خطر تاثیر اهانت و استهزاء بر عقل اجتماعى .....
1- تغییر و تبدیل دین
گاه گفته مىشود: اگر تعیین و تشخیص مصادیق شعائر به دست عرف باشد لازمه اش تغییر و تبدیل و تحریف دین است، زیرا ممکن است متشرعه در هر زمانى شیوه جدیدى اختراع کنند و اگر ما بخواهیم آن شیوه را به حساب دین بگذاریم، و عنوان دینى به آن بدهیم رفته رفته دین خدا دستخوش تغییر و تحریف مىشود.
در پاسخ مىگوییم: این تغییر و تبدیل و وسعت دادن در چه چیزى صورت مىگیرد؟
آیا در ثوابت دین تغییر و تبدیل صورت گرفته یا در وسیله ابراز و اظهار آن ثوابت؟
اگر در ثوابت و معانى دینى تغییر صورت گیرد و آنها وسعت پیدا کند دین تحریف شده است، اما اگر ثابتات دینى حفظ شود ولى همان ثابتات با شیوههایى نوین عرضه گردد دین تحریف نشده، بلکه بیش از پیش منتشر شده است.
همانطور که در تحلیل ماهیت شعائر گفته شد شعائر از نوع دوم است؛
یعنى ابزارهاى اعلامى و اعلانى دین، و آنچه که به عنوان شعار و علامت و نماد براى یکى از معانى والاى دینى قرار مىگیرد، بنابراین هر چه در این ابزارهاى اعلامى و تبلیغى بیشتر پیشرفت کنیم ثوابت دینى را بهتر و بیشتر مىتوانیم به دیگران برسانیم.
2- توقیفیّت شعائر
گفته شده: شعائر توقیفى است، یعنى باید خود شارع چیزى را به عنوان شعار دین قرار دهد تا آن چیز شعار دین بشود، متشرعه حق ندارند از پیش خود چیزى را به عنوان شعار و علامت و نماد دین قرار دهند.
پاسخ این است که: شعائر از سنخ دوال است، یعنى چیزى که بر چیز دیگر دلالت مىکند و از خود هیچ معنى مستقلّى ندارد، بلکه تنها معناى حرفى و ربطى دارند که بین مخاطب و آن معنى ارتباط ایجاد مىکنند. اگر منظور مستشکل این است که آن معانى و مدلولها توقیفى است و متشرعه حق ایجاد یک معنى جدید دینى و شرعى ندارند کاملا سخن متینى است، و ما نیز آن را قبول داریم و اصرار مىکنیم که نباید ثابتات دین تغییر کند.
اما اگر منظور او این است که دوال بر آن معانى نیز توقیفى است و تا شارع چیزى را دالّ بر یکى از معانى دینى قرار ندهد آن چیز دلالتى بر آن مطلب دینى نخواهد داشت، چنین سخنى بسیار دور از تحقیق است. زیرا؛ در مبحث دلالتها در علم اصول به طور کامل منقّح شده که دلالتها یا عقلى است یا طبعى و یا وضعى، و هیچ کدام از اینها متوقف بر امر شرعى نیست:
اما دلالت عقلى که واضح است زیرا ارتباط بین آن دال و مدلول ذاتى و تکوینى است نه جعلى و شرعى.
دلالت طبعى نیز بستگى به طبع مردم دارد نه جعل و وضع.
در دلالت وضعى نیز دلالت مرهون وضع واضع است، وقتى وضع صورت گرفت خود به خود براى کسى که عالم به وضع باشد چنین دلالتى دلالت حاصل میشود، چه شارع امر بکند یا نه.
گفتیم که دلالت شعائر در در غالب وضعى یا مخلوطى از طبعى و وضعى است، و گفتیم که شخصیّت واضع دخلى در حقیقت وضع و دلالت شعیره برمدلولش ندارد.
گذشته از آنکه در حقیقت وضع مبانى متعددى است، و بر طبق هیچ یک از آن مبانى توقیفیت درحقیقت وضع دخلى ندارد. معمولا وضع از کثرت اقتران دو امر با یکدیگر حاصل مىشود، و وقتى چنین اقترانى بین آن دو امر واقع شد، خود به خود از دیدن دال پى به مدلول برده مىشود.
همانطور که اگر چندین بار بعد از بردن لفظ آب همان مایع مخصوص را به طفل نشان دهیم او پس از شنیدن آن لفظ منتقل به حقیقت آب مىشود، بدون آنکه از شارع و شرع و تشریع خبرى داشته باشد.
بنابراین وقتى یک کار، یا آیین، یا لباس، یا نماد یا عَلَم وعلامتى از هر جنس که باشد- آهنى باشد یا چوبى یا پارچهاى یا هر چیز دیگر، و به هر شکلى که باشد- هرگاه براى رساندن یکى از معانى دینى وضع شد، یعنى ذهن مخاطب را منتقل به آن معنى دینى کرد، آن چیز علامت دین بوده وشعیره دین محسوب مىشود، و هتک آن حرام خواهد بود.
این وضع به هر گونه که باشد ربطى به جعل شرعى ندارد، و هرگز توقیفى نیست.
البته ممکن است خودشارع برخى از چیزها را به عنوان شعائر قرار دهد، اما ین به معناى حصر شعائر در آن نیست، بلکه یکى از مصادیق آن محسوب خواهد شد. همانطور که فرموده: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّه» «
3- بدعت گذارى در دین
گفته شده: ایجاد شیوههاى جدید عزادارى و داخل کردن آن در دین بدعت گذارى در دین است و حرام خواهد بود، و ما حق نداریم شیوه نوینى از عزادارى که در زمان ائمه علیهم السلام مرسوم نبوده را انجام دهیم، زیرا چنین کارى «ادخال مالیس فى الدین، فى الدین» است.
گاه این اشکال به صورت دیگرى مطرح میشود: ائمه ما صلوات اللَّه علیهم اجمعین در طول زندگى خود بارها براى سید مظلومان ابى عبد اللَّه الحسین علیه السلام عزادارى کرده و مجالس عزا بر پا کردهاند، و ما باید تنها گونههایى از عزادارى را انجام داد دهیم که در سیره اهلبیت علیهم السلام مشاهده شده، و اگر در سیره اهل بیت علیهم السلام گونهاى از عزادارى دیده نشد یا دلیل محکمى نبود که ائمه اینطور عزادارى میکردند نباید به آن شیوه عزادارى کرد. این اشکال نیز به بدعت گذارى در دین باز مىگردد.
در پاسخ به این اشکال مىگوییم: لازم است ابتدا معنى بدعت روشن شود. بدعت یعنى: «داخل کردن در دین آنچه را که از دین نیست» و یا «نسبت دادن به خدا آنچه را تشریع نکرده».
بنابراین نمىتوان حکم به بدعت بودن مطلبى کرد مگر بعد از احاطه و اطلاع به مجموعه قوانین و مقررات دین و موازین و اساس تشریع، در این صورت است که مىتوانیم بگوییم این مطلب از دین نیست. زیرا تا از همه زوایاى دین مطلع نباشیم چگونه مىتوانیم بگوییم این مطلب از دین نیست؟ و از آنجا که دین مشتمل بر قوانین کلیه و احکام و عناوین حقیقیه مىباشد، اگر این شیوه نوین عزادارى داخل در یکى از آن عناوین کلیه باشد جزو دین خواهد بود نه خارج از دین.
پس از آنکه ثابت شد ادلّه شعائر به نحو قضیه حقیقیه است و حکم آن متعلق به مطلق شعیره است که سارى و جارى در هر فردى مىباشد- به غیر از افراد حرام-، دیگر جایى براى این اعتراض باقى نمىماند؛ زیرا سریان حکم مطلق به افرادش قهرى است، و تطبیق حکم کلى بر مصادیق و تخییر عقلى در تعیین افراد طبیعى هیچ ربطى به بدعت ندارد.
همانطور که مکلف به طبیعى نماز مختار است این طبیعى را در ضمن هر فردى از افراد محلله ایجاد کند، و یا حکم احسان به والدین و صله رحم مىتواند به هر صورتى که عنوان احسان و صله صدق کند انجام شود هر چند در زمان معصومین معمول نبوده است.
اینکه مکلف آزاد باشد و بتواند هر فردى را که مىخواهد مصداق واجب قرار بدهد تشریع و بدعت نیست، بلکه تطبیق کلى است بر افرادش. مثلًا اگر مکلف نماز ظهر را در این مسجد بخواند نه در آن مسجد، یا نماز را با لباس و بدن معطر، یا در اول وقت یا وسط وقت بخواند، همان فردى که او اختیار کرد مسقط تکلیف خواهد بود، زیرا شارع محدوده تکلیف و طبیعى را براى مکلف معین کرده، و در حدود مشخص شده آن طبیعت دست او را باز گذاشته که هر کدام از افراد آن را که مىخواهد بیاورد، و به محض اینکه مکلف یکى از آن افراد را ایجاد کرد حکم شارع آن را شامل مىشود.
به این آزادى در تطبیق و تخییر مکلف در تعیین مصداق تشریع و بدعت گذارى گفته نمىشود، زیرا فرض این است که خود شارع دست او را باز گذاشته و تنها طبیعى را از او خواسته و امر خود را مقیّد به فرد خاصى نکرده است.
اتهام بدعت گذارى در دین حربه پوسیده ایست که گاه برخى از گروهها تندروى وهابى براى نابود کردن دیگران به کار مىبرند، و به مجردى که کارى در زمان پیامبر مرسوم نبوده آن را بدعت در دین مىدانند، هر چند داخل در یکى از عناوین وجوبى یا استحبابى دین باشد.
به عبارت دیگر آنها مىگویند: وقتى شارع حکمى را جعل کرد باید موارد و مصادیق انطباق آن حکم را نیز خود تعیین کند و ما نمىتوانیم از پیش خود براى آن قانون کلى جعل مصداق کنیم. بازگشت این سخن به محو کردن ماهییت قانون و حکم، ولازمه آن از بین بردن شریعت ختمیّه است، زیرا اگر تنها مواردى شامل ادلّه و احکام شرعیه باشند که در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بودهاند به مرور زمان که آن افراد و موارد جاى خود را به افراد دیگر میدهند، دیگر احکام شرع مصداقى پیدا نخواهد کرد و به مرور زمان منقرض شده و از بین مىرود. به همین جهت آنها حکم به حرمت دوچرخه سوارى، استفاده از تلفن، تلویزیون و ...
کردهاند، و این گویاى نهایت بىفکرى و جهالت آنهاست
از اینجا مىتوان پى به سر خلود دین اسلام و خاتمیت شریعت سید المرسلین برد، که هر چه دانش بشر پیشرفت کند و هر چه ابزار و وسائل جدید پیدا شود تمامى آنها مشمول همان قوانین و احکام کلیه اسلام خواهد بود، و نبودن این فرد در زمان معصوم دلیل بر شامل نشدن حکم شرعى نمىشود
وقتى شارع مقدس امر به انذار مردم و تبلیغ دین نمود، هر وسیله وابزار جدیدى که با استفاده از آن بتوان این انذار و تبلیغ را انجام داد، مورد امر شارع قرار خواهد گرفت، هر چند این شیوه تبلیغى در زمان اهل بیت علیهم السلام نبوده است. مانند استفاده از اینترنت، ماهواره و سایر وسائل ارتباط جمعى، و یا استفاده از فیلم، انیمیشن و سایر کارهاى هنرى.
تمامى اینها مادامى که حرام نباشد مصداق انذار و تبلیغ دین محسوب مىشوند. شعائر نیز از سنخ همین کارهاست که باز گو کننده معنى دین و رمز و شعار و علامت براى معانى عالیه مذهب است.
نکته دیگرى که نباید از آن غفلت کرد این است که ائمه ما علیهم السّلام در زمان و شرائط تقیه مىزیستهاند، وامکان انجام دادن برخى از شیوههاى عزادارى براى آنها نبوده است. بنابراین نبودن یک شیوه عزادارى در زمان ائمه دلیل بر حرمت آن نخواهد بود.
4- خرافه پرستى
گفته شده: لازمه این حرف دعوت به خرافه پرستى و اعتقاد به چیزهاى بىاساس است، هر روز کسى چیزى را به عنوان دین مىتراشد و به خورد مردم مىدهد و مردم را از واقعیات دور مىکند.
فرق خرافه با تخیّل و توهم
در پاسخ لازم است ابتدا معنى خرافه روشن شود؛ خرافه به هر چیز وهمى و تخیلى گفته مىشود که واقعیت نداشته باشد.
یکى از قدرتهاى روح انسان قدرت تخیّل و توهم است، او مىتواند هر چیزى را چه حق و چه باطل، چه صحیح و چه ناصحیح تخیّل کند، و پس از آن بر طبقش عمل نماید. یعنى آن چیزى را که تصور کرد مبناى تصمیم گیرىهایش قرار دهد، و به آن اذعان کرده و آن را بپذیرد. هر گاه این توهم در اختیار عقل باشد یعنى عقل انسان از آن قدرت روح استفاده کرده و آن را هدایت نماید، آن تخیّل و توهّم در مسیر حقیقت و واقعیت قرار مىگیرد. اما اگر از پیش خود و بدون راهنمایى عقل دست به تخیل و توهم زده و بر طبقش عمل کند تبدیل به خرافه و خرافه پرستى مىشود.
بنابراین هر امر تخیّلى و توهّمى خرافه نیست، بلکه گاه قدرت تخیّل و توهّم آن چنان در خدمت عقل قرار میگیرد و منشأ رسیدن به حقائق و پیشرفتهاى علمى مىشود، به طورى که اگر آن قدرت در روح انسان نبود هیچگاه نمىتوانست به چنین حقایقى دسترسى پیدا کند.
هر مکتشف و مخترع نظریه پردازى در علوم بشرى ابتدا قبل از آنکه نظریه خود را ابراز کرده و به دنبال دلیل براى آن بگردد، و قبل از مشاهده آثار و نتایج اختراع خود، ابتدا آنها را تصور و توهم مىکند.
یعنى ابتدا مىاندیشد که اگر این نظریه صحیح باشد چه آثارى خواهد داشت و چه اتفاقاتى خواهد افتاد، و با بررسى آن آثار قبل از تحقّق آنها به تکاپوى علمى خود ادامه مىدهد. تمامى این کارها توسط قدرت تخیّل و توهّم صورت مىگیرد.
آیا مىتوان گفت تمامى این دانشمندان و دانشهایشان خرافه و خرافه پرستى است؟
اگر انسان معانى غیر محسوس را به صورت معانى محسوس تصور کند و در قالب شعر و یا غیر آن ابراز نماید هیچگاه خرافه نخواهد بود، مادامى که آن معانى غیر محسوس معانى واقعى و صحیحى باشند. گاه شاعر براى رساندن مراد خود هیچ چارهاى جز تخیّل و توهّم ندارد خصوصاً در غزلیات. اگر آن معانى واقعى و صحیح باشد استفاده از تخیل در مسیر هدایت وصادق خواهد بود، اما اگر آن معانى باطل و خلاف واقع باشد استفاده از تخیل در راه گمراهى وکاذب خواهد بود.
بنابراین خرافه از یک تصوّر و تخیّل اشتباه و بدون هدایت عقل نشأت مىگیرد، که در پى آن نفس انسان به آن اذعان کرده و آثارى بر آن مترتب کند وآن را مبناى کارهایش قرار دهد
خرافه و شعائر در دو جهت متقابل
اکنون که معناى خرافه روشن شد مىگوییم: شعائر دینى و خرافه در دو نقطه کاملا متضاد قرار دارند و به هیچ وجه امکان ندارد شعائر دین خرافه باشد، همانطور که هیچ خرافهاى ممکن نیست شعیره دین محسوب شود، و موردى نیست که عنوان شعائر با خرافه جمع شود.
زیرا: شعائر- همانطور که سابقا توضیح دادیم- عبارت است از علامت و علم و نشانه براى یکى از معانى دینى، و به خصوص علامتى براى ابراز یکى از شوون عزاى سالار شهیدان علیه السلام.
بطلان و خرافه و غیر واقعیت آیا در خود این علامت و شعیره است، یا در آن معنى و مفهومى که این شعیره ما را به آن منتقل مىکند؟
بطلان و خرافه در علامت به معنى علامت نبودن و دلالت نداشتن آن چیزى است که به عنوان علامت شناخته شده، و چنین فرضى با حقیقت شعائر منافات دارد، یعنى اگر دلالتى نداشته باشد، شعیره وعلامت نخواهد بود و سالبه منتفى به انتفاء موضوع است. پس نمىشود که چیزى هم شعیره باشد و هم خرافه.
مگر اینکه آن معنى و مدلولى که این شعیره ما را به آن منتقل مىکند باطل و غیر واقعى فرض شود. ولى ما گفتیم که آن معنى یکى از معانى ثابته و حقیقى دین حنیف و یا یکى از شؤون عزاى سرور بهشتیان است که از ثابتات و واقعیات دین مىباشد، و به هیچ عنوان بطلان در آن راه ندارد.
عَلَم و پرچم و کتیبه و ...
بنابراین اگر یک امر خیالى و وهمى شعار دین شد به هیچ عنوان خرافه نمىتواند باشد، زیرا توضیح دادیم که خرافه به تخیل غیر واقعى مىگویند و این شعار دینى واقعیت دار و اصیل است.
گاه در برخى از شیوههاى عزادارى از وسائلى استفاده مىشود که مخاطب را وادار به تخیل صحنه کربلا مىکند و جوّ روحى افراد را دگرگون ساخته و آماده ابراز عواطف و گریه مىنماید.
مانند عَلَم که در هیئتها به دست کسى بر افراشته شده و از این رهگذر ابهت و شکوه لشکریان که همگى با ساز و برگ جنگى و نیزهها و شمشیرهاى افراشته از دور در چشم مینماید را به مخاطبان منتقل سازد، تا آنها را وادار به تخیّل و تصوّر صحنه عاشورا بنماید.
چنین کارى ممکن نیست خرافه و یا غیر واقعى باشد زیرا شعار و رمز و علامت عزاى حسینى قرار گرفته است. هر کس اندک آگاهى از عزادارى داشته باشد از دیدن آن به یاد هیئت و روضه و عزا مىافتد، بنا براین دلالت و ارتباط میان آن دو قهرى است و نمىتوان آن را انکار کرد.
در برخى از شیوهها نمایى از خیمههاى مطهر ابى عبد اللَّه علیه السلام را نشان مىدهند که در شعلههاى آتش مىسوزد، چنین کارى براى تخیّل و تصوّر کردن صحنه عصر عاشورا بسیار موثر است.
گاهى نمایشنامهاى از جریانهاى عاشورا انجام مىدهند که تعزیه خوانى و یا شبیه خوانى نام دارد.
هنگامى که از آیة الله العظمى بروجردى سوال شد که در منطقه ایى روز عاشورا چهار پایهاى چوبى و بزرگ که اطراف آن با پارچه پوشیده شده را به عنوان نخل و یا ضریح بیرون مىآورند، ایشان فرمود: در هر منطقهاى هر رسمى براى عزاى سیدالشهدا هست باید همانطور انجام شود.
تمامى اینها استفاده منطقى و عقلانى از قوه تخیّل و توهّم براى باز گو کردن مهمترین حقیقت عالم یعنى عزاى فرزند پیغمبر خداست، که در عزاى او پایههاى عرش- که از مهم ترین حقائق است- به لرزه درآمده و ملائکه در ملا اعلى- که محیط به واقعیات هستند- برایش گریستهاند. »
تخیّل در نقل مصیبت
یکى دیگر از جاهایى که استفاده منطقى و صحیح از قوّه واهمه ومخیّله در عزاى سالار شهیدان بسیار موثر است؛ نقل مصیبتهاى آن امام مظلوم است. وقتى ناقل مصیبت ؛ مصیبتهاى بزرگ و عظیم سید الشهدا علیه السلام را که قابل درک نیستند در قالب محسوسى بیان کند، و با استفاده از تخیّل و توهّم آن معانى حقیقى و ثابت را به صورت خیالى بکشد اثر مضاعفى در افراد خواهد داشت
مثلًا وقتى محتشم مىگوید:
این ماهى فتاده به دریاى خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
و یا دعبل در محضر امام رضا علیه السلام مىسراید:
أفاطم لو خلت الحسین مجدلا و قد مات عطشانا بشط فرات
اذا للطمت الخد فاطم عنده واجریت دمع العین فى الوجنات «1»
بسیار بهتر و رسا تر عمق مصیبت را به مخاطبانش منتقل مىکند، هر چند چنین واقعهاى بعینه اصلًا رخ نداده باشد.
بسیار غلط و ناروا است که بگوییم حتما باید تمامى الفاظ ناقل مصیبت به سند معتبر به او رسیده باشد، زیرا شیوه بیان یک معنى و مفهوم گونههاى مختلفى دارد.
آیا رساندن معناى عشق و محبت با تصاویر خیالى خرافه پرستى است؟
آیا بیان شوق و علاقه زیاد در ظاهر قالبى توهمى خرافه است؟
آیا بیان شدت مصیبت و حزن با به تصویر کشیدن صورتى خیالى باطل و باطل پرستى است؟
در این صورت باید یکى از عوامل بسیار موثر و سازنده که حیات علمى و انسانى جوامع بشرى مبتنى بر آن است را کنار بگذاریم؛ روشهایى مانند ساختن رمان فیلم نمایش شعر و ...، که تمامى آنها مبتنى بر تخیل و توهم است. اگر این روشها براى رساندن معانى زشت و باطلى استفاده شود باطل و غلط خواهد بود، اما اگر براى رساندن معانى حق و صحیح و ارزشى استفاده شود بسیار صحیح و حق خواهد بود.
خلاصه آنکه: در این اسلوب از نقل ماجرا و بیان مطلب لازم نیست عین الفاظ داستان و یا عین نمایش و فیلم مطابق با آن چیزى باشد که واقع شده، بلکه تنها باید آن معنى و مفهومى که از این اسلوب تخیّلى استفاده میشود حق و حقیقت باشد. ملاک و معیار صدق و کذب در این نوع از نقل متفاوت از سایر انواع است. هیچگاه به فیلم یا رمانى که ساخته شده و باز گو کننده یک حقیقت مهم است نسبت کذب و خلاف واقع نمىدهند به این بهانه که عین جریانات مذکوره در خارج رخ نداده و این گزارشى خیالى و ناصحیح است، بلکه چون معنى و مفهوم آن حق است این فیلم یا رمان صادق خواهد بود.
زبان حال از این سنخ است که راوى جریان با ملاحظه شرایط و حالات مختلف چیزى را استنباط کرده و ابراز مىکند. البته چون فهم شرائط حال و مقتضیات واقعه نیاز به فهم و خبرویت کامل دارد، وکارى استنباطى و اجتهادى است از عهده هر کسى بر نمىآید. چه بسیار کسانى که به گمان ناقص خود زبان حالى براى امام علیه السلام نقل مىکنند که شان والاى امام از آن منزّه است، و ناقل در اثر ضعف معرفت خود به مقام شامخ امام، آن حضرت را در حد یک انسان معمولى تنزّل داده وحکایت از حال او مىکند. در حقیقت این زبان حال امام نیست چون او چنین حالى ندارد.
از این رهگذر نادرست بودن بسیارى از اعترضات بر شعائر حسینى روشن مىشود، اعتراضاتى که مبتنى بر عدم درک صحیح از زبان شعر وحماسه واحساسات است. گاهى مطلبى به زبان شعر بیان مىشود که اصلا در خارج رخ نداده است، اما بیانگر یکى از معانى واقعى مىباشد که شاعر با استفاده از قدرت تخیّل آن را به تصویر کشیده، واز این رهگذر اثر مضاعفى بر شنونده مىگذارد
شاعر دیگرى از همین شیوه استفاده کرده واشتیاق فراوان جناب لیلا به فرزندش حضرت على اکبر علیه السلام را- بر فرض بودن آن جناب در کربلا- این چنین به تصویر کشیده است:
نذر علىَّ لإن عادوا وإن رجعوا لأزرعنّ طریق الطفّ ریحانا
یعنى: من نذر مىکنم که اگر على اکبر و امام حسین سالم از معرکه برگردند راه کربلا را گل بکارم.
واضح است شاعر نمىخواهد بگوید که او واقعاً نذر کرده ویا قصد انجام چنین کارى را دارد، بلکه مقصود بیان شدّت اشتیاق مادر به دیدار فرزند است، که این خود سبب بیدار کردن عواطف مردم در طول نسلهاى متمادى است.
بنابراین آنچه گاه گفته مىشود که این شعر دروغ ویکى از تحریفات عاشورا است، زیرا گل کاشتن در سیصد فرسخ راه از مدینه تا کربلا بى عقلى وبى شعورى است، خالى از اشکال نیست. البته همانطور که گفته شد این بدان معنى نیست که هر کسى هر آن چه در ذهنش آمد پرداخته و به بهانه زبان حال به اهل بیت عصمت علیهم السلام نسبت دهد. چه بسا چنین زبان حالى مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام را در دیدگان پایین آورد. فهم مقتضیات حال نیازمند خبرویّت کامل بوده وکارى کاملًا تخصّصی است.
اسلوب شعر بر تخیل و حماسه و تحریک عواطف استوار است، اساس بلاغت در اینجا بر تصویر کشیدن غیر متصورها و محسوس کردن چیزهاى نامحسوس است، در اینجا به مدلول مطابقى لفظ نگاه نمى کنند بلکه تمام نظر به آن معنى و مفهومى است که در وراى این الفاظ گنجانده شده است. چنین شیوه بیان مصیبت استفاده منطقى و عقلانى از قدرت تخیل و توهم مىباشد، و در حقیقت این قدرت روح در اختیار عقل قرار گرفته است.
5- وهن و استهزاء
یکى دیگر از اعتراضاتى که بر برخى از گونه هاى عزادارى وارد مىشود این است که: این شیوههاى عزادارى سبب وهن مذهب و استهزاء دیگران به مذهب حقّه مىشود. وقتى غیر مسلمانان و یا حتى برخى از مسلمانان چنین شیوه عزادارى را مشاهده مىکنند از آن متنفّر شده و به مذهب بدبین مىشود.
بد اندیشان نیز از این فرصت استفاده کرده و انتشار تصاویر و گزارشهاى آن را- که امروزه بسیار آسان و سریع انجام مىشود- دستمایه تبلیغ علیه مذهب قرار مىدهند، در نتیجه شعائر که بنا بود سبب تبلیغ و ترویج دین شود مانع از تبلیغ و ترویج و موجب وهن آن خواهد شد. بنابراین این نوع از عزادارى به عنوان ثانوى حرام و مایه ضرر رساندن به اصل مذهب و دین است و چنین اضرارى- بر خلاف اضرار جزئى انسان به بدن خودش- قابل بخشیدن و اغماض نیست، زیرا این اضرار به پیکره مسلمانان و از بین بردن اصل مذهب است.
اقسام استهزاء
براى بررسى موضوع مىگوییم:
استهزاء همیشه ملازم با هتک و وهن نیست، یعنى اینطور نیست که هر تمسخر و ریشخندى سبب سستى مذهب و نشانگر ضعف آن باشد.
همیشه استهزاء کننده ابتدا از آن کارى که آن رامسخره مىکند متنفّر شده و بدش مىآید وبه اصطلاح آن کار را تقبیح کرده وزشت مىداند، سپس شروع به استهزاء و تمسخر مىنماید.
تقبیح وتحسین یکى از کارهایست که نفس انسان انجام مىدهد، وقتى چیزى به نظر انسان بد آمد و زشت جلوه کرد آن را تقبیح کرده و در پى آن تمسخر مىکند.
چنین کارى ممکن است به یکى از این سه جهت زیر انجام شود:
1- استهزاء باطل و نادرست که انسانهاى دور از ادب و اخلاق وفرهنگ انجام میدهند، همانند مشرکین که در طول تاریخ مسلمانها را به خاطر انجام فرائض دینى مسخره میکردند، خداوند در وصف حالشان چنین فرموده:
«وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ»
«الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»
«زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَة»
بدیهى است که تمسخر چنین کسانى کاشف از کجى و کاستى نیست و مستلزم هتک و وهن نخواهد بود. چنین استهزائى نباید کوچکترین
تاثیرى در انسان داشته باشد، بلکه باید با عزمى راسختر و همتى جدیتر به آن راهى که پسندیده است ادامه داد. سرزنش سرزنش کنندگان نباید انسان را از ادامه مسیر سست نماید، که این خود علامت قوّت ایمان است. همان طور که مومنین در طول تاریخ هیچ اعتنایى به تمسخر واستهزاء این انسانهاى دور از فرهنگ نمىکردند وبسان کوهى استوار مسیر خود را ادامه مىدادند.
یکى از اوصاف امیرالمومنین علیه السلام این است که: «لاتَأْخُذُهُ فِی اللَّه لَومَةُ لائِمٍ»
یعنى سرزنش سرزنش کنندگان او را از راه خدا باز نمىداشت.
2- گاهى استهزاء و تقبیح از اختلاف دو عرف و دو دیدگاه ناشى مىشود، کارى که در یک عرف و از یک منظر زیبا و پسندیده است اما در عرف دیگر زشت و ناپسند جلوه مىنماید. در هر منطقه و جامعهاى یک امرى به عنوان شعار و علامت یک معناى والاى قرار گرفته، ولى ممکن است کسانى که با آن جامعه و آداب و رسوم آنها آشنایى ندارند، از آن علامت معانى اشتباه دیگرى به ذهنشان برسد.
چنین تقبیح و استهزائى نیز مستلزم وهن و هتک مذهب نیست ومانع از انجام دادن آن شعیره و آیین خاص نمىباشد. چه آنکه اگر بنا باشد جامعهاى از خود هیچ صلابتى نداشته و هر چه را جوامع دیگر خوششان مىآید انجام دهند، دیگر براى آنها هویّت و ملیّتى باقى نخواهد ماند، بلکه هویّت آنها در هویّت دیگران ذوب شده واز بین مىرود، و هویّت اجنبى جاى اصالت آنها را خواهد گرفت.
حال اگر بنا باشد شعائر الهى که نگهدارنده هویّت آسمانى انسانهاست، و رمز ارتباط آنها با ملکوت و عرش است، دستخوش خوش آمد و نیامد عرفهاى بیگانه با فرهنگ اسلامىشود، و به خاطر استهزاء آنها که آگاهى از واقعیت این کار ندارند کنار گذاشته شود، در این صورت ارتباط مردم با آسمان بریده خواهد شد و هویّت دینى آنها از بین مىرود.
3- گاهى استهزاء و تقبیح ناشى از جهات واقعى است، یعنى این کار واقعا زشت و قبیح است و به این خاطر تقبیح مىشود. چنین تقبیحى مانع از شعائر بوده و مستلزم هتک و وهن مذهب مىباشد.
در نتیجه: تنها یک قسم از تمسخر و استهزاء مانع قاعده شعائر است و دو قسم دیگر- که غالب تمسخرها نیز از آن دو قسم است- هیچ ممانعتى از این قاعده نخواهد داشت و مستلزم وهن مذهب و هتک آن نیست.
بلکه تمسخر و تقبیح به معنى سوم نیز ماهیت شعائر را از بین میبرد وسالبه منتفى به انتفاء موضوع خواهد شد، نه اینکه شعیره اى باشد ولى عمل به آن جایز نباشد؛ زیرا چنانکه گفتیم شعیره به معنى علامت و نشانه ایست که دلالت بر یکى از معانى عالیه دین مىکند، وبا تحفّظ بر این موضوع هرگز جهت قبح و زشتى در آن نمىتواند باشد.
خطر تاثیر اهانت و استهزاء بر عقل اجتماعى
انسان به برکت بهرمندى از نور مقدس عقل حسن و قبح ذاتى اشیاء را درک مىکند، و پس از درک آن کار حسن را تحسین و کار قبیح را تقبیح مینماید. تحسین و تقبیح اگر ناشى از حسن و قبح واقعى باشد
صادق و باعث رشد و تعالى انسان خواهد بود، ولى اگر ناشى از جهات غیر واقعى باشد مانع از رشد و موجب سقوط خواهد بود.
به بیان دیگر: تا کارى واقعا حسن و نیکو، و یا قبیح و زشت نباشد تحسین و تقبیح آن صادق و مستند به عقل نخواهد بود، بلکه چنین تحسین و تقبیحى کاذب و سبب وقوع در کارهاى زشت و ترک کارهاى نیکو مىشود.
بنابراین اگر استهزاء و مسخره کردن دیگران نسبت به گونههاى مختلف عزادارى که جزو شعائر و سبب بقاء دین است از قسم اول و دوم باشد، خصوصا اگر وسائل ارتباط رسانى جهانى و رسانههاى گوناگون بین المللى در خدمت چنین رفتار دور از عقل و خرد باشد، و تبلیغات گستردهاى در این زمینه صورت گیرد، کم کم مسلمانها و مومنان را گرفتار یک جوّ اشتباه کرده، و سبب میشود چیزى را که در واقع نیکو است زشت بپندارند و چیزى که در واقع زشت است نیکو بدانند. چنین حالتى بدترین حالتى است که ممکن است یک جامعه گرفتار آن شود، این همان است که در روایات متعددى نسبت به وقوع آن هشدار دادهاند یعنى اینکه معروف منکر و منکر و معروف شود.
وقتى افراد جامعهاى کار خوب و معروف و حسن را، منکر و زشت و بد بدانند، و کار زشت و منکر را، معروف و نیکو دیگر فاصلهاى با سقوط در هلاکت ابدى ندارند و براى از بین بردن آنها نیاز به هیچ چیزى نیست، بلکه آنها شتابان به سوى زشتىها به نام خوبىها مىدوند.
چنین حالتى حالت اسارت عقل است که امیرالمومنین فرمود:
«کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیر».
«چه بسیار عقلهایى که زیر یوق هواى نفس اسیر شدهاند»
مصیبت شدیدتر آن است که در چنین حالتى این عقل فردى نیست که گرفتار اسارت شده و زشت را زیبا، و زیبا را زشت مىبیند، بلکه این عقل جمعى و عقل اجتماعى و عقل جامعه انسانى است که در چنگال چنین اوهامى اسیر میباشد. وقتى عقل جوامع بشرى، و عقل مجموعى بشر در چنین وضعیتى قرار گرفت، بشریت به سوى زشتىها به اسم نیکىها شتابان شده، و از نیکىها به اسم بدىها گریزان مىشوند، دقیقاً همان حالتى اتفاق مىافتد که از نشانههاى آخر الزمان شمرده شده است.
امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم نقل کردند که آن حضرت فرمودند:
«کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؟ فَقِیلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ. کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ؟ فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ. کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً؟» «2»
«چگونه خواهد بود حال شما در روزگارى که زنهاى شمافاسد شده وجوانانتان گناهکار شوند وشما امر به معروف ونهى از منکر را ترک کنید؟ گفته شد: اى رسول خدا آیا چنین وضعیتى پیش خواهد آمد؟ فرمود: بله، بدتر از این خواهد شد. چگونه است حال شما زمانى که امر به منکر و نهى از معروف کنید؟ گفته شد: آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آرى، بدتر از این نیز مىشود. چگونه خواهید بود زمانى که خوب را بد، و بد را خوب ببینید؟»
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع : الشعائر الحسینیه آیت الله سند