سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام
سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام

فصل سوم: پاسخ به اعتراضات‏ شیوه‏ هاى نوین عزادارى بدعت یا سنت؟

  خطر تاثیر اهانت و استهزاء بر عقل اجتماعى ..... 

  •  تغییر و تبدیل دین
  •   توقیفیت شعائر
  •  بدعت گذارى در دین  
  • خرافه پرستى‏
  • وهن و استهزاء
  • اضرار به نفس‏


1- تغییر و تبدیل دین‏


گاه گفته مى‏شود: اگر تعیین و تشخیص مصادیق شعائر به دست عرف باشد لازمه اش تغییر و تبدیل و تحریف دین است، زیرا ممکن است متشرعه در هر زمانى شیوه جدیدى اختراع کنند و اگر ما بخواهیم آن شیوه را به حساب دین بگذاریم، و عنوان دینى به آن بدهیم رفته رفته دین خدا دستخوش تغییر و تحریف مى‏شود.

در پاسخ مى‏گوییم: این تغییر و تبدیل و وسعت دادن در چه چیزى صورت مى‏گیرد؟

آیا در ثوابت دین تغییر و تبدیل صورت گرفته یا در وسیله ابراز و اظهار آن ثوابت؟

اگر در ثوابت و معانى دینى تغییر صورت گیرد و آنها وسعت پیدا کند دین تحریف شده است، اما اگر ثابتات دینى حفظ شود ولى همان ثابتات با شیوه‏هایى نوین عرضه گردد دین تحریف نشده، بلکه بیش از پیش منتشر شده است.

همانطور که در تحلیل ماهیت شعائر گفته شد شعائر از نوع دوم است؛

یعنى ابزارهاى اعلامى و اعلانى دین، و آنچه که به عنوان شعار و علامت و نماد براى یکى از معانى والاى دینى قرار مى‏گیرد، بنابراین هر چه در این ابزارهاى اعلامى و تبلیغى بیشتر پیشرفت کنیم ثوابت دینى را بهتر و بیشتر مى‏توانیم به دیگران برسانیم.


2- توقیفیّت شعائر


گفته شده: شعائر توقیفى است، یعنى باید خود شارع چیزى را به عنوان شعار دین قرار دهد تا آن چیز شعار دین بشود، متشرعه حق ندارند از پیش خود چیزى را به عنوان شعار و علامت و نماد دین قرار دهند.

پاسخ این است که: شعائر از سنخ دوال است، یعنى چیزى که بر چیز دیگر دلالت مى‏کند و از خود هیچ معنى مستقلّى ندارد، بلکه تنها معناى حرفى و ربطى دارند که بین مخاطب و آن معنى ارتباط ایجاد مى‏کنند. اگر منظور مستشکل این است که آن معانى و مدلولها توقیفى است و متشرعه حق ایجاد یک معنى جدید دینى و شرعى ندارند کاملا سخن متینى است، و ما نیز آن را قبول داریم و اصرار مى‏کنیم که نباید ثابتات دین تغییر کند.

اما اگر منظور او این است که دوال بر آن معانى نیز توقیفى است و تا شارع چیزى را دالّ بر یکى از معانى دینى قرار ندهد آن چیز دلالتى بر آن مطلب دینى نخواهد داشت، چنین سخنى بسیار دور از تحقیق است. زیرا؛ در مبحث دلالتها در علم اصول به طور کامل منقّح شده که دلالتها یا عقلى است یا طبعى و یا وضعى، و هیچ کدام از اینها متوقف بر امر شرعى نیست:

اما دلالت عقلى که واضح است زیرا ارتباط بین آن دال و مدلول ذاتى و تکوینى است نه جعلى و شرعى.

دلالت طبعى نیز بستگى به طبع مردم دارد نه جعل و وضع.

در دلالت وضعى نیز دلالت مرهون وضع واضع است، وقتى وضع صورت گرفت خود به خود براى کسى که عالم به وضع باشد چنین دلالتى دلالت حاصل میشود، چه شارع امر بکند یا نه.

گفتیم که دلالت شعائر در در غالب وضعى یا مخلوطى از طبعى و وضعى است، و گفتیم که شخصیّت واضع دخلى در حقیقت وضع و دلالت شعیره برمدلولش ندارد.

گذشته از آنکه در حقیقت وضع مبانى متعددى است، و بر طبق هیچ یک از آن مبانى توقیفیت درحقیقت وضع دخلى ندارد. معمولا وضع از کثرت اقتران دو امر با یکدیگر حاصل مى‏شود، و وقتى چنین اقترانى بین آن دو امر واقع شد، خود به خود از دیدن دال پى به مدلول برده مى‏شود.

همانطور که اگر چندین بار بعد از بردن لفظ آب همان مایع مخصوص را به طفل نشان دهیم او پس از شنیدن آن لفظ منتقل به حقیقت آب مى‏شود، بدون آنکه از شارع و شرع و تشریع خبرى داشته باشد.

بنابراین وقتى یک کار، یا آیین، یا لباس، یا نماد یا عَلَم وعلامتى از هر جنس که باشد- آهنى باشد یا چوبى یا پارچه‏اى یا هر چیز دیگر، و به هر شکلى که باشد- هرگاه براى رساندن یکى از معانى دینى وضع شد، یعنى ذهن مخاطب را منتقل به آن معنى دینى کرد، آن چیز علامت دین بوده وشعیره دین محسوب مى‏شود، و هتک آن حرام خواهد بود.

این وضع به هر گونه که باشد ربطى به جعل شرعى ندارد، و هرگز توقیفى نیست.

البته ممکن است خودشارع برخى از چیزها را به عنوان شعائر قرار دهد، اما ین به معناى حصر شعائر در آن نیست، بلکه یکى از مصادیق آن محسوب خواهد شد. همانطور که فرموده: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّه» «


3- بدعت گذارى در دین‏


گفته شده: ایجاد شیوه‏هاى جدید عزادارى و داخل کردن آن در دین بدعت گذارى در دین است و حرام خواهد بود، و ما حق نداریم شیوه نوینى از عزادارى که در زمان ائمه علیهم السلام مرسوم نبوده را انجام دهیم، زیرا چنین کارى «ادخال مالیس فى الدین، فى الدین» است.

گاه این اشکال به صورت دیگرى مطرح میشود: ائمه ما صلوات اللَّه علیهم اجمعین در طول زندگى خود بارها براى سید مظلومان ابى عبد اللَّه الحسین علیه السلام عزادارى کرده و مجالس عزا بر پا کرده‏اند، و ما باید تنها گونه‏هایى از عزادارى را انجام داد دهیم که در سیره اهل‏بیت علیهم السلام مشاهده شده، و اگر در سیره اهل بیت علیهم السلام گونه‏اى از عزادارى دیده نشد یا دلیل محکمى نبود که ائمه اینطور عزادارى میکردند نباید به آن شیوه عزادارى کرد. این اشکال نیز به بدعت گذارى در دین باز مى‏گردد.

در پاسخ به این اشکال مى‏گوییم: لازم است ابتدا معنى بدعت روشن شود. بدعت یعنى: «داخل کردن در دین آنچه را که از دین نیست» و یا «نسبت دادن به خدا آنچه را تشریع نکرده».

بنابراین نمى‏توان حکم به بدعت بودن مطلبى کرد مگر بعد از احاطه و اطلاع به مجموعه قوانین و مقررات دین و موازین و اساس تشریع، در این صورت است که مى‏توانیم بگوییم این مطلب از دین نیست. زیرا تا از همه زوایاى دین مطلع نباشیم چگونه مى‏توانیم بگوییم این مطلب از دین نیست؟ و از آنجا که دین مشتمل بر قوانین کلیه و احکام و عناوین حقیقیه مى‏باشد، اگر این شیوه نوین عزادارى داخل در یکى از آن عناوین کلیه باشد جزو دین خواهد بود نه خارج از دین.

پس از آنکه ثابت شد ادلّه شعائر به نحو قضیه حقیقیه است و حکم آن متعلق به مطلق شعیره است که سارى و جارى در هر فردى مى‏باشد- به غیر از افراد حرام-، دیگر جایى براى این اعتراض باقى نمى‏ماند؛ زیرا سریان حکم مطلق به افرادش قهرى است، و تطبیق حکم کلى بر مصادیق و تخییر عقلى در تعیین افراد طبیعى هیچ ربطى به بدعت ندارد.

همانطور که مکلف به طبیعى نماز مختار است این طبیعى را در ضمن هر فردى از افراد محلله ایجاد کند، و یا حکم احسان به والدین و صله رحم مى‏تواند به هر صورتى که عنوان احسان و صله صدق کند انجام شود هر چند در زمان معصومین معمول نبوده است.

اینکه مکلف آزاد باشد و بتواند هر فردى را که مى‏خواهد مصداق واجب قرار بدهد تشریع و بدعت نیست، بلکه تطبیق کلى است بر افرادش. مثلًا اگر مکلف نماز ظهر را در این مسجد بخواند نه در آن مسجد، یا نماز را با لباس و بدن معطر، یا در اول وقت یا وسط وقت بخواند، همان فردى که او اختیار کرد مسقط تکلیف خواهد بود، زیرا شارع محدوده تکلیف و طبیعى را براى مکلف معین کرده، و در حدود مشخص شده آن طبیعت دست او را باز گذاشته که هر کدام از افراد آن را که مى‏خواهد بیاورد، و به محض اینکه مکلف یکى از آن افراد را ایجاد کرد حکم شارع آن را شامل مى‏شود.

به این آزادى در تطبیق و تخییر مکلف در تعیین مصداق تشریع و بدعت گذارى گفته نمى‏شود، زیرا فرض این است که خود شارع دست او را باز گذاشته و تنها طبیعى را از او خواسته و امر خود را مقیّد به فرد خاصى نکرده است.

اتهام بدعت گذارى در دین حربه پوسیده ایست که گاه برخى از گروهها تندروى وهابى براى نابود کردن دیگران به کار مى‏برند، و به مجردى که کارى در زمان پیامبر مرسوم نبوده آن را بدعت در دین مى‏دانند، هر چند داخل در یکى از عناوین وجوبى یا استحبابى دین باشد.

به عبارت دیگر آنها مى‏گویند: وقتى شارع حکمى را جعل کرد باید موارد و مصادیق انطباق آن حکم را نیز خود تعیین کند و ما نمى‏توانیم از پیش خود براى آن قانون کلى جعل مصداق کنیم. بازگشت این سخن به محو کردن ماهییت قانون و حکم، ولازمه آن از بین بردن شریعت ختمیّه است، زیرا اگر تنها مواردى شامل ادلّه و احکام شرعیه باشند که در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بوده‏اند به مرور زمان که آن افراد و موارد جاى‏ خود را به افراد دیگر میدهند، دیگر احکام شرع مصداقى پیدا نخواهد کرد و به مرور زمان منقرض شده و از بین مى‏رود. به همین جهت آنها حکم به حرمت دوچرخه سوارى، استفاده از تلفن، تلویزیون و ...

کرده‏اند، و این گویاى نهایت بى‏فکرى و جهالت آنهاست

از اینجا مى‏توان پى به سر خلود دین اسلام و خاتمیت شریعت سید المرسلین برد، که هر چه دانش بشر پیشرفت کند و هر چه ابزار و وسائل جدید پیدا شود تمامى آنها مشمول همان قوانین و احکام کلیه اسلام خواهد بود، و نبودن این فرد در زمان معصوم دلیل بر شامل نشدن حکم شرعى نمى‏شود

وقتى شارع مقدس امر به انذار مردم و تبلیغ دین نمود، هر وسیله وابزار جدیدى که با استفاده از آن بتوان این انذار و تبلیغ را انجام داد، مورد امر شارع قرار خواهد گرفت، هر چند این شیوه تبلیغى در زمان اهل بیت علیهم السلام نبوده است. مانند استفاده از اینترنت، ماهواره و سایر وسائل ارتباط جمعى، و یا استفاده از فیلم، انیمیشن و سایر کارهاى هنرى.

 تمامى اینها مادامى که حرام نباشد مصداق انذار و تبلیغ دین محسوب مى‏شوند. شعائر نیز از سنخ همین کارهاست که باز گو کننده معنى دین و رمز و شعار و علامت براى معانى عالیه مذهب است.

نکته دیگرى که نباید از آن غفلت کرد این است که ائمه ما علیهم السّلام در زمان و شرائط تقیه مى‏زیسته‏اند، وامکان انجام دادن برخى از شیوه‏هاى عزادارى براى آنها نبوده است. بنابراین نبودن یک شیوه عزادارى در زمان ائمه دلیل بر حرمت آن نخواهد بود.


4- خرافه پرستى‏


گفته شده: لازمه این حرف دعوت به خرافه پرستى و اعتقاد به چیزهاى بى‏اساس است، هر روز کسى چیزى را به عنوان دین مى‏تراشد و به خورد مردم مى‏دهد و مردم را از واقعیات دور مى‏کند.


فرق خرافه با تخیّل و توهم‏

در پاسخ لازم است ابتدا معنى خرافه روشن شود؛ خرافه به هر چیز وهمى و تخیلى گفته مى‏شود که واقعیت نداشته باشد.

یکى از قدرتهاى روح انسان قدرت تخیّل و توهم است، او مى‏تواند هر چیزى را چه حق و چه باطل، چه صحیح و چه ناصحیح تخیّل کند، و پس از آن بر طبقش عمل نماید. یعنى آن چیزى را که تصور کرد مبناى تصمیم گیرى‏هایش قرار دهد، و به آن اذعان کرده و آن را بپذیرد. هر گاه این توهم در اختیار عقل باشد یعنى عقل انسان از آن قدرت روح استفاده کرده و آن را هدایت نماید، آن تخیّل و توهّم در مسیر حقیقت و واقعیت قرار مى‏گیرد. اما اگر از پیش خود و بدون راهنمایى عقل دست به تخیل و توهم زده و بر طبقش عمل کند تبدیل به خرافه و خرافه پرستى مى‏شود.

بنابراین هر امر تخیّلى و توهّمى خرافه نیست، بلکه گاه قدرت تخیّل و توهّم آن چنان در خدمت عقل قرار میگیرد و منشأ رسیدن به حقائق و پیشرفتهاى علمى مى‏شود، به طورى که اگر آن قدرت در روح‏ انسان نبود هیچگاه نمى‏توانست به چنین حقایقى دسترسى پیدا کند.

هر مکتشف و مخترع نظریه پردازى در علوم بشرى ابتدا قبل از آنکه نظریه خود را ابراز کرده و به دنبال دلیل براى آن بگردد، و قبل از مشاهده آثار و نتایج اختراع خود، ابتدا آنها را تصور و توهم مى‏کند.

یعنى ابتدا مى‏اندیشد که اگر این نظریه صحیح باشد چه آثارى خواهد داشت و چه اتفاقاتى خواهد افتاد، و با بررسى آن آثار قبل از تحقّق آنها به تکاپوى علمى خود ادامه مى‏دهد. تمامى این کارها توسط قدرت تخیّل و توهّم صورت مى‏گیرد.

آیا مى‏توان گفت تمامى این دانشمندان و دانشهایشان خرافه و خرافه پرستى است؟

اگر انسان معانى غیر محسوس را به صورت معانى محسوس تصور کند و در قالب شعر و یا غیر آن ابراز نماید هیچگاه خرافه نخواهد بود، مادامى که آن معانى غیر محسوس معانى واقعى و صحیحى باشند. گاه شاعر براى رساندن مراد خود هیچ چاره‏اى جز تخیّل و توهّم ندارد خصوصاً در غزلیات. اگر آن معانى واقعى و صحیح باشد استفاده از تخیل در مسیر هدایت وصادق خواهد بود، اما اگر آن معانى باطل و خلاف واقع باشد استفاده از تخیل در راه گمراهى وکاذب خواهد بود.

بنابراین خرافه از یک تصوّر و تخیّل اشتباه و بدون هدایت عقل‏ نشأت مى‏گیرد، که در پى آن نفس انسان به آن اذعان کرده و آثارى بر آن مترتب کند وآن را مبناى کارهایش قرار دهد

خرافه و شعائر در دو جهت متقابل‏

اکنون که معناى خرافه روشن شد مى‏گوییم: شعائر دینى و خرافه در دو نقطه کاملا متضاد قرار دارند و به هیچ وجه امکان ندارد شعائر دین خرافه باشد، همانطور که هیچ خرافه‏اى ممکن نیست شعیره دین محسوب شود، و موردى نیست که عنوان شعائر با خرافه جمع شود.

زیرا: شعائر- همانطور که سابقا توضیح دادیم- عبارت است از علامت و علم و نشانه براى یکى از معانى دینى، و به خصوص علامتى براى ابراز یکى از شوون عزاى سالار شهیدان علیه السلام.

 بطلان و خرافه و غیر واقعیت آیا در خود این علامت و شعیره است، یا در آن معنى و مفهومى که این شعیره ما را به آن منتقل مى‏کند؟

بطلان و خرافه در علامت به معنى علامت نبودن و دلالت نداشتن آن چیزى است که به عنوان علامت شناخته شده، و چنین فرضى با حقیقت شعائر منافات دارد، یعنى اگر دلالتى نداشته باشد، شعیره وعلامت نخواهد بود و سالبه منتفى به انتفاء موضوع است. پس نمى‏شود که چیزى هم شعیره باشد و هم خرافه.

مگر اینکه آن معنى و مدلولى که این شعیره ما را به آن منتقل مى‏کند باطل و غیر واقعى فرض شود. ولى ما گفتیم که آن معنى یکى از معانى ثابته و حقیقى دین حنیف و یا یکى از شؤون عزاى سرور بهشتیان‏ است که از ثابتات و واقعیات دین مى‏باشد، و به هیچ عنوان بطلان در آن راه ندارد.

عَلَم و پرچم و کتیبه و ...

بنابراین اگر یک امر خیالى و وهمى شعار دین شد به هیچ عنوان خرافه نمى‏تواند باشد، زیرا توضیح دادیم که خرافه به تخیل غیر واقعى مى‏گویند و این شعار دینى واقعیت دار و اصیل است.

گاه در برخى از شیوه‏هاى عزادارى از وسائلى استفاده مى‏شود که مخاطب را وادار به تخیل صحنه کربلا مى‏کند و جوّ روحى افراد را دگرگون ساخته و آماده ابراز عواطف و گریه مى‏نماید.

مانند عَلَم که در هیئتها به دست کسى بر افراشته شده و از این رهگذر ابهت و شکوه لشکریان که همگى با ساز و برگ جنگى و نیزه‏ها و شمشیرهاى افراشته از دور در چشم مینماید را به مخاطبان منتقل سازد، تا آنها را وادار به تخیّل و تصوّر صحنه عاشورا بنماید.

چنین کارى ممکن نیست خرافه و یا غیر واقعى باشد زیرا شعار و رمز و علامت عزاى حسینى قرار گرفته است. هر کس اندک آگاهى از عزادارى داشته باشد از دیدن آن به یاد هیئت و روضه و عزا مى‏افتد، بنا براین دلالت و ارتباط میان آن دو قهرى است و نمى‏توان آن را انکار کرد.

در برخى از شیوه‏ها نمایى از خیمه‏هاى مطهر ابى عبد اللَّه علیه السلام را نشان مى‏دهند که در شعله‏هاى آتش مى‏سوزد، چنین کارى براى تخیّل و تصوّر کردن صحنه عصر عاشورا بسیار موثر است.

گاهى نمایشنامه‏اى از جریان‏هاى عاشورا انجام مى‏دهند که تعزیه خوانى و یا شبیه خوانى نام دارد.

هنگامى که از آیة الله العظمى بروجردى سوال شد که در منطقه ایى روز عاشورا چهار پایه‏اى چوبى و بزرگ که اطراف آن با پارچه پوشیده شده را به عنوان نخل و یا ضریح بیرون مى‏آورند، ایشان فرمود: در هر منطقه‏اى هر رسمى براى عزاى سیدالشهدا هست باید همانطور انجام شود.

تمامى اینها استفاده منطقى و عقلانى از قوه تخیّل و توهّم براى باز گو کردن مهمترین حقیقت عالم یعنى عزاى فرزند پیغمبر خداست، که در عزاى او پایه‏هاى عرش- که از مهم ترین حقائق است- به لرزه درآمده  و ملائکه در ملا اعلى- که محیط به واقعیات هستند- برایش گریسته‏اند. »

تخیّل در نقل مصیبت‏

یکى دیگر از جاهایى که استفاده منطقى و صحیح از قوّه واهمه ومخیّله در عزاى سالار شهیدان بسیار موثر است؛ نقل مصیبتهاى آن امام مظلوم است. وقتى ناقل مصیبت ؛ مصیبتهاى بزرگ و عظیم سید الشهدا علیه السلام را که قابل درک نیستند در قالب محسوسى بیان کند، و با استفاده از تخیّل و توهّم آن معانى حقیقى و ثابت را به صورت خیالى بکشد اثر مضاعفى در افراد خواهد داشت                       

مثلًا وقتى محتشم مى‏گوید:

          این ماهى فتاده به دریاى خون که هست             زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست‏

و یا دعبل در محضر امام رضا علیه السلام مى‏سراید:

          أفاطم لو خلت الحسین مجدلا             و قد مات عطشانا بشط فرات‏

             اذا للطمت الخد فاطم عنده             واجریت دمع العین فى الوجنات «1»

بسیار بهتر و رسا تر عمق مصیبت را به مخاطبانش منتقل مى‏کند، هر چند چنین واقعه‏اى بعینه اصلًا رخ نداده باشد.

بسیار غلط و ناروا است که بگوییم حتما باید تمامى الفاظ ناقل مصیبت به سند معتبر به او رسیده باشد، زیرا شیوه بیان یک معنى و مفهوم گونه‏هاى مختلفى دارد.

آیا رساندن معناى عشق و محبت با تصاویر خیالى خرافه پرستى است؟

آیا بیان شوق و علاقه زیاد در ظاهر قالبى توهمى خرافه است؟

آیا بیان شدت مصیبت و حزن با به تصویر کشیدن صورتى خیالى باطل و باطل پرستى است؟

در این صورت باید یکى از عوامل بسیار موثر و سازنده که حیات‏ علمى و انسانى جوامع بشرى مبتنى بر آن است را کنار بگذاریم؛ روشهایى مانند ساختن رمان فیلم نمایش شعر و ...، که تمامى آنها مبتنى بر تخیل و توهم است. اگر این روشها براى رساندن معانى زشت و باطلى استفاده شود باطل و غلط خواهد بود، اما اگر براى رساندن معانى حق و صحیح و ارزشى استفاده شود بسیار صحیح و حق خواهد بود.

خلاصه آنکه: در این اسلوب از نقل ماجرا و بیان مطلب لازم نیست عین الفاظ داستان و یا عین نمایش و فیلم مطابق با آن چیزى باشد که واقع شده، بلکه تنها باید آن معنى و مفهومى که از این اسلوب تخیّلى استفاده میشود حق و حقیقت باشد. ملاک و معیار صدق و کذب در این نوع از نقل متفاوت از سایر انواع است. هیچگاه به فیلم یا رمانى که ساخته شده و باز گو کننده یک حقیقت مهم است نسبت کذب و خلاف واقع نمى‏دهند به این بهانه که عین جریانات مذکوره در خارج رخ نداده و این گزارشى خیالى و ناصحیح است، بلکه چون معنى و مفهوم آن حق است این فیلم یا رمان صادق خواهد بود.

زبان حال از این سنخ است که راوى جریان با ملاحظه شرایط و حالات مختلف چیزى را استنباط کرده و ابراز مى‏کند. البته چون فهم شرائط حال و مقتضیات واقعه نیاز به فهم و خبرویت کامل دارد، وکارى استنباطى و اجتهادى است از عهده هر کسى بر نمى‏آید. چه بسیار کسانى که به گمان ناقص خود زبان حالى براى امام علیه السلام نقل مى‏کنند که شان والاى امام از آن منزّه است، و ناقل در اثر ضعف معرفت خود به مقام شامخ امام، آن حضرت را در حد یک انسان معمولى تنزّل‏ داده وحکایت از حال او مى‏کند. در حقیقت این زبان حال امام نیست چون او چنین حالى ندارد.

از این رهگذر نادرست بودن بسیارى از اعترضات بر شعائر حسینى روشن مى‏شود، اعتراضاتى که مبتنى بر عدم درک صحیح از زبان شعر وحماسه واحساسات است. گاهى مطلبى به زبان شعر بیان مى‏شود که اصلا در خارج رخ نداده است، اما بیانگر یکى از معانى واقعى مى‏باشد که شاعر با استفاده از قدرت تخیّل آن را به تصویر کشیده، واز این رهگذر اثر مضاعفى بر شنونده مى‏گذارد

شاعر دیگرى از همین شیوه استفاده کرده واشتیاق فراوان جناب لیلا به فرزندش حضرت على اکبر علیه السلام را- بر فرض بودن آن جناب در کربلا- این چنین به تصویر کشیده است:

          نذر علىَّ لإن عادوا وإن رجعوا             لأزرعنّ طریق الطفّ ریحانا

یعنى: من نذر مى‏کنم که اگر على اکبر و امام حسین سالم از معرکه برگردند راه کربلا را گل بکارم.

             واضح است شاعر نمى‏خواهد بگوید که او واقعاً نذر کرده ویا قصد انجام چنین کارى را دارد، بلکه مقصود بیان شدّت اشتیاق مادر به دیدار فرزند است، که این خود سبب بیدار کردن عواطف مردم در طول نسلهاى متمادى است.

بنابراین آنچه گاه گفته مى‏شود که این شعر دروغ ویکى از تحریفات عاشورا است، زیرا گل کاشتن در سیصد فرسخ راه از مدینه تا کربلا بى عقلى وبى شعورى است، خالى از اشکال نیست. البته همانطور که گفته شد این بدان معنى نیست که هر کسى هر آن چه در ذهنش آمد پرداخته و به بهانه زبان حال به اهل بیت عصمت علیهم السلام نسبت دهد. چه بسا چنین زبان حالى مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام را در دیدگان پایین آورد. فهم مقتضیات حال نیازمند خبرویّت کامل بوده وکارى کاملًا تخصّصی است.

اسلوب شعر بر تخیل و حماسه و تحریک عواطف استوار است، اساس بلاغت در اینجا بر تصویر کشیدن غیر متصورها و محسوس کردن چیزهاى نامحسوس است، در اینجا به مدلول مطابقى لفظ نگاه نمى کنند بلکه تمام نظر به آن معنى و مفهومى است که در وراى این الفاظ گنجانده شده است. چنین شیوه بیان مصیبت استفاده منطقى و عقلانى از قدرت تخیل و توهم مى‏باشد، و در حقیقت این قدرت روح در اختیار عقل قرار گرفته است.


5- وهن و استهزاء


یکى دیگر از اعتراضاتى که بر برخى از گونه‏ هاى عزادارى وارد مى‏شود این است که: این شیوه‏هاى عزادارى سبب وهن مذهب و استهزاء دیگران به مذهب حقّه مى‏شود. وقتى غیر مسلمانان و یا حتى برخى از مسلمانان چنین شیوه عزادارى را مشاهده مى‏کنند از آن متنفّر شده و به مذهب بدبین مى‏شود.

بد اندیشان نیز از این فرصت استفاده کرده و انتشار تصاویر و گزارشهاى آن را- که امروزه بسیار آسان و سریع انجام مى‏شود- دست‏مایه تبلیغ علیه مذهب قرار مى‏دهند، در نتیجه شعائر که بنا بود سبب تبلیغ و ترویج دین شود مانع از تبلیغ و ترویج و موجب وهن آن خواهد شد. بنابراین این نوع از عزادارى به عنوان ثانوى حرام و مایه ضرر رساندن به اصل مذهب و دین است و چنین اضرارى- بر خلاف اضرار جزئى انسان به بدن خودش- قابل بخشیدن و اغماض نیست، زیرا این اضرار به پیکره مسلمانان و از بین بردن اصل مذهب است.

اقسام استهزاء

براى بررسى موضوع مى‏گوییم:

استهزاء همیشه ملازم با هتک و وهن نیست، یعنى اینطور نیست که هر تمسخر و ریشخندى سبب سستى مذهب و نشانگر ضعف آن باشد.

همیشه استهزاء کننده ابتدا از آن کارى که آن رامسخره مى‏کند متنفّر شده‏ و بدش مى‏آید وبه اصطلاح آن کار را تقبیح کرده وزشت مى‏داند، سپس شروع به استهزاء و تمسخر مى‏نماید.

تقبیح وتحسین یکى از کارهایست که نفس انسان انجام مى‏دهد، وقتى چیزى به نظر انسان بد آمد و زشت جلوه کرد آن را تقبیح کرده و در پى آن تمسخر مى‏کند.


چنین کارى ممکن است به یکى از این سه جهت زیر انجام شود:

1- استهزاء باطل و نادرست که انسانهاى دور از ادب و اخلاق وفرهنگ انجام میدهند، همانند مشرکین که در طول تاریخ مسلمانها را به خاطر انجام فرائض دینى مسخره میکردند، خداوند در وصف حالشان چنین فرموده:

 «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ»

 «الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»

 «زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَة»

بدیهى است که تمسخر چنین کسانى کاشف از کجى و کاستى نیست و مستلزم هتک و وهن نخواهد بود. چنین استهزائى نباید کوچکترین

تاثیرى در انسان داشته باشد، بلکه باید با عزمى راسختر و همتى جدیتر به آن راهى که پسندیده است ادامه داد. سرزنش سرزنش کنندگان نباید انسان را از ادامه مسیر سست نماید، که این خود علامت قوّت ایمان است. همان طور که مومنین در طول تاریخ هیچ اعتنایى به تمسخر واستهزاء این انسانهاى دور از فرهنگ نمى‏کردند وبسان کوهى استوار مسیر خود را ادامه مى‏دادند.

یکى از اوصاف امیرالمومنین علیه السلام این است که: «لاتَأْخُذُهُ فِی اللَّه لَومَةُ لائِمٍ»

 یعنى سرزنش سرزنش کنندگان او را از راه خدا باز نمى‏داشت.


2- گاهى استهزاء و تقبیح از اختلاف دو عرف و دو دیدگاه ناشى مى‏شود، کارى که در یک عرف و از یک منظر زیبا و پسندیده است اما در عرف دیگر زشت و ناپسند جلوه مى‏نماید. در هر منطقه و جامعه‏اى یک امرى به عنوان شعار و علامت یک معناى والاى قرار گرفته، ولى ممکن است کسانى که با آن جامعه و آداب و رسوم آنها آشنایى ندارند، از آن علامت معانى اشتباه دیگرى به ذهنشان برسد.

چنین تقبیح و استهزائى نیز مستلزم وهن و هتک مذهب نیست ومانع از انجام دادن آن شعیره و آیین خاص نمى‏باشد. چه آنکه اگر بنا باشد جامعه‏اى از خود هیچ صلابتى نداشته و هر چه را جوامع دیگر خوششان مى‏آید انجام دهند، دیگر براى آنها هویّت و ملیّتى باقى نخواهد ماند، بلکه هویّت آنها در هویّت دیگران ذوب شده واز بین مى‏رود، و هویّت اجنبى جاى اصالت آنها را خواهد گرفت.

 

حال اگر بنا باشد شعائر الهى که نگهدارنده هویّت آسمانى انسانهاست، و رمز ارتباط آنها با ملکوت و عرش است، دستخوش خوش آمد و نیامد عرفهاى بیگانه با فرهنگ اسلامى‏شود، و به خاطر استهزاء آنها که آگاهى از واقعیت این کار ندارند کنار گذاشته شود، در این صورت ارتباط مردم با آسمان بریده خواهد شد و هویّت دینى آنها از بین مى‏رود.

3- گاهى استهزاء و تقبیح ناشى از جهات واقعى است، یعنى این کار واقعا زشت و قبیح است و به این خاطر تقبیح مى‏شود. چنین تقبیحى مانع از شعائر بوده و مستلزم هتک و وهن مذهب مى‏باشد.

در نتیجه: تنها یک قسم از تمسخر و استهزاء مانع قاعده شعائر است و دو قسم دیگر- که غالب تمسخرها نیز از آن دو قسم است- هیچ ممانعتى از این قاعده نخواهد داشت و مستلزم وهن مذهب و هتک آن نیست.

بلکه تمسخر و تقبیح به معنى سوم نیز ماهیت شعائر را از بین میبرد وسالبه منتفى به انتفاء موضوع خواهد شد، نه اینکه شعیره‏ اى باشد ولى عمل به آن جایز نباشد؛ زیرا چنانکه گفتیم شعیره به معنى علامت و نشانه ایست که دلالت بر یکى از معانى عالیه دین مى‏کند، وبا تحفّظ بر این موضوع هرگز جهت قبح و زشتى در آن نمى‏تواند باشد.

خطر تاثیر اهانت و استهزاء بر عقل اجتماعى‏

انسان به برکت بهرمندى از نور مقدس عقل حسن و قبح ذاتى اشیاء را درک مى‏کند، و پس از درک آن کار حسن را تحسین و کار قبیح را تقبیح مینماید. تحسین و تقبیح اگر ناشى از حسن و قبح واقعى باشد


صادق و باعث رشد و تعالى انسان خواهد بود، ولى اگر ناشى از جهات غیر واقعى باشد مانع از رشد و موجب سقوط خواهد بود.

به بیان دیگر: تا کارى واقعا حسن و نیکو، و یا قبیح و زشت نباشد تحسین و تقبیح آن صادق و مستند به عقل نخواهد بود، بلکه چنین تحسین و تقبیحى کاذب و سبب وقوع در کارهاى زشت و ترک کارهاى نیکو مى‏شود.

بنابراین اگر استهزاء و مسخره کردن دیگران نسبت به گونه‏هاى مختلف عزادارى که جزو شعائر و سبب بقاء دین است از قسم اول و دوم باشد، خصوصا اگر وسائل ارتباط رسانى جهانى و رسانه‏هاى گوناگون بین المللى در خدمت چنین رفتار دور از عقل و خرد باشد، و تبلیغات گسترده‏اى در این زمینه صورت گیرد، کم کم مسلمانها و مومنان را گرفتار یک جوّ اشتباه کرده، و سبب میشود چیزى را که در واقع نیکو است زشت بپندارند و چیزى که در واقع زشت است نیکو بدانند. چنین حالتى بدترین حالتى است که ممکن است یک جامعه گرفتار آن شود، این همان است که در روایات متعددى نسبت به وقوع آن هشدار داده‏اند یعنى اینکه معروف منکر و منکر و معروف شود.

وقتى افراد جامعه‏اى کار خوب و معروف و حسن را، منکر و زشت و بد بدانند، و کار زشت و منکر را، معروف و نیکو دیگر فاصله‏اى با سقوط در هلاکت ابدى ندارند و براى از بین بردن آنها نیاز به هیچ چیزى نیست، بلکه آنها شتابان به سوى زشتى‏ها به نام خوبى‏ها مى‏دوند.


چنین حالتى حالت اسارت عقل است که امیرالمومنین فرمود:

 «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیر».

 «چه بسیار عقلهایى که زیر یوق هواى نفس اسیر شده‏اند»


مصیبت شدیدتر آن است که در چنین حالتى این عقل فردى نیست که گرفتار اسارت شده و زشت را زیبا، و زیبا را زشت مى‏بیند، بلکه این عقل جمعى و عقل اجتماعى و عقل جامعه انسانى است که در چنگال چنین اوهامى اسیر میباشد. وقتى عقل جوامع بشرى، و عقل مجموعى بشر در چنین وضعیتى قرار گرفت، بشریت به سوى زشتى‏ها به اسم نیکى‏ها شتابان شده، و از نیکى‏ها به اسم بدى‏ها گریزان مى‏شوند، دقیقاً همان حالتى اتفاق مى‏افتد که از نشانه‏هاى آخر الزمان شمرده شده است.

امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم نقل کردند که آن حضرت فرمودند:


 «کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟ فَقِیلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ. کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟ فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ. کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً؟» «2»

 «چگونه خواهد بود حال شما در روزگارى که زنهاى شمافاسد شده وجوانانتان گناهکار شوند وشما امر به معروف ونهى از منکر را ترک کنید؟ گفته شد: اى رسول خدا آیا چنین وضعیتى پیش خواهد آمد؟ فرمود: بله، بدتر از این خواهد شد. چگونه است حال شما زمانى که امر به منکر و نهى از معروف کنید؟ گفته شد: آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آرى، بدتر از این نیز مى‏شود. چگونه خواهید بود زمانى که خوب را بد، و بد را خوب ببینید؟»



نمونه ‏هایى از این پیشگویى را امروزه در جوامع بشرى خصوصا در جوامع اسلامى مشاهده میکنیم، بسیارى از کارهاى خوب و پسندیده که عقل هر انسانى پى به نیکى و خوبى آن میبرد ، در جامعه اسلامى به صورت کارهایى زشت و تنفر آمیز در آمده است، و بسیار از کارهاى زشت و ناپسند در جامعه اسلامى به صورت کارهایى زیبا و پسندیده

----------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : الشعائر الحسینیه آیت الله سند