و حکومت و حکم فرمایی از آن قبیله ها بود و فرد سهمی در اجتماع جز حرکت در رکاب عشیره و دنباله روی از آن نداشت و از قدرت ابراز عقیده ی مخالف در برابر قبیله و عشیره ی خود، برخوردار نبود و از این فراتر فرد نسبت به قبیله ی خود تعصب داشت و به آن تکیه می کرد و این موضوع حتی در صورتی که می دانست آنها بر خطا هستند نیز محقق بود و همین پدیده در آن دوران، سبب گسترش ظلم و فساد می گردید.
اکنون ما با کمال تأسف در بطن سنت هایی که یاد شد، قرار داریم؛ چرا که مجدداً تعصب قبیله ای در قالب یاری و نصرت افراد هر قبیله نسبت به قبیله ی خود، به طور تام ولو به باطل بازگشته است.
از نمونه های بارز این واقعیت، تکیه و اعتماد انسان به فردی از افراد قبیله ی خود و یاری نمودن او برای ستمگری و دشمنی و گناه است. از علی بن ابراهیم، از پدرش، از نوفلی، از سکونی، از ابی عبدالله، امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که فرمودند: « رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « هر کس در قلبش ذره ای از عصبیت داشته باشد، خداوند او را در روز بازپسین با اعراب جاهلیت محشور خواهد نمود » (34).
در روایت دیگر می فرمایند: « هر کس تعصب ورزد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلی محشور می گرداند. » (35)
معنای این احادیث این است که هر کس به هر جهت قبیله ای، سیاسی، علمی و دینی تعصب بورزد، روز قیامت با اعراب جاهلیت محشور خواهد شد. این نوع تعصب در میان مردم روزگار ما، آنقدر آشکار و عیان گردیده که حتی به دانشمندان و فراگیرندگان دانش نیز سرایت کرده است، به گونه ای که مشاهده می گردد این افراد نسبت به زعمای خود، حتی با وجود مشاهده ی خطا در آنان، تعصب نشان می دهندوآنان را معصوم میدانند و بدین گونه دانسته یا ندانسته در سلک مصداقی از مصادیق اعراب جاهلی در می آیند.

مظهر دوم: افتخار به نسب

افتخار به حسب و نسب و حمیّت و نخوت جاهلی از بارزترین نمونه های جاهلیت در زمان فعلی ما می باشد. قبایل عربی جاهلیت اول، به طور پیوسته به حساب حقّ و هدایت و تقوا، به حسب و نسب خود افتخار می کردند و حمیّت در میان آنان بسیار رایج بود و این موضوع در جاهلیت دوم نیز به عینه تحقق یافته است؛ چرا که هم اکنون شاهد فضل فروشی و تفاخر به عشیره و خانواده به حساب دین می باشیم و فراتر از آن نظاره گر طعنه زدن به نسب فلان شخص و فلان قبیله و کاستن از شأن آن، در نتیجه ی چنین نگرش هایی نیز می باشیم.
روایات شریف با تأکید بر وجود چنین پدیده ای در آخرالزمان؛ یعنی خاستگاه جاهلیت دوم وارد شده اند و ما را از عواقب انجام چنین اعمالی بر حذر می دارند.
از محمد بن حمران، از پدرش، از ابی جعفر، امام باقر (علیه السّلام) نقل شده که فرمودند:
« سه چیز از اعمال جاهلیت است، فخر به نسب و طعنه زدن به نسب ها... » (36)
« قرآن » نیز بر این موضوع اشاره دارد که بنیاد کرامت، فقط تقوا است:
« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (37)؛
همانا گرامی ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شماست ».
و در حدیث شریف آمده است که: « هیچ عربی را بر غیر عرب برتری نیست، مگر به وسیله ی تقوا » (38).
خداوند سبحان این امور را به وسیله ی اسلام از بین برد. از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند:
« رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز فتح مکه بر بالای منبر رفتند و فرمودند: « ای مردم خداوند تعالی نخوت جاهلیت و فخرفروشی به پدران را از شما زدود. بدانید که شما از آدم هستید و آدم از گل بود، بدانید که بهترین بندگان خدا، بنده ای است که بداند تربیت باب پدر نیست، بلکه زبانی گویاست و این دانایی موجب تقوای او گردد، بنابراین هر کس در عمل کوتاهی کند، حسب او را سود می بخشند... » (39).
نیز باید بدانید که آفت حسب، افتخار است. در این باره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیت خویش به امام علی (علیه السّلام) می فرمایند: « ای علی آفت حسب، افتخار است »، سپس فرمودند: « ای علی خداوند به وسیله اسلام، نخوت جاهلیت و فخرفروشی به پدران را از میان بردند، بدان که مردم از نسل آدمند و آدم از خاک است. » (40)

مظهر سوم: زنده به گور کردن دختران

یکی از رسوم راسخ در عصر جاهلیت اول، زنده به گور کردن دختران بود و هنگامی که همسر مردی، فرزند دختر می زایید، قیامت مرد برپا می شد، مبادرت به گرفتن دختر از مادر می نمود و به خارج شهر می برد و او را زنده دفن می کرد و با افتخار به این عمل عاری از مهربانی و انسانیت، به نزد خانواده ی خود بازمی گشت و اگر کسی از این کار سر باز می زد، در میان عشیره و قوم خود تحقیر می گردید.(41)
در حالی که خداوند در« قرآن کریم » با دو آیه« وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ‌- بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ‌ (42)؛ و هنگامی که از دختر زنده به گور شده سؤال شود، به کدامین گناه کشته شد. » این عمل را مذمّت و از آن نهی نموده است. سبب کشتن دختران توسط اعراب جاهلی عار و ننگ و دیگر تردیدهای واهی، مانند اسیر شدن و به ممالک دیگر انتقال پیدا کردن بود.
از ابی خدیجه نقل شده است که به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم:
ای اباعبدالله زمان وقوع این رویداد کی بوده است؟ فرمودند: « این موضوع در زمان جاهلیت بوده است. آنها دختران خود را از ترس اینکه مبادا به دست دشمن اسیر شوند و برای آنان فرزند به دنیا آورند، زنده به گور می کردند. » (43)
شایسته است در اینجا اشاره نماییم اعمالی که در این باره در آن عصر، چه قبل و چه بعد از اسلام واقع شد، دارای مصادیقی در عصر شریف امام مهدی (علیه السّلام) با کمی اختلاف خواهد بود.
موؤودة (دختر زنده به گور) در آن زمان زنی بود، که مورد ستم واقع شده و زنده به گور می شد، اما نه تنها در خاک، بلکه در خانه ی پدرش هم وضعیت بهتری نداشت. این وضعیتی بود که به طور گسترده در جوامع آن روز، به خصوص در میان نوادگان قریش شایع بود، بدین گونه که بزرگان بنی هاشم دخترانشان را جز به بزرگ زادگان تزویج نمی کردند. مردان بزرگ زاده از ازدواج با دخترعموهای خود، خودداری می ورزیدند.
به همین گونه، بزرگان از دادن دختر به کسانی که از بزرگان قریش نبودند، امتناع می ورزیدند که همین امر موجب مجرد ماندن زنان می گشت. مصیبت بارتر اینکه، بعضی از بزرگان قریش از تزویج کردن دختران، حتی به بزرگان قریش در صورتی که منتسب به نفس البیت که پدر دختر به آن منتسب بود، حذر می کردند؛ زیرا دختران فقط باید با پسرعموهای خود ازدواج می کردند و نه غیره و اگر چنین چیزی میسر نمی گردید، مجرد باقی می ماندند. این مصداق بارز کشتن زنان و کشتن مفاهیم حیات در آنان بود؛ چرا که بسیاری از آنان، مرگ را بر باقی ماندن در خانه های پدرانشان، همچون خدمتکار ترجیح می دادند.
این موضوع فقط به بزرگان قریش محدود نمی گشت، بلکه شامل دیگر خانواده های صاحب شأن نیز می گردید. خانواده هایی که به طور کل از شوهر دادن دخترانشان، مگر به افرادی از خانواده های دارای مقام و منزلت اجتماعی و اصل و نسب برجسته، خودداری می کردند.
علت و سبب موجود در ورای افعال و اعمال این خانواده ها، تعصب و افتخار به نسب بوده است، که از وصلت با کسانی که جایگاه اجتماعی و مادی پایین تری داشتند، خودداری می کردند. چنین چیزی همان طور که در ماجرای جوبیر رخ داد، مورد نهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته است. جوبیر به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و اظهار داشت: کدام زن حاضر به پذیرش من می باشد؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: «

 خداوند به وسیله ی اسلام هر آنچه را که در جاهلیت شریف بود، بی ارزش نمود و آنچه را بی ارزش بود، شرافت بخشید... » (44).

مظهر چهارم: حسادت و کینه

قطعاً حسادت، کینه و تندخویی و نیز قطع رحم و عدم احترام به بزرگتر و شفقت به کوچکتر و دیگر کینه توزی هایی که منجر به لشکرکشی ها و منازعات می شود، از جمله اسباب ضعف جوامع و جدایی آنها و تبدیل آنها به طعمه ای سهل برای دشمنان می باشد و از این رو این گونه اعمال و رفتار از سوی شارع، مقدس گردیده است. در روایات وارد شده از سوی اهل بیت (علیه السّلام) آمده است که: « بر حذر باشید از حسادت ورزیدن و کینه توزی نسبت به یکدیگر که از اعمال جاهلیت است. » (45)
در چنین حسادتی هر مورد حسدی، مورد نفرت نیز قرار می گیرد و انسان را به سوی بغض و کینه نیز رهنمون می گردد و بر این اساس اهل بیت (علیه السّلام) و شیعیان را به دست کشیدن از ستم و قساوت قلب و ترغیب به رحمت و احترام به کهنسالان برای حفظ جامعه ی اسلامی به وسیله ی توازن و اعتصام سفارش نموده اند:
« باید خردسالان شما به بزرگترها تأسی بجویند و بزرگان شما به کوچک ترها رحم و شفقت داشته باشند و همچون تندخویان جاهلیت نباشید که نه در دین تفقّه و نه درباره ی خدا تعقل می کردند. » (46)
دلیل بر وجود مظاهر جاهلیت در این زمان، این است که اهل بیت (علیه السّلام) از وقوع چنین اعمالی در آخرالزمان خبر داده اند و آن را از نشانه های ظهور مقدس حضرت مهدی (علیه السّلام) برشمرده اند: « همسایه به همسایه اش ستم روا می دارد و قطع رحم می نماید و رحمت و شفقت بزرگان از بین می رود و حیای کوچکترها کاستی می پذیرد. » (47)

مظهر پنجم: غضب

غضب مظهری از مظاهر جاهلیت است؛ زیرا انسان را از جاهلیت طبیعی و فطری خارج کرده و چون پرده ای بر روی قلب و عقل آویخته می گردد و بر اساس هوای نفس در عقل انسان تصرف می کند تا جایی که حتی اگر شخصی را به قتل برساند، اندوهگین نمی گردد. از این جهت غضب مورد نهی شارع قرار گرفته و این عمل از افعال جاهلیت قلمداد شده است. از ناحیه ی ائمه ی معصومان (علیه السّلام) وارد شده است که:
« هر کس غضب نماید، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می گرداند. » (48)
علت این امر این است که اعراب جاهلیت تندخو و غلیظ و دارای طبعی خشن بودند که وجه تمایز آن تندی و غضب بود و جز قدرت و استیلاجویی، چیزی درک نمی کردند، در نتیجه برای هر چیزی غضب می کردند و غضب آنها را از حق خارج و وارد باطل می کرد.
در عصر کنونی ما، یعنی جاهلیت دومی که ما در آن به سر می بریم، غضب تبدیل به سنت و خوی مشخصی گردیده، تا جایی که مرد به خاطر جزیی ترین دلایل خشمگین می شود و در لحظه ی خشم از به کارگیری قدرت و نیرو بدون توجه به دلایل و نتایج خودداری نمی کند.

مظهر ششم: تبرّج ( خودآرایی زنان برای مردان غریبه )

خودآرایی زنان در جاهلیت دوم، متناسب تبرّج زنان در جاهلیت اول است و « قرآن کریم » زنان را از این عمل ناروا نهی نموده است:
« وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى(49)؛
و خود را مانند خودآرایی زنان در عصر جاهلیت اول نیارایید. »
در سطور گذشته، آیاتی از قرآن کریم دلیل بر وجود جاهلیت دوم در آخرالزمان و امر نمودن به زنان به اینکه عفت و پاکدامنی و وقار خود را حفظ نمایند و زینت خود را مانند خودآرایی زنان جاهلیت اول به غیر حق آشکار نکنند، تقدیم داشتیم.
امروزه هیچ حرجی از مظاهر خودآرایی و دنباله روی از غرب و تبلیغات و افکار مبتذلی که ظاهر آن رعایت حقوق زن و موضوعات مرتبط با آن است، وجود ندارد. باید بدانیم شرایطی که هم اکنون زنان جوامع ما در آن قرار دارند، از نشانه های نزدیکی قیام مقدس صاحب عصر و زمان (علیه السّلام) محسوب می گردد.

جاهلیت در آخر الزمان (3)

 ذکر مصادیقی از جاهلیت

مصداق اول

امام مهدی (علیه السّلام) با امر جدید و کتاب جدید قیام خواهد نمود، همان گونه که صاحب دعوت او (یعنی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) مردم را به امر جدید فرامی خواند و این موضوعی است که تعداد قابل توجهی از روایات رسیده از سوی اهل بیت (علیه السّلام) بر آن تصریح می نماید.
از ابی بصیر نقل شده که از اباعبدالله، امام صادق (علیه السّلام) در مورد سخن امیرمؤمنان (علیه السّلام) که فرموده بودند:
« اسلام غریبانه آغاز شد و به زودی به غربت باز خواهد گشت، پس خوش به حال غریبان »، سؤال کردم، فرمودند: « ای ابامحمد، داعی از ما اهل بیت دعوت جدیدی را اعلام خواهد کرد، همان طور که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اجابت آن دعوت فراخواند. » (28)
معنی این سخن آن است که قبل از ظهور امام مهدی (علیه السّلام) جاهلیت دومی پا به عرصه ی وجود خواهد گذاشت و اگر اسلام حقیقی وجود داشت، نیازی به دعوت به اسلام جدید یا کتاب جدید پیدا نمی شد.

مصداق دوم

هنگامی که امام مهدی (علیه السّلام) قیام می نمایند، آنچه را که از جاهلیت دوم را که در برابر ایشان قد علم می نماید، نابود می کند، درست همان گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به جاهلیت اول عمل کردند.

مصداق سوم

روایات شریف وارد شده از ناحیه ی اهل بیت (علیه السّلام) به این موضوع اشاره دارد که امام مهدی (علیه السّلام) در زمانی قیام می نمایند که زمین از ظلم و ستم آکنده گردیده و هیچ امام بر حقّی نیز بر روی زمین وجود ندارد. از حارث بن زیاد، از شعیب بن ابی حمزه روایت شده که گفت:
من به نزد ابی محمد، امام صادق (علیه السّلام) رفته و به ایشان عرض کردم: آیا شما صاحب این امر هستید؟ ایشان فرمود: « خیر » گفتم: آیا فرزند شما صاحب این امر است؟ فرمود: « نه »، گفتم: آیا فرزند فرزند شماست؟ باز فرمودند: « نه » گفتم فرزند فرزند فرزند شماست؟ گفتند: « نه ».
گفتم: پس چه کسی صاحب این امر است؟
فرمودند: « آن کسی است که زمین را همان طور که آکنده از ظلم و ستم گردیده، پر از عدل و داد می نماید و این در هنگامی است که هیچ امام (بر حقی) بر روی زمین وجود ندارد، همان گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی برانگیخته شدند که هیچ پیامبر و رسولی بر روی زمین وجود نداشت » (29).
معروف است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان فقدان رسولان یا بعد از گذشتن زمانی که در آن مدت، خداوند هیچ نبی یا رسولی را برای بشریت برنیانگیخته بود، به رسالت مبعوث شدند و در خلال این مدت، اکثر مردم به جاهلیت و پرستش بت ها روی آورده بودند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند تا آنان را از این جاهلیت نجات بخشند و وارد نور اسلام و ایمان نمایند.
چنین چیزی به طور نسبی نیز برای امام مهدی (علیه السّلام) رخ خواهد داد؛ زیرا ایشان نیز در هنگام فقدان امام، خروج می نمایند.
مقصود این است که مردم پس از غیبت امام مهدی (علیه السّلام) از نعمت وجود امامی آشکار که او را مشاهده نمایند و کلامش را بشنوند، محروم گردیدند. قول خداوند متعال در « قرآن کریم »، مصداق همین واقعیت است:
« قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ‌ (30)؛
بگو اگر آب شما به زمین فرو رود، پس از آن چه کسی به شما آب گوارا خواهد داد ».
امام باقر (علیه السّلام) در تفسیر آیه ی فوق می فرمایند:
« این آیه در مورد حضرت قائم است؛ یعنی اگر امام شما غایب شود، به گونه ای که از مکان او اطلاع نداشته باشید، چه کسی امام ظاهر و‌ آشکار، که شما را از اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا آگاه نماید، خواهد آورد؟ » (31).
در فاصله ی زمانی تصدّی امر امامت از سوی امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) پس از وفات پدرشان امام حسن عسکری (علیه السّلام) تا هنگام قیام ایشان در« مکه ی مکرمه » که موسوم به فترت غیبت می باشد، مردم بار دیگر به جاهلیت روی می آورند و تنها تفاوت این جاهلیت با جاهلیّت ایشان این است که برخلاف جاهلیت اول، نقابی از اسلام بر خود دارد، این همان جاهلیتی است که امام مهدی (علیه السّلام) برای از بین بردن آن و محقق نمودن دین حقیقی مورد رضایت خود و خداوند، قیام خواهند نمود و شروع دینی جدید توسط امام مهدی (علیه السّلام) به همین معناست، به عبارت دیگر، ایشان دین را بر اساس و وضعیت اول آن، که مورد اراده ی خداوند متعال بوده و بر اثر مرور ایام از روح اسلام حقیقی به دور افتاده، احیا خواهند نمود.

مصداق چهارم

روایات شریف اشاره بر این موضوع دارند که امام مهدی علیه السّلام اسلام را به ظهور خواهد رساند و آنچه را از رکود و سستی وجود دارد، از بین خواهد برد، درست به همان گونه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز اسلام را ‌آشکار و آنچه از جاهلیت در آن جامعه وجود داشت، از بین برد.
از محمد بن عبدالله بن هلال، از علاء بن محمد نقل شد که:
از اباجعفر، امام محمدباقر (علیه السّلام) پرسیدم: هنگامی که قائم (علیه السّلام) قیام نماید، با چه روش و سیره ای با مردم رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: « به سیره و روش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار می کند تا اسلام را ظاهر و آشکار نماید ».
پرسیدم: سیره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه بود؟
فرمودند: « آنچه از جاهلیت وجود داشت، بی اعتبار و با مردم به عدالت رفتار نمود، به همین گونه هنگامی که قائم قیام نماید، آنچه را از سکون و سستی و کژی در میان مردم است، نسخ و با آنها به عدالت رفتار خواهد کرد » (32).
رکود و سستی اشاره شده، همان فترت است که مردم در آن، به جاهلیت باز می گردند و امام (علیه السّلام) برای برچیدن آن، اقدام خواهد نمود. حقیقت این است که در روایات ذکر شده، چیز غریبی وجود دارد. اگر سخن امام باقر (علیه السّلام) در روایت اخیر را مورد ملاحظه قرار دهیم، به عبارت حتی یظهر الاسلام برمی خوریم.

معنای این عبارت این است که قبل از ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)، اسلام رو به محو شدن و مندرس گشتن خواهد رفت و فضل خداوند به وسیله ی خروج حضرت مهدی (علیه السّلام) شامل حال مردم و جامعه خواهد گردید و از آن جلوگیری خواهد نمود.
 همچنین از روایت یاد شده آشکار می گردد که در دوره ی غیبت امام مهدی علیه السّلام

 که از آن به الهدنة تعبیر می گردد، اساس زندگی مردم همان جاهلیت دوم است، که امام مهدی (علیه السّلام) پس از ظهور، امور تحریف شده و قوانین وضع شده ای را که خداوند هیچ سلطانی برای آن قرار نداده است، باطل نموده و دین حقیقی اصیل و فرامین اصلی قیّم را برای اتمام نور الهی، با وجود کراهت مشرکان، به منصه ی ظهور خواهد رساند.
این بحث را با روایتی از امیرمؤمنان (علیه السّلام) به پایان می بریم. ایشان فرمودند:
 ای مردم به علم یقین بدانید، آن کس که با جاهلیت مرسوم در میان شما به استقبال قائم ما برود، با آن کس که با جاهلیت اول، به استقبال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

 رفت، تفاوتی ندارد و دلیل آن این است که در آن روز همه بر رسم و روش جاهلیت زندگی خواهند کرد، مگر آن کس که مورد رحمت خداوند، قرار گیرد.

 

 

33)

باب دوم

مظاهر وجود جاهلیت دوم در آخرالزمان

مظاهر و نمونه های وجود جاهلیت دوم در آخرالزمان را می توان از محورهای متعدد، مانند شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد بررسی قرار داد، که به خواست خداوند تعالی به آنها می پردازیم.

مبحث اول: محور اجتماعی

شرایط اجتماعی که هم اکنون جوامع ما در آن زندگی می کنند، به اعمال و مظاهر جاهلیت که اقوام جاهلی صدر اسلام بر آن ممارست داشتند، با همه ی اشکال و انواع آن آمیخته شده است و وجود این عادات و تقلید اجتماعی سلبی در این زمان، بر وجود جاهلیت دوم، قبل از قیام حضرت مهدی (علیه السّلام) تأکید می نماید.

جاهلیت در آخر الزمان (2)

مصادیق وجود جاهلیت دوم در آخرالزمان

پس از اثبات وجود جاهلیت در آخرالزمان با استناد به« قرآن » و روایات شریف اهل بیت (علیه السّلام)، اکنون به بیان مصادیق آن در عرصه ی واقعیت و چهره های گوناگون آن می پردازیم.

منظر اول

جاهلیت در لغت از فعل جَهِلَ، جَهلاً و جهالةً، ضدّ عَلِمَ گرفته شده است. از همین مصدر کلمه ی مجاهل جمع مَجهَل می باشد که عبارت است از مکان هایی که هنوز ناشناخته است که نه نشانه ای در آن وجود دارد و نه هدایتی در آن صورت می پذیرد. (13) بدیهی است که دین اسلام، دین حق و دین توحید خالص برای خداوند است و مردم را به راه خیر و صلاح راهنمایی می کند و از این رو، خداوند آن را در این آیه، دین همه ی انسان ها قرار داد: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ(14)؛ همانا دین در نزد خدا، فقط اسلام است. » از آنجا که دین خالص خداوند تنها در نزد اهل بیت (علیه السّلام)، تجسم عینی یافته و آنان مصداق های عملی برای این دین هستند، از این رو، تنها اهل بیت (علیه السّلام)، هدایتگر مردم و خارج کننده ی آنان از تاریکی جاهلیت به سوی نور اسلام بر اساس قول خداوند تعالی در « قرآن کریم » می باشند: « وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ (15) و ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند. » و نیز« وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ‌(16)؛ هنگامی که صبر پیشه کردند و از میان آنان امامانی را قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند و به آیات ما یقین داشتند. » آنان هستند که مردم را به راه حق، که همان راه خدای سبحان است، هدایت می نمایند تا مصداق این قول خدای متعال باشند: « وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌(17)؛ وسیله ای برای حرکت به سوی خدا بجویید و در راه او بکوشید، شاید رستگار شوید. » در همین باره در حدیث شریفی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که: « علی با حق و حق با علی است، حق در جایی است که علی در آنجا است » (18). به دلیل اینکه هر کس به حق جاهل باشد، آن را ضایع نموده است، پس هر مسلمانی که مخالف اهل بیت (علیه السّلام) باشد و حقّ آنها را تباه نماید و از فرامین آنان سرپیچی کند، از اهل جهل و جاهلیت است و فرقی نمی کند که در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد یا در زمان ائمه اطهار (

علیه السّلام) یا پس از او، تا زمان حضرت مهدی (علیه السّلام) و این بدان معناست که جاهلیت دوم در دوران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با مخالفت با فرامین او و دشمنی ورزیدن نسبت به اهل بیت (علیه السّلام) آغاز شد و دلیل این مدعا، سخن خداوند متعال در« قرآن کریم » است که می فرماید: « إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ(19)؛ یاد کن هنگامی را که کافران، دل هایشان را از تعصب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد. » حضرت فاطمه زهرا (علیها السّلام) در یکی از خطبه های خود، خطاب به مهاجران و انصار، به این معنا اشاره می فرمایند و می گویند:
« هجرت جز به سوی ما نیست و نصرت و یاری جز برای ما نیست و تعبیّت به احسان جز درباره ی ما نیست و هر کس از ما روی بگرداند، به جاهلیت بازگشته است. » (20)
یعنی نمی توانید مدعی باشید که ما مهاجر و انصار و تابعان به احسان هستیم، مگر اینکه بر وفق مبادی اهل بیت (علیه السّلام) عمل نمایید و به دین آنان رفتار کنید و احکام و فرامین خود را از ائمه اهل بیت (علیه السّلام) دریافت کنید. از همین روست که روایات شریفی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده که تأکید می نماید:
« کینه جویی نسبت به علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) و شک کننده در ولایت او از اهل جاهلیت؛ بلکه کافر، به کفر جاهلیت است. »
همچنین از قیس بن سعمان، از علقمة بن محمد الحضرمی، از ابی جعفر محمد بن علی (علیه السّلام) نقل شده که فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مدینه عازم حج خانه ی خدا شدند و آنگاه ماجرای غدیر خم و خطبه ی پیامبر در آن را نقل کردند که قسمتی از آن این بود:
« به خدا قسم انبیا و پیامبران الهی بشارت مرا دادند و من خاتم انبیا و پیامبران و حجت خدا بر همه ی اهل آسمان ها و زمین هستم، پس هر کس در این حقیقت تردید نماید، کافر است، به کفر جاهلیت اول و هر کس به این گفته ی من شک نماید، به همه ی گفته های من شک کرده و بنابراین در آتش است. » (21)
در حدیث دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که حضرت علی (علیه السّلام) را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:
« ای علی هر کس با کینه نسبت به تو بمیرد به مرگ جاهلیت مرده و خداوند همه ی اعمالی را که در اسلام انجام داده، مورد محاسبه قرار می دهد. » (22)
بر این اساس هر کینه ورزی نسبت به امام علی (علیه السّلام) و انکارکننده ی ولایت او در این زمان نیز، اهل جاهلیت بوده و کافر به کفر اهلی است و با این دلیل اثبات می گردد که ما در زمان جاهلیت دوم زندگی می کنیم.

منظر دوم

از امیرمؤمنان (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند:
« رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته و به خاطر اعمالی که در جاهلیت و اسلام انجام داده، مورد مؤاخذه قرار می گیرد. » (23)
از این حدیث، اثبات می گردد که امامت اهل بیت (علیه السّلام) میزان و جداکننده ی جاهلیت از اسلام است. بنابراین هر کس به امامت حقه ی آنان در قالب امامت دوازده امام پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معترف نباشد، از اهل جاهلیت است. این موضوع، حتی در مورد کسی که به امامت همه ی آنها اقرار، اما فقط یکی از آنان را آن گونه که موافق ترتیب الهی تصریح شده برای پیامبر بشیر و نذیر، محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) منکر شود، نیز صادق است. هر کس که امام این زمان را که همان مهدی منتظر (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، نشناخته باشد، از اهل جاهلیت بوده و در نتیجه منکر دعوت او و از اهل آتش است.

منظر سوم

روایات رسیده از اهل بیت (علیه السّلام) به این موضوع اشاره دارد که هر کس حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) را تکذیب نماید، از اهل جاهلیت است. از غیاث بن ابراهیم، از امام صادق (علیه السّلام) و از پدرانش نقل شده که فرمودند:
« رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « هر کس قائم از فرزندان مرا [در زمان غیبتش ] انکار نماید، به مرگ جاهلیت مرده است. » (24)
چه بسیار کسانی که در این روزها منکر حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند، گاهی امامت و شایستگی او را برای این منصب و گاهی وجود و تولد ایشان را و برخی دعوت او یا نزدیکی قیام و ظهور شریف ایشان را انکار می کنند و همه ی این افراد و گروه ها، اهل جاهلیت و از مصادیق آن هستند.

منظر چهارم

اهل بیت (علیه السّلام) هرگز به ناپاکی های جاهلیت آلوده نشده اند؛ بلکه از هر ناپاکی و پلیدی به دور و در زیر چتر اسلام متولد شده اند و این موضوع نیز به خودی خود بیانگر وجود جاهلیت دوم است. جاهلیتی که ائمه ی اطهار (علیه السّلام) از پلیدی های آن پیراسته هستند، همان گونه که حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السّلام) و حضرت زهرا (علیها السّلام) این گونه بود. در زیارت « ائمه ی بقیع » آمده است که:
« شما همواره تحت مراقبت خداوند بوده اید و او شما را در پشت های پاکیزه قرار داد و به رحم های پاکیزه منتقل نمود و جاهلیت، شما را نیالوده است.... » (25)

منظر پنجم

وجود تفرقه، اختلاف، درگیری و منازعه، وجه بارز عصر جاهلیت اول بود، اما خداوند سبحان به وسیله ی اهل بیت (علیه السّلام)، بر آنان منت گذارد و پراکندگی امور آنان را جمع، گسیختگی های آنان را ترمیم و آشفتگی های آنان را نظم بخشید و دلیل این مدعا، سخن حضرت فاطمه زهرا (علیها السّلام) است، که فرمودند:
« فرمانبرداری از ما سبب نظام امت و امامت ما خاندان، امان بخش از تفرقه است... » (26).
ما می دانیم که امامت، یک کلّ به هم پیوسته است و از امیرمؤمنان (علیه السّلام) آغاز و به امام مهدی (علیه السّلام) ختم می گردد و این بدان معناست که این ذوات مقدسه که درود خداوند بر آنان باد، از تفرقه ای که یکی از وجوه بارز عصر جاهلیت است، در هر زمان و مکان به وسیله ی اهل بیت (علیه السّلام) از آن در امان هستند، اما مردم با ترک امیرمؤمنان (علیه السّلام) به جاهلیت بازگشتند.

منظر ششم

احادیث و روایات نقل شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومان (علیه السّلام) به وجود جاهلیت دوم و نیز مصادیق آن، که ما در عصر حاضر در جوامع اسلامی خود مشاهده می نماییم، اشاره دارد.
از جمله ی این روایات، حدیثی است که ابان بن تغلب از ابی عبدالله، امام صادق (علیه السّلام) و ایشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرمودند:
« حال شما چگونه خواهد بود، ای جماعت قریش، آنگاه که بعد از من کافر شوید و ببینید که من در میان گروهی از لشکریان خودم با شمشیر بر چهره ها و گردن های شما می زنم... پس جبرئیل (علیه السّلام) گفت: یکی برای تو و دومی برای علی بن ابی طالب (علیه السّلام) و وعده گاه شما سلام است. »
ابان گفت: فدایت شوم، سلام کجاست؟
ایشان فرمودند: « در شهر کوفه » (27).
همان طور که می دانید کفر، یکی از مشخصه های جاهلیت است و این گروه از قریش با اینکه ظاهراً مسلمان هستند، از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کفر توصیف می شوند.
این معنی استراد نمی گردد، مگر به آنچه که در مورد امامت امام مهدی (علیه السّلام) ذکر کردیم و آن این بود که هر کس امامت وی را منکر شود، کافر و از اهل جاهلیت است، این از یک سو. از سوی دیگر چنین جاهلیتی، به طوری که بعد متذکر آن خواهیم شد، در « مکه » امام مهدی (علیه السّلام) رخ خواهد داد و این وعده ای است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مشرکان قریش در آخرالزمان داد و آن وعده این بود که حضرت خود و همراه با علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) در « کوفه »، با آنان پیکار خواهد نمود.
این رویداد به دست وزیر امام مهدی (علیه السّلام)؛ یعنی سید یمانی و مؤمنان همراه وی با استعانت از روح جدش امام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) محقق خواهد شد و ایشان کوفه را با هدف مخالفت با جاهلیت دوم در « مکه » امام مهدی (علیه السّلام) فتح می نماید، همان طور که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جاهلیت اول را در مکه آن زمان، مورد انکار و نهی قرار داد.
اگر دعوت امام مهدی (علیه السّلام) را مورد بررسی قرار دهیم، در این دعوت و روایات مربوط به آن، مصادیق متعددی که بر وجود جاهلیت دوم در زمان ظهور امام مهدی (علیه السّلام) و قیام مبارک ایشان دلالت می کند، به دست خواهیم آورد

جاهلیت در آخر الزمان (1)

جاهلیت دوم

« قرآن کریم » به وجود جاهلیتی موسوم به جاهلیت دوم،

 پس از جاهلیت اول در بین عامّه ی مسلمانان اشاره می نماید، که از علائم ظهور امام مهدی (علیه السّلام) است.

(1) شواهد قرآنی بسیاری بر این موضوع تأکید دارند، که از آن جمله می توان به آیات زیر اشاره نمود:

« ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاساً یَغْشَى طَائِفَةً مِنْکُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ؛ (2)
سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرامش بخشی بر شما فرود آمد که گروهی از شما را که بر اثر پشیمانی، دست از فرار برداشته، به سوی پیامبر آمدید، فرو گرفت و گروه دیگر که حفظ جان هایشان، آنان را پریشان خاطر و غمگین کرده بود، درباره ی خدا گمان ناحق و ناروا همچون گمان های جاهلیت می بردند. »
« وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛ (3)
در خانه هایتان قرار و آرام گیرید و مانند زنان دوران جاهلیت پیشین خود را برای نامحرمان نیارایید و نماز به پا دارید و زکات بدهید و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید. »
« إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ(4)؛
یاد کن هنگامی را که کافران دل هایشان را از تعصب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنان فرو فرستاد. »
آیات بالا به وجود جاهلیت اشاره دارد و از آنجا که « قرآن » برای همه ی زمان ها نازل گردیده است، اثبات می شود که جاهلیت دومی، قبل از قیام حضرت مهدی (علیه السّلام) نیز وجود خواهد داشت.
هنگامی که به احادیث روایت شده از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیه السّلام) نیز مراجعه کنیم، تأکید بر وجود این جاهلیت را درمی یابیم.
از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
« من بین دو جاهلیت که دومین آن سخت تر از اولی است، برانگیخته شده ام. » (5).
در حدیث بالا، اشاره ی آشکاری به وجود جاهلیت دوم، پس از بعثت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد، که سخت تر و بدتر از جاهلیت اول است و این موضوع از سیاق این روایت به خوبی آشکار است و نیز از ایشان روایت شده است که فرمودند: « منفورترین مردم نزد خداوند، سه تن هستند:

زندیق در حرم، دنبال کننده ی سنت جاهلی در اسلام و خواهان خونریزی انسان بی گناه. » (6)

از اینجا پی می بریم که اکثر مسلمانان با وجود پذیرش اسلام به عنوان دین خود، از سنت های جاهلی و عادات آن پیروی می کنند؛ در حالی که می دانند این سنت ها مخالف با دین توحیدی اسلام و تعالیم آن است.



شاید تفسیر قول پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: « من بین دو جاهلیت که دومی آنها خطیرتر از اولی است، برانگیخته شدم ». همین باشد؛ زیرا مردم با وجود اسلام آوردن، از عادات جاهلیت نرهیدند؛ بلکه همچنان آن را حفظ نموده اند و این به سبب هواهای نفسانی آنان است، نه به اراده ی خداوند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیه السّلام).
به همین سبب است که امام مهدی (علیه السّلام) در دعوت خود، با سختی ها و مخالفت هایی بیش از آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن رو به رو شد، مواجه خواهند شد؛ زیرا مردم به طور عموم از پذیرفتن این دعوت سر باز خواهند زد و با جاهلیت پوشیده با اسلام، با آن مقابله خواهند نمود.


از عبدالله بن زراره از محمد بن مروان از فضیل نقل شده است که از امام صادق (علیه السّلام) شنیدم که فرمودند: « همانا قائم ما از مردم جاهل بیش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جهان جاهلیت، متحمل رنج و سختی خواهد شد. »

گفتم: چطور چنین چیزی ممکن است؟
فرمودند: « رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی برانگیخته شد که مردم سنگ و صخره و چوب های تراشیده شده را می پرستیدند، اما قائم ما هنگامی قیام می کند که همه ی مردم برای مقابله با او به تأویل کتاب خدا و احتجاج به آن متوسل می شوند. » (7)
به تعبیر دیگر، جاهلیت دوم که در برابر امام (علیه السّلام) قرار می گیرد، جاهلیت ترکیبی است؛ زیرا این جاهلیت به شعارهای بدون محتوا و مضمون به ظاهر اسلامی چنگ می زند که مفهوم خود را از دست داده و جز نام و شعار چیز دیگری از آن باقی نمانده است.
در روایتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصف اهل آخرالزمان و مسلمانان فرمودند:
« به زودی روزگاری بر مردم فرا می رسد که از قرآن جز خط و از اسلام جز نام باقی نخواهد ماند. »

(8)

و نیز از ائمه معصومان (علیه السّلام) روایاتی وارد گردیده که آشکارا بر وجود جاهلیت دوم قبل از قیام حضرت مهدی (علیه السّلام) اشاره می نماید. از آن جمله روایتی است که علقمة بن زید از امام صادق (علیه السّلام) و ایشان از پدرشان امام باقر (علیه السّلام) در تفسیر قول خدای تعالی: « وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى (9)؛ فرمودند: جاهلیت دیگری وجود خواهد داشت. »

(10)

و این موضوع صراحتاً اشاره به وجود این جاهلیت در آخرالزمان دارد. از همین رو، امام مهدی (علیه السّلام) بر این مفهوم تصریح فرموده اند و مؤمنان را به برگزیدن روش تقیّه برای دفع شرّ جاهلان امر نموده اند.


از ایشان در توقیع ارسالی برای شیخ مفید آمده است:

« و این حکومتی است که حرکت ما و مباشرت شما به امر و نهی ما را نزدیک می کند و خداوند نور خود را کامل گرداند، اگرچه مشرکان اکراه داشته باشند. در برابر برافروختن آتش جاهلیت توسط امویان برای ترساندن مهدویّون، به تقیه چنگ بزنید، من نجات آن کس را که از پنهان کاری دست برندارد، به عهده می گیرم... »

(11)

در خاتمه بیان دلایل وارده از اهل بیت (علیه السّلام) پیرامون وجود جاهلیت در آخرالزمان و قبل از قیام قائم آل محمد (علیه السّلام) را با ذکر روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به پایان می بریم. از ایشان در حالی که انگشتان خود را درهم فرو برده بودند، ضمن حدیثی طولانی آمده است که فرمودند: « این آن یکی را در فتنه به قتل می رساند و ناکسان فرومایه ی جاهلیت باقی می مانند، جاهلیتی که نه در آن نشانه ی هدایت وجود دارد و نه دانشی که به وسیله ی آن درک شود که ما اهل بیت (علیه السّلام) وسیله ی نجات هستیم، نه داعیان حکومت »12

ملاقاتی بسیار زیبا و وصف نشدنی برای عاشقان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام



 

این ملاقات بسیار طولانیست...

 

 آیت الله شبیری زنجانی فرمودند:

چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود.

 

و سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرا(زمر73ً )

 

یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند .

 

از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت می کشند

 

تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحار الانوار((بنده در کامل الزیارات آدرس دارم)) برخورد نمودم که می فرمایند:

مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند . کامل الزیارات صفحه ۸۱

 

امام به دیدار محبان می آیند.

 

این ملاقات بسیار طولانی می شود .

 

 امام صادق می فرمایند هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند .

 

ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.

 

 

تصویر قشنگی ست که در صحنه ی محشر

ما دور حسینیم و بهشت است که مات است


السلام علیک یا ابا عبد الله
وعلی الارواح التی حلت بفنائک
علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت
وبقی الیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منی
لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین

واما حدیث اینست متن عربی وترجمه شو برای عاشقان آقا سید الشهدا میذارم ببینید وگریه کنید .


 و حدثنى محمد بن عبد الله بن جعفر الحمیری عن أبیه عن علی بن محمد بن سالم عن محمد بن خالد عن عبد الله بن حماد البصری عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم عن أبی یعقوب عن أبان بن عثمان عن زرارة قال:

 قال أبو عبد الله ع:  یا زرارة إن السماء بکت على الحسین أربعین صباحا بالدم و إن الأرض بکت أربعین صباحا بالسواد و إن الشمس بکت أربعین صباحا بالکسوف و الحمرة و إن الجبال تقطعت و انتثرت و إن البحار تفجرت و إن الملائکة بکت أربعین صباحا على الحسین ع و ما اختضبت منا امرأة و لا ادهنت و لا اکتحلت و لا رجلت حتى أتانا رأس عبید الله بن زیاد و ما زلنا فی عبرة بعده و کان جدی إذا ذکره بکى حتى تملأ عیناه لحیته و حتى یبکی لبکائه رحمة له من رآه و إن الملائکة الذین عند قبره لیبکون فیبکی لبکائهم کل من فی الهواء و السماء من الملائکة و لقد خرجت نفسه ع فزفرت جهنم زفرة کادت الأرض تنشق لزفرتها و لقد خرجت نفس عبید الله بن زیاد و یزید بن معاویة فشهقت جهنم شهقة لو لا أن الله حبسها بخزانها لأحرقت من على ظهر الأرض من فورها و لو یؤذن لها ما بقی شی‏ء إلا ابتلعته و لکنها مأمورة مصفودة و لقد عتت على الخزان غیر مرة حتى أتاها جبرئیل فضربها بجناحه فسکنت و أنها لتبکیه و تندبه و أنها لتتلظى على قاتله و لو لا من على الأرض من حجج الله لنقضت الأرض و أکفأت بما علیها و ما تکثر الزلازل إلا عند اقتراب الساعة و ما من عین أحب إلى الله و لا عبرة من عین بکت و دمعت علیه و ما من باک یبکیه إلا و قد وصل فاطمة ع و أسعدها علیه و وصل رسول الله و أدى حقنا و ما من عبد یحشر إلا و عیناه باکیة إلا الباکین على جدی الحسین ع فإنه یحشر و عینه قریرة و البشارة تلقاه و السرور بین على وجهه و الخلق فی الفزع و هم آمنون و الخلق یعرضون و هم حداث الحسین ع تحت العرش و فی ظل العرش لا یخافون سوء یوم الحساب یقال لهم ادخلوا الجنة فیأبون‏ و یختارون مجلسه و حدیثه و إن الحور لترسل إلیهم أنا قد اشتقناکم مع الولدان المخلدین فما یرفعون رءوسهم إلیهم لما یرون فی مجلسهم من السرور و الکرامة و إن أعداءهم من بین مسحوب بناصیته إلى النار و من قائل ما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم و إنهم لیرون منزلهم و ما یقدرون أن یدنوا إلیهم و لا یصلون إلیهم و إن الملائکة لتأتیهم بالرسالة من أزواجهم و من خدامهم على ما أعطوا من الکرامة فیقولون نأتیکم إن شاء الله فیرجعون إلى أزواجهم بمقالاتهم فیزدادون إلیهم شوقا إذا هم خبروهم بما هم فیه من الکرامة و قربهم من الحسین ع فیقولون الحمد لله الذی کفانا الفزع الأکبر و أهوال القیامة و نجانا مما کنا نخاف و یؤتون بالمراکب و الرحال على النجائب فیستوون علیها و هم فی الثناء على الله و الحمد لله و الصلاة على محمد و آله حتى ینتهوا إلى منازلهم

ترجمه :

عبد الله بن جعفر حمیرى از پدرش ، از على بن محمد بن سالم ، از محمد بن خالد، از عبد الله

بن حماد بصرى ، از عبد الله بن عبد الرحمن الاصم از ابى یعقوب از ابان بن عثمان ، از زراره نقل نموده که وى گفت :

حضرت ابو عبد الله علیه السلام فرمودند:

اى زراره آسمان تاچهل روز بر حسین بن على علیه السلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و کوهها تکه تکه شده و پراکنده گشتند و دریاها روان گردیده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گریستند و هیچ زنى از ما اهل بیت خضاب نکرد و روغن به خود نمالید و سرمه نکشید و موهایش را شانه نزد تا وقتى که سر عبید الله بن زیاد را به نزد ما فرستادند و پیوسته بعد از شهادت آن حضرت چشمان ، اشک آلود بود هر گاه جدم یاد آن حضرت را مى نمود محاسنش از اشک خیس مى گشت بطورى که هر کس آن جناب را مى دید به حالش ترحم نموده و از گریه اش به گریه مى افتاد و فرشتگانى که نزد قبر آن حضرت هستند جملگى مى گریند و از گریه ایشان تمام فرشتگان در آسمان و زمین گریه مى کنند، هنگامى که روح مطهر آن حضرت از کالبد شریفش خارج شد دوزخ فریاد و بانگى زد که نزدیک بود از صداى آن زمین منشق شود و زمانیکه روح خبیت عبید الله بن زیاد و یزید بن معاویه از بدن کثیفشان خارج گردید جهنم جیغى کشید که اگر حق تعالى بوسیله فرشتگان حافظ دوزخ آن را کنترل و حبس نمى نمود تمام موجودات روى زمین از هیبت آن مى سوختند و اگر آتش جهنم از حق تعالى اذن مى داشت هیچ جنبنده اى را روى زمین باقى نمى گذارد بلکه تمام را مى بلعید منتهى مامور و اسیر فرمان اوست و بدون امر حق جلت عظمته حرکتى از آن صادر نمى شود و مع ذالک چند مرتبه بر نگهبانان طغیان کرده تا بالاخره جبرئیل در آنجا حاضر شد و بالش را بر آن زد تا ساکت گردید.

ولى در عین حال از آن تاریخ به بعد بر حضرتش گریه و ندبه کرده و پیوسته بر قاتلین او زبانه مى کشد و اگر حجت هاى خدا روى زمین نمى بودند آن را واژگون مى کرد و لرزش هاى زمین و زلزله ها زیاد نمى شود مگر صرفا در وقت قیامت .

و هیچ چشم و اشکى نزد خدا محبوب تر از چشم و اشکى نیست که بگرید و بر آن حضرت جارى گردد و هیچ گریه کننده اى نیست که بر آن جناب بگرید مگر آنکه گریه اش به حضرت فاطمه علیه السلام رسیده و آن بانو را یارى مى کند و نیز گریه اش به حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیده و بدین وسیله حق ما را ادا کرده .

و هیچ بنده اى نیست که روز قیامت محشور شود مگر آنکه چشمانش گریان است غیر از گریه کنندگان بر جدم حضرت حسین بن على علیه السلام چه آنکه ایشان در حالى که چشمانى روشن و باز دارند محشور مى گردند و آثار سرور و شادى در صورتشان نمایان مى باشد، مردم در فزع و ناراحتى بوده ولى ایشان از هر غم و محنتى در امان هستند، مردم متفرق و پراکنده و مضطرب بوده ولى ایشان در زیر عرش و سایه آن به یاد حسین علیه السلام بوده و درباره آن جناب به گفتن حدیث مشغولند، از ناملایمات و نارحتیهاى روز حساب هیچ خوف و هراسى ندارند.

به ایشان گفته مى شود: داخل بهشت شوید ولى آنها از ورود به بهشت امتناع نموده و مجلس ذکر حسین علیه السلام را اختیار مى کنند، فرشتگان و حورالعین به آنها پیغام مى دهند که ما با ولدان مخلد مشتاق شما هستیم ولى ایشان از فرط سرور و نشاطى که در مجلسشان دارند سرشان را بالا نکرده و به آنها نمى نگرند.

دشمنان ایشان در آخرت دو گروه هستند:

الف : کسانى که موى جلو سر ایشان را فرشتگان عذاب گرفته و آنها را روى زمین کشان کشان به طرف جهنم مى برند.

ب : آنانکه از روى حسرت مى گویند: ما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم . نه شفیعى داریم و نه دوستى که از ما حمایت کند.

دشمنان ایشان مقام و منزل آنها را دیده ولى نمى توانند نزدیک ایشان شوند.

فرشتگان از طرف همسرهاى ایشان در بهشت و نگهبانان بر ایشان پیغام آورده که چه کرامت و عطایائى به آنها اعطاء شده .

ایشان در جواب مى گویند: انشاء الله نزد شما خواهیم آمد و پس از این گفتار به نزد آنها بازگشته و وقتى همسرانشان به آنها خبر مى دهند که در نزدیکى حضرت حسین علیه السلام مى باشند شوقشان زیاد گشته واز شعف دل مى گویند:

حمد مى کنیم حق تعالى را که ما را از فزع اکبر و وحشت هاى قیامت در امان داشت و از آنچه هراس داشتیم نجات داد.

خداوند متعال به ایشان مرکب ها و اسبهاى نیکوئى که بر پشت آنها زین نهاده شده اعطاء فرمود و ایشان بر آنها سوار شده ودر حالى که خداى منان را ستوده و حمد و ثناء گفته و صلوات بر محمد و آل محمد مى فرستند حرکت نموده تا به منازل و جایگاه خویش مى رسند.

 

ابن قولویه القمى، کامل الزیارات، صفحه 81

مترجم : سید محمد جواد ذهنى تهرانى

 

ادامه مطلب ...

از موانع ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه (۲)

ناسپاسی‌

یکی دیگر از موانع ظهور که از مردم نشأت می‌گیرد ناشکری و ناسپاسی مردم در مقابل نعمات بی‌حد و حساب معنوی و مادی الهی بخصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمت است می‌باشد که معصیت‌ها نشان دهنده‌ی این ناسپاسی می‌باشند و از آنجا که خدای تعالی فرموده است «و ان شکرتم لا زیدنکم و ان کفرتم ان عذابی لشدید».


اصولا کفر به معنای پوشاندن حق است که وقتی حق خدای تعالی و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) پوشانده شود عذاب بسیار شدیدی به صریح این آیه‌ی قرآن به دنبال دارد و اگر انسان بفهمد هیچ عذابی شدیدتر از دوری از امام و مقتدای خویش وجود ندارد آن وقت تلاش میکند که از عذاب برهد


چون دوری از امام والگوی الهی باعث میشود یا مردم الگویی نداشته باشند که باعث پوچی وسردرگمی ونامیدی میشود ویا الگوی ناپسند وغیر الهی خواهند داشت که پیرو شیطان میشوند در نتیجه نه دنیایی خواهند داشت نه آخرتی ...


خداوند پیامبران واولیائش را برای اصلاح امور دنیا وآخرت مردم فرستاده است به شرط اطاعت وفرمانبری از ایشان


لذا علت عقب افتادگی  ما در اکثر مسائل اطاعت نکردنمان از راهنمایان ومعلمان الهی است وهر چقدر این غیبت طول بکشد تا ما مردم به این نتیجه نرسیم که باید از الگوهای الهی پیروی مطلق داشته باشیم خداوند آن گوهر یکتای بشریت را نمی فرستد چون دنیا دوست ودنیا پرست نه تنها از معلمان الهی قبل پیروی نکردند که بماند یا آنها را کشتند یا تبعید کردند واسیر یا زندان بردند وغریبانه کشتند لذا خداوند این چراغ آخرین را برایمان ذخیره کرده تا  به آن شناخت ومعرفت برسیم وقدر دان این نعمت بزرگ الهی باشیم ...

اللهم عجل لولیک الفرج

اخلاص یعنی حالت اضطرار دائم

 همه زندگی ما عبادت است، دائم داریم عبادت می کنیم. یا عبادت الله و یا عبادت ابلیس و اولیاء طاغوت.

حال سوال اینست آیا ما عبادت غیر خدا داریم یا نداریم؟ آلهه ای غیر خدا داریم؟ بله فراوان.

 البته الحمد الله در پرتو نور امیر المومنین(ع) شرک جلی نداریم؛ همه شرکهایمان شرک خفی است.

 از این شرک خفی باید نجات پیدا کنیم. اگر کسی خودش را به امیرالمومنین(ع) سپرد، امیرالمومنین(ع) او را سلمان می کند. موحد می شود. از آن موحدهایی که همه عالم باشد و نباشد، برای او برابر است.

آن چیزی که باید از امیرالمومنین(علیه السلام) ، مقام توحید است. این است که انسان باید توحید و ایمان در وجودش مستقر شود. آن حالت غریقی که قرآن مثال می زند، باید در ما دائمی باشد.

 اگر اینطور شد، خالص هستیم. اگر دائمی نشد، خالص نیستیم. اگر ما روی زمین که نشستیم، زمین هم آرام است، حالتمان، حالت آن غریق بود، این می شود اخلاص. یعنی علی الدوام مضطر به خدای متعال بودیم، علی الدوام خدا را دیدیم، با همه وجودمان حالت اضطرار داشتیم، این می شود اخلاص.

 انسان اگر پایش را از خانه امیرالمومنین(ع) بیرون گذاشت، هزار تا شرک در دلش پیدا می شود. رسیدن به مقام توحید، باید ذیل معلّم توحید باشد. حال ما که دچار شرک شدیم، چه کنیم؟ باید استغفار کنیم. توبه کنیم. این استغفار و توبه چیست؟ توبه در امر توحید و ولایت است. توبه لطیف است. لازم نیست که کسی گناه کبیره داشته باشد. توبه حرکت به سوی خدا واهلبیت است  توبه تقرب الی الله است . ما دچار ظلمت های شرک خفی هستیم وچشم وگوش ودل

مان کور است از نور ولایت ...


الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات ...


اگر وارد وادی نورانی ولایت شویم همه اش نوراست ونا خالصی ندارد



در حدیث سلسة الذهب میفرماید :

((کلمة لا اله الّا الله حصنی فمن دخل فی حصنی امن من عذابی بشرطها وشروطها وانا من شروطها)) ،


ودر روایت دیگری داریم

((ولایة علی بن ابیطالب حصنی))


کلمة لا اله الّا الله حصنی...»  وادی توحید حصن خداست. هر کس وارد این وادی توحید شد، وارد این حصن شد، هیچ عذابی ندارد، «أَمِنَ مِن عَذابی»، یعنی در وادی ایمن است.


روز قیامت هم که زمین می لرزد، آرامِ آرام و مطمئن است. ولی اگر وارد وادی توحید نشد، اینطور نیست. تا وقتی که سماورش روشن و آشپزخانه اش گرم است، خیالش راحت است. همین که نفت سماورش تمام شد، می ترسد. حق هم دارد، چون پایش را از وادی توحید بیرون گذاشته است. مضطرب است. پول جیبش تمام می شود، مضطرب است. لازم نیست اتفاق دیگری بیفتد.


چون یک کلمه بیش نیست: «کلمة لا اله الّا الله حصنی...».

مگراین پول تکیه گاه شما بود که حالا که تمام شده، غصه می خورید؟

 اینها شرک های خفی ما است. به تعبیر دیگر «ولایة علی بن ابیطالب حصنی...»، وادی توحید، وادی ولایت است. امیرالمومنین(ع) باب الله است. حبیب الله است، وجه الله است، ید الله است..

به مضمون حدیث شریف که امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند وانا من شروطها

یعنی قبول ولایت من از شروط ورود در حصن حصین الهی است این مِن یعنی از شروطش است پس شرائطی دارد وآن قبول ولایت همه اهلبیت است معرفت وقبول ولایت امام زمان است

پس برای ورود به وادی اخلاص ولایت باید امام زمان را شناخت

حدیث مورد اتفاق شیعه وسنی مروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که میفرماید :

(( من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه ...)) 

هرکس بمیرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ اهلیت مرده است

برائت از هر جبت وطاغوت و چیزی که ما برای خود بت کرده ایم وبه او تکیه داریم

تکیه وامید داشتن به خدای علی اعلی وآن کسانی که او امر کرده واطاعت وقبول ولایتشان را عین اطاعت وقبول ولایت خودش قرار داده است


انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویوءتون الزکاة وهم راکعون


اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم

 

 

 

احساس اضطرار و فقر دائمی، عین عبادت و توحید

 

احساس اضطرار و فقر دائمی، عین عبادت و توحید

  اضطرارهای خیلی بزرگ تر از این ها هم هست، که اضطرارهای باطنی انسان است. خدای متعال گاهی به انسان یکی از آنها را نشان می دهد. وقتی نشان داد، انسان می فهمد که واقعا خودش مضطر است، و اینکه هیچ کس هم به دادش نمی رسد. فقط خود اوست. «ارحم فی هذه الدنیا غربتی»

 وقتی انسان آن اضطرار را دید و متوجه شد هیچ تکیه گاهی نیست و در قدم بعد حضرت حق را دید، آنوقت دعا می کند. چرا نکند؟ آدم مضطری که تکیه گاه پیدا کرد، چرا چنگ نزند؟ فریاد می زند. این می شود همان حالت غریق: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین».

این حالت عین عبادت و عین توحید است.

همین فقر و اضطرار دائمی ما عین توحید است.

ولی متاسفانه «فلمّا نجّیهم إلی البرّ إذا هم مشرکون»،

وقتی پایشان را به ساحل می رسانیم دوباره مشرک می شوند. احساس می کنند زمین سفت است.

 قرآن می فرماید همیشه آن حالت را داشته باشید. خوب طبیعی است اگر انسان بخواهد همیشه حالت مریضی را داشته باشد که همه دکترها جوابش کرده اند، حالت گرسنه ای که در کویر دارد از گرسنگی می میرد، حالت تشنه ای که دارد از تشنگی می میرد، حالت کسی که وسط دریا کشتی اش شکسته است، حالت کسی که همه آبرویش را یک جا می ریزند و هیچ کس نیست از آبرویش دفاع کند و ... ، در ابتدا خیلی وحشت آور است.

 حالت انقطاع از همه چیزهایی که به جای خداوند به آنها تکیه کرده ایم وبه وجود موقتی آنها دلخوش داریم  مثل قدرت ومکنت وثروت و زن و شوهر و فرزند و...

که همه اینها اعتباری و موقتی است وهمه اینها خود فقیر ومحتاج اند او در کلام دلربایش قرآن میفرماید  (( ایها الناس انتم الفقراء الی الله))

مومنین واقعی که اهلبیت هستند همیشه ودر همه حال از غیر بریده اند وفقط به خداوند متکی اند ودائم به او نظر دارند



 

عدم آرامش غریق، حتی هنگام رسیدن به ساحل

عدم آرامش غریق، حتی هنگام رسیدن به ساحل

 انسان وقتی به ساحل رسید، خیال می کند آرام است. تغافل می کند. این آرامش نیست. اضطراب وجود دارد. . انسان این اضطراب را به باطنش می فرستد.

«وَ لَا تَسْکُنُ النُّفُوسُ إِلَّا عِنْدَ رُؤْیَاکَ»

سکون نفس تنها وقتی پیدا می شود که حجابها کنار بروند و حضرت حق دیده شوند. (به رویت قلبی)

 مثل حالت غریق. غریق ابتدا که اسباب شکست مضطرب می شود، ولی وقتی خدا را پیدا کرد، آرام آرام می شود. تا وقتی خودش را تسلیم نکرده و به بتهایش چسبیده است، هنگام جدا شدن از بت ها، مضطرب است و می ترسد. ولی وقتی تسلیم شد، و گفت اگر می خواهی همه را بگیر، آرام آرام می شود. آن انسانهایی که «موتوا قبل أن تموتوا» را رعایت می کنند، اینها در آرامش محض به سر می برند.

 

خوف و حزن، دو شکر الهی

 آنهایی که خدا را پیدا می کنند و از دیگران می برند، می شوند اولیاء الهی که: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»(یونس/62) این خوف و حزن دو لشکر خدا هستند. انسان را تعقیب می کنند تا تحویل خدا بدهند. وقتی تحویل دادند، خودشان رخت می بندند و می روند. گویا این طور است که انسان را دنبال می کنند، تا به سمت خدا فرار کند. وقتی به این تکیه گاه امن رسید، دیگر آنجا جای خوف نیست. چه خوفی با خدای متعال، چه حزنی؟ بله، یک خوف دیگری هست و آن خوف محبین و خوف اولیاء الهی است. خوف فراق است.

پس وحشت این است که بخواهیم چشم و گوش و دوست و همسر و فرزند و ... را رها کنیم برویم. طبیعی است، اولش خیلی وحشت آور است. ولی بعدش یک آرامش مطلقی است که با حضور حضرت حق است. آن آرامش، آرامش حقیقی است. آن آرامشی که باید به دست آورد، همین آرامش است. قرآن یک جمله ای را از قول ابراهیم خلیل نقل می کند. حضرت رفت بتکده را ویران کرد. به او گفتند نمی ترسی؟ بیچاره ات می کنند. فرمود شما خودتان انصاف بدهید. چه کسی مستحق امنیت است؟ شمایی که مشرک به خدای واحد هستید، شما مستحق اضطراب و ناامنی هستید یا من؟ من بت ها را شکستم، شما می گویید بترس. شما که خدا را رها کردید، نمی ترسید؟

 کسیکه خدا را اله گرفت، از هیچ چیز نمی ترسد. برای چنین کسی همه خوف ها رفع می شود. البته یک خوفی از حضرت حق دارد که چیز دیگری است. احساس می کند یک تکیه گاه محکم لایزال دارد. واگر به این حالت نرسید، الان که تکیه گاههایش هستند در خوف است، ولی آن را پنهان می کند. انسانی که به جوانی اش تکیه کرده، می داند که این جوانی می رود. جوانی که ماندنی نیست. تغافل می کند. نه اینکه واقعا با جوانی آرام است. و یا آدمی که به پولش تکیه کرده است، می داند که این پول ماندنی نیست. کسی که به زیبایی بهار تکیه می کند، در همان بهار مضطرب است. چون می داند این زیبایی می رود.

 کسی که همسری را دنبال می کند و به وصال او می رسد، دل به او می بندد، در لحظه وصالش مضطرب است. چون می داند این جوانی و رفاقت ماندنی نیست. اگر از همه اینها برید و آن وجود مقدسی را که حی قیوم است، پیدا کرد و با او بود، آرام است. چون می داند: «هو معکم أین ما کنتم»، هر کجا باشد خدا با اوست. او با ماست که ما هستیم. او ما را رها نمی کند. و تا او با ماست، ما هم هستیم.

در زندگی ترس انسان از چه چیزی است؟ می گوید اگر این دست نباشد، این آب نباشد، ... ، من نابود می شوم. خیال می کند آنها او را نگه داشته اند. طبیعی است کسی که حیاتش را از اینها می گیرد، باید هم از نابودیشان بترسد. اینها خداهایی هستند که نابود می شوند. خوب معلوم است که من مضطرب می شوم. از اول هم که این بت ها و خداها هستند، انسان مضطرب است. چون می داند اینها نابود می شوند. ولی اگر اینطور نشد و خدا را پیدا کرد، دیگر نابودی در کار نیست. او که هست و اینکه او با من است. این معیت، قوام ما است و انسان آرام آرام می شود و دیگر هیچ نگرانی نیست.

 

 

دعا، پناه بردن به خدا و قطع تعلق از غیر




دعا، پناه بردن به خدا و قطع تعلق از غیر

  قرآن می فرماید کلاً از غیر، قطع تعلق بکنید. درست مثل یک غریق که در حال غرق شدن، همه امکانات از دستش رفته است. دیگر نه کشتی است نه کشتی بانی و نه خودش می تواند در مقابل موجها مقاومت کند. در آن لحظه ای که از همه مأیوس می شود و فقط خدا را می خواند، همیشه آن حالت را داشته باشید.

فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین»(عنکبوت/65)

 قرآن می فرماید همیشه اینطور باشید.

 شخصی به حضرت عرض کرد که آقا خدا را طوری به من معرفی کنید که بر حیرتم افزوده نشود و آرام بگیرم. حضرت فرمودند: سوار کشتی شدی. گفت بله. فرمودند: وقتی کشتی شکست یادت هست؟ گفت بله. فرمودند: از همه مأیوس شدی؟ عرض کرد: بله. فرمودند در آن حالت اعتماد به کسی پیدا کردی که او هست و تو را نجات می دهد؟ عرض کرد بله. حضرت فرمودند: همان خدای متعال است.

در روایات توحید صدوق حضرت فرمودند: الله تبارک و تعالی آن وجودی است که هر مخلوقی در شدائد، آنگاه که دیگر امیدش از اسباب قطع می شود به او روی می آورد.

« فَقَالَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ کُلُّ مَخْلُوقٍ عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ کُلِّ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِیعِ مَا سِوَاه»

 همه مخلوقات تأله به او پیدا می کنند. او را اله می گیرند، از او می خواهند. این تعلق همان خواستن و دعا کردن است.

 

 دعا نکردن، استکبار از خدا

 دعا کردن، اعلان فقر و عجز، مخ عبادت است. اعراضش هم استکبار از خدا و روی برگرداندن از توحید است. « وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین»(غافر/60) فرموده من را بخوانید و من شما را اجابت می کنم اگر من را صدا زدید. و اعراض از این دعا را هم به تعبیر روایت استکبار به حساب آورده است. دعا نکردن، درخواست نکردن، اعلام فقر نکردن، خدا را نخواندن، اینها استکبار نسبت به خدای متعال است. واقعیت این است که هیچ تکیه گاهی جز خدای متعال نداریم.

 پس نکته اول اینکه ما تکیه گاه می خواهیم، و دیگر اینکه تکیه گاهی جز خدای متعال نداریم. این درخواستی که هنگام اظهار عجز و فقر می کنیم، دینداری و عبادت به حساب آمده است. و نقطه مقابلش هم خواستن از دیگران در قرآن، علامت شرک محسوب می شود. در قرآن این مطلب مکرر آمده است؛ که «إنّ الذین تدعونَ من دون الله ...» آنهایی که غیر خدا را می خوانند یعنی بتها وآنهایی را که او وسیله قرار نداده .

در قرآن خود را فقیر به غیر خدا دیدن، شرک به حساب آمده است. بعد هم خدای متعال تعابیر مختلفی به کار برده است.

 از جمله اینکه: اینها کاری برای شما انجام نمی دهند، صدایتان را نمی شنوند و... و نقطه مقابلش خدا را خواندن است. این دعوت الهی و از خدا خواستن متن دین به حساب آمده است. وقتی حجابها کنار برود، حضور حق درک می شود. ما فقیر و مضطر هستیم.

 

فقیر اگر خودش را بکاود، حضرت حق را پیدا می کند. « هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم»(حدید/4)

 او با ماست که ما هستیم. نه این که ما هستیم و خدا کجاست؟ او هست. ما کجا هستیم؟

 اصلا اگر او با ما نباشد، ما نیستیم. این معنای معیت قیومیه است. یعنی همراهی او قوام ما است. او نباشد، ما اصلا نیستیم. این روایت در توحید کافی است که یکی از ملحدین و زندیق ها به حضرت صادق(ع) عرض کرد: آقا این خدایی که شما از او صحبت می کنید، چرا خودش نیامده؟ چرا خودش را پشت پرده پنهان کرده و پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را فرستاده که بعد هم دعوا بشود، یکی بگوید این پیغمبر است، یکی بگوید نه، این از خودش حرف می زند و ... . حضرت جواب بسیار عجیبی دادند. فرمودند: تو کوری، چرا می گویی خدا پنهان شده است. حضرت ارجاعش دادند به باطن خودش و فرمودند: در درون خودت دقت کن، گرسنه ای، سیر می شوی. سیر هستی، گرسنه می شوی. خسته هستی، به آرامش می رسی. آرامی، خسته می شوی. غصه داری، به نشاط می رسی، نشاط داری به غصه می رسی. یکی یکی شمردند. گفتند چطور خدا خودش را به شما نشان نداده؟! او دائم در شما متصرف است. شما حواستان پرت است. شما رویتان را برمی گردانید، چرا می گوئید خدا پنهان است؟

در سوره یوسف طفلی که همه می خواستند ذلیل باشد، خدای متعال می خواهد عزیزش کند. خدا همه را از سر راه برمی دارد. بلکه کارهای آنها را وسیله ای قرار می دهد برای عزت یوسف.

 وقتی قرار شد با خدا درگیر بشوند، خدای متعال کار خودشان را علیه خودشان به کار گرفت.

«کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(یوسف/21)

خدای متعال به کار خودش مسلط است، ولی اکثر مردم همین یک کلمه را نمی فهمند. این گله خدا از ما است




از موانع ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه (۱)

 

وجود صفات رذیله و محبت دنیا

که این مسأله از عدم معرفت به امام زمان (ارواحنا فداه) و غفلت از آن حضرت نشأت می‌گیرد چون اگر خودمان را صاحبخانه‌ای در نظر بگیریم که میهمانی بسیار با عظمت و شخصیت که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) باشند می‌خواهد تشریف بیاورند همان طور که در مقابل یک میهمان عادی خانه‌ی خود را تمیز می‌کنیم هر گونه نقصی را تا حد امکان برطرف می‌نماییم لوازم مورد نیاز برای میهمان را مهیا می‌کنیم و منتظر آمدن میهمان می‌شویم اگر در مقابل امام زمان (ارواحنا فداه) هم همین قدر بیدار بودیم و ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است تشریف بیاورند خانه‌ی دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و صفات حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می‌نمودیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیزترین عزیزها مزین به صفات حمیده می‌نمودیم ولی غفلت بزرگی که ما را فرا گرفته آنچنان ما را در صفات

رذیله و محبت دنیا غرق نموده که شاید اصلا به فکر اینکه برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) باید قدری از آنچه که با شأن و مقام آن حضرت منافات دارد کناره بگیریم نیفتیم.


حالا حالاها خیلی مانده امام زمان بیایند

یکی از افکاری که شیطان در بین شیعیان رایج کرده و مردم عملا به آن معتقد می‌باشند و بدین وسیله شیطان مانع ظهور شده است این است که حالا حالاها خیلی مانده امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند. می‌دانیم اثر این اعتقاد چقدر وحشتناک است. در مثال میهمانی که زدیم اگر میهمان اطلاع ندهد که چه وقت می‌آید و فقط بگوید من هر لحظه امکان دارد بیایم صاحبخانه در اسرع وقت شرایط را برای آمدن میهمان فراهم می‌کند و هر لحظه انتظار در زدن و وارد شدن میهمان را  می‌کشد ولی اگر این صاحبخانه غفلت کرد و این طور فکر کرد که این روزها و این هفته‌ها امکان ندارد میهمان بیاید به طور کلی از میهمان و تمیز کردن خانه و آماده نمودن شرایط برای آمدن میهمان غافل می‌شود شیطان با ما که تحت نفوذ او هستیم چنین نموده است و اگر طبق آیه‌ی قرآن به ضمیمه روایات اهل بیت (علیهم‌السلام) و دعای عهد، که خداوند در قرآن می‌فرماید:انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا. اگر به کسی بگویی ظهور نزدیک است می‌گوید حالا حالاها خیلی مانده امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند.نتیجه‌ی آن این می‌شود که انسان از امام زمان (ارواحنا فداه) غافل شود، خودش را برای ورود

و ظهور ایشان آماده ننماید و بالاخره مانع در امر ظهور مقدس حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به وجود آورد.

از موانع ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه (۳)

 

مردم و نفوذ شیطان‌

بدیهی است وقتی که مردم خانه‌ی دل خود را برای ورود امام زمان (ارواحنا فداه) آماده نکنند آنجا محل رفت و آمد شیطان و اولیائش می‌شود. و وقتی که این چنین شد شیطان انسان را به هر جا بخواهد می‌کشاند و هر دستوری بدهد مجاب واقع می‌شود. از آنجا که شیطان پایان عمرش با ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می‌باشد در مسأله‌ی ظهور تاکنون حساسیت زیادی نشان داده و می‌دهد مردم را امر به انواع فسادها و گناهان بزرگ و کوچک از نظر عمل می‌نماید اعتقادات آنها را  خراب می‌کند و با حملات سنگین خود و اولیائش اخلاق و صفات انسانی را از انسان زایل می‌نماید که همه‌ی اینها به وضوح در جهان کنونی مشاهده می‌شود.

از باب نمونه دو ضربه‌ی اعتقادی که شیطان به کسانی که به امام زمان (ارواحنا فداه) اعتقاد دارند و نسبت به آن وجود مقدس محبت دارند ذکر می‌کنم خودتان قضاوت کنید این دو مورد چقدر در طولانی کردن غیبت و منع ظهور موثر است.

چهره‌ی خونریز و سفاک (نستجیر بالله) در ذهن دارند همیشه از ظهور آن حضرت در هراس اند و می‌گویند نکند امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور کند و گردن ما را بزند. اموالم را بگیرد و... و انسان از چیزی که هراس داشته باشد به طرف آن نمی‌رود.

اولا پایه واساس دین اسلام بر حجیت عقل است که در مسایل کلامی  واعتقادی از حسن وقبح عقلی تعبیر میشود که عقلا قبیح است امام زمان کسانی را که به خاطر جهل وبی خبری از معارف واقعی اسلام  ویا اسلام هراسی که امروزه به خاطر عملکرد دواعش وامثال آنها وتاریخ گذشته اسلام اختلافات وجنگهای داخلی وخارجی که متخلفین بعد از پیامبر اکرم به راه انداختند بعد بنی امیه وبعد بنی عباس وادامه دهنده راه آنها ...وهر روز و هر لحظه بیشتر میشود که از اسلام چهره زشت ودروغینی را نمایان میکند

لذا قبل از هرکاری امام چهره واقعی اسلام را که رحمت وبخشش وعلم ودانایی وارزشهاست به مردم دنیا معرفی میفرمایند لذا آن کسانی که طالب انسانیت وکمالات اند بدون هیچ جنگ وزوری مسلمان میشوند


ثانیا  ما با استفاده از قرآن و روایات عرض می‌کنیم : اگر ما معتقدیم که امام زمان (ارواحنا فداه) فرزند رسول الله که رحمة للعالمین است می‌باشند و همان اخلاق حسنه‌ای که در رسول الله بوده در امام زمان (ارواحنا فداه) است و امام زمان  رحمت واسعه‌ی الهی  می‌باشند که این رحمت شامل  همه‌ی موجودات می‌شود  و از طرف دیگر آن قدرتی که امام زمان (ارواحنا فداه) دارند حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم داشتند پس می‌بایست وقتی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان آن مردم وحشی که هیچ بویی از انسانیت نداشتند مبعوث شدند همه را از دم تیغ بگذرانند و جز تعداد معدودی باقی نگذارند و آیا عاقلانه است که این طور که در بین ما جا افتاده که حضرت 313 نفر یار دارند و اینها دارای کمالات هستند بقیه که طبق آنچه بیان ما رایج است معصیت کار و دارای نقص هستند پس باید همه کشته شوند و امام زمان (ارواحنا فداه) با همان 313 تن در کره‌ی زمین بمانند.امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف می‌آورند که مردم را تربیت کنند آنها را به کمال برسانند، اسوه‌ی حسنه‌ای برای مردم باشند نه

اینکه الگویی باشند که هر کس کوچکترین خطایی کرد پیروان ایشان او را به شدیدترین وجه مجازات کنند چون راهنمایشان نستجیر بالله چنین است. بله! در نهایت افرادی هستند که مثل غده‌ی سرطانی که علاج پذیر نیستند اینها را حضرت به وسیله‌ی یارانشان به طوری که به کسی کوچکترین ظلمی نشود از بین می‌برند

الکهف الحصین وغیاث المضطر المستکین وملجاء الهاربین و عصمة المعتصمین


 امام زمان علیه السلام در این زمان ملجاء وپناه گاه هر بیچاره ومضطری است با هر عقیده و دینی که باشد چه انسان یا حیوان باشد به ایشان که متوسل شود وکمک بخواهد حضرت دست گیری میکنند 

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد           حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

ادامه مطلب ...