سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام
سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام

غفلت، نتیجه عدم وقوف به اضطرارها

  

غفلت، نتیجه عدم وقوف به اضطرارها

 چیزی که خدای متعال از ما می خواهد اینست که به اضطرارهای خود آگاهی داشته باشیم. ما بدانیم یا ندانیم مضطریم. یک مواقعی این اضطرارها برایمان آشکار می شود. مثلا آن زمانی که بیماری می آید و هیچ پزشک و دارویی هم نتیجه نمی دهد، آنجا اضطرار خود را می فهمیم. نکته اینجاست که الان هم که سالم هستیم، همان اضطرار هست، ولی ما از آن غافل هستیم. این است که در دعای عرفه می فرماید: «اوقفنی علی مراکز اضطراری» من را بر نقطه های اضطرار خودم واقف کن. وقتی گرسنه بشویم، وقتی وسط کویر گیر کنیم و غذا پیدا نشود، آنوقت می فهمیم مضطر به خدای متعال هستیم. قبل از آن یا اصلا اضطرار خود را نمی فهمیدیم و یا با سفره خودمان را سیر می کردیم و پا می شدیم. امام صادق(ع) به او فرمود سوار کشتی شده ای؟ آن کسی که وقتی پناهگاهت از دست رفت، یافتی و احساس کردی او هست و می تواند تو را حفظ کند، خداست. اگر ما این اضطرارهای خودمان را درک کنیم، آنوقت حضور حضرت حق را نیز با خود درک می کنیم. همین که حضرت به آن زندیق گفتند. تو گرسنه می شوی، تو که دلت نمی خواهد گرسنه شوی. سیر می شوی، تشنه می شوی، خسته می شوی و ... . در واقع کسی دارد در تو دست می برد، که از خودت هم در تو متصرف تر است ان الله یحول بین المرء وقلبه همانا خداوند بین قصد ونیت انسان وعملش حایل میشود .

هو اقرب من حبل الورید او از رگ گردن به ما نزدیگ تر است او دائما با ما است، اگر آن حالت اضطرارمان را درک کردیم، حضور حضرت حق را با خودمان می بینیم و با او آرام می شویم

.البته آغاز این راه همراه با خوف جدی است. حتما خوف می آید. همان حالتی که برای کسی که کشتی اش شکسته ایجاد می شود، ده برابر برای انسان پیدا می شود. انسانی که در اضطرار خودش تأمل می کند و از خدا می خواهد و خدای متعال اضطرارهایش را به او نشان می دهد، آغازش همراه با خوف است. در ابتدا همه پناهگاههای انسان می شکند. آدم فقیر محتاج مضطر می بیند هیچ کس نیست دستش را بگیرد. ما که خدا نیستیم. ما دائما آن حالت فقر در وجودمان هست.

 پس چرا آن فقر را نمی فهمیم؟ چون برای خودمان تکیه گاه دیگری درست می کنیم. تکیه گاهی جز او نیست. ما برای خودمان یک تکیه گاهی دست و پا کرده ایم. خدای متعال گاهی اوقات برای اینکه ما را از این شرک نجات بدهد، ما را وسط دریا می برد. دریا را طوفانی می کند واین تکیه گاهها را می شکند. اگر هنگام شکستن تکیه گاه، انسان دست از عوامل بردارد که معمولا برمی دارد، آنوقت حضور حضرت حق را درک می کند. آنوقت اضطرار به او پیدا می کند.درآن حالت خدا را به رویت قلبی می بیند یعنی درکش میکند و از او می خواهد. در این حالت شرکهای انسان از بین میرود ولی همراه با خوف جدی است. چون تکیه گاههایی که برای خودش درست کرده است، می شکند

 در نظر داشته باشید که آن حالت، فقط یک اضطرار انسان است که آشکار می شود.

 اضطرار دیگر وقتی آشکار می شود که انسان مریض می شود و خدای نکرده بیماری لاعلاج می گیرد و پزشکها هم می گویند کاری از دست ما ساخته نیست. این میشود اضطرار دوم. اگر وسط کویر گیر کند، آب و غذا گیرش نیاید و مشرف به موت باشد، این می شود، اضطرار سوم. و یا اگر خواب انسان را فرا نگیرد. خوابش نبرد، یک هفته انسان پشت سر هم نخوابد، اضطرار خودش را می فهمد. می فهمد که کس دیگری ما را راحت خواب می کرد. «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها»(زمر/42)

انسان خیال می کند خودش سر را می گذارد و می خوابد. اینطور نیست. انسان خسته با خود می گوید متکا که هست، من هم که خسته هستم، خوابم می برد. یک هفته خداوند خواب را از انسان بگیرد، مضطر می شود، التماس می کند. حاضر است همه چیزش را بدهد، تا 5 دقیقه بخوابد.

این اضطرارها دائما هست. ما مضطر به خواب، غذا و نان و تکیه گاه و ... هستیم. یک هفته پشت هم پس لرزه بیاید، آنوقت می فهمیم که ما محتاج به یک مهد آرام هستیم که خدای متعال می فرماید: زمین را برای شما آرام کردم. ما همیشه مضطر هستیم. تا زلزله نشده است، این اضطرار را نمی فهمیم. حال ببینید ما چقدر اضطرار داریم. این رگ مغز انسان پاره بشود، رگ قلب انسان بند بیاید و ... اینها اضطرار های کوچک ما است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.