سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام
سید محمود خوشدل

سید محمود خوشدل

معارف اهلبیت علیهم السلام

فصل اول: ماهیت شعائر شیوه‏هاى نوین عزادارى بدعت یا سنت؟


   شعائر یا پل ارتباطى ..... 

             

۱-  سخن لغت شناسان


خلیل بن احمد فراهیدى در کتاب العین مى‏گوید:

 «الشعار: یُقال للرجل: أنت الشِّعار دون الدِّثار، تصفه بالقُرب والمودة، وأَشْعَرَ فلانٌ قلبى همّاً، ألبسه بالهمّ حتى جعله شعاراً .. ویقال: لیت شعری، أی‏عِلمى .. ویقال: ما یُشْعِرُکَ: وما یدریک .. وشعرتُه: عقلتُه وفهمتُه .. والمشعَر:

موضع المنسک من مشاعر الحجّ. وکذلک: الشعار من شعائر الحجّ .. والشعیرة من شعائر الحجّ». »

در این عبارت خلیل به دو چیز شعیره مى‏گوید: یکى آنچه جنبه ابراز و اظهار داشته باشد همان گونه که به لباس رو در مقابل لباس زیر شعار مى‏گویند، و دیگر آنچه جنبه اعلام و افهام داشته باشد، البته این دو امر با یکدیگر متلازمند. سپس مى‏گوید:

 «والشعیرة البُدن، وأشعرتُ هذه البُدن .. نُسکاً .. أی‏

جعلتُها شعیره تُهدى، وإشعارها أن یُوجأ سِنامها بسکّین فیسیل الدم على جانبها فتُعرف أنّها بدنةُ هَدْی .. وسبب تسمیة البُدن بالشعیرة أو بالشعار أنّها تُشعَر- أی‏تُعلَّم- حتّى یُعلم‏أنّها بُدن للهَدی». »

خلیل مى‏گوید: به قربانى در حج قِران شعیره گفته مى‏شود، زیرا بر این قربانى علامتى نهاده شده که به سبب آن شناخته مى‏شود. او علّت این نام‏گذارى را در علامت دار کردن این حیوان مى‏داند ومى‏گوید: اشعار یعنى علامت گذارى، تا از هر جا گذر کند همه بفهمند که این براى حج است.

جوهرى در صحاح گوید:

والشعائر أعمال الحجّ، وکلّ ما جُعل عَلَماًلطاعة اللَّه تعالى، والمشاعر: مواضع المناسک، والمشاعر الحواسّ؛ والشَعار ماولى الجسد من الثیاب، وشعار القوم فى الحرب: علامتهم لیعرف بعضهم بعضاً، وأشعر الرجل هماً، إذا لزق بمکان الشعار من الثیاب فى الجسد ..

وأشعرتُه فشَعر، أی أدریتُه فدرى». »

جوهرى در این عبارت شعیره و شعائر را به معنى چیزى مى‏داند که عَلَم و علامت بوده و همانند لباس رو معرّف انسان باشد، و سبب حصول معرفت گردد. او هر چیزى را که مایه شناخت و بر افراشتن پرچم خدا پرستى باشد را شعار دین میداند همانند اعمال حج که جنبه بروز و ظهور و اعلام براى مسلمانان دارد.

فیروزآبادى در قاموس گوید:

 «أشعَرَه الأمر أی‏أعلمه، وأشعرَها: جعل لها شعیره، وشعار الحجّ مناسکه وعلاماته، والشعیرة والشعارة والمشعرموضعها .. أو شعائره: معالمه الّتى ندب اللَّه الیها وأمر بالقیام بها».

فیروزآبادى نیز درعبارت خود همانند جوهرى قوام شعائر را به علامت بودن و اعلام وابراز آن مى‏داند.

ابن فارس در مقاییس اللغة گوید:

 «والإشعار: الإعلام من طریق الحسّ .. ومنه المشاعر:

المعالم، واحدها مَشعر، وهى المواضع التى قد أُشعرت بعلامات». »

او نیز اشعار را اعلام و اظهار حسى میداند و مى‏گوید: مشاعر مکانهایى است که با علائمى مشخص شده‏اند تا از سایر مواضع ممتاز شوند

خلاصه کلمات اهل لغت این است که:

شعیره به معنى علامت و نماد و چیزى است که جنبه اعلام حسى براى مکتب یا مذهب یا هرچیز دیگر را داشته باشد. قوام شعیره به جنبه اعلام و اظهار و ابراز آن است


چیزى که یک عدّه، یا یک مکان، یا یک زمان و یا یک مکتب ومذهب را به وسیله علامتى محسوس از غیر آن متمایز مى‏سازد، وسبب اعلاء و عظمت و بزرگى آن در نظرها مى‏شود. این اعلام حسى در مقابل اعلام فکرى قرار دارد


از این کلمات و غیر آن به خوبى به دست مى‏آید که رکن رکین در شعیره و شعائر جنبه اعلام و اظهار و اعلاء است.


 همیشه عقلاء با قرار دادن یک شعار براى مکتب و مذهب ومرام و منش خود، سایرین را از مضمون مکتب و مذهب و مرامشان مطلع مى‏نمایند، و آن شعار را نمادى براى خود به حساب مى‏آورند، و از این رهگذر سعى در تعالى منویات و مکتب خود دارند. حتى گروهها و موسسات و شرکتهاى تجارى و غیر تجارى نیز براى خود شعار و آرم و علامتى را قرار مى‏دهند، تا معرّف آنها بوده و آنها را از دیگران متمایز سازد. فرقى نمى‏کند که آن شعار از سنخ کلمات باشد یا نقوش یا اعمال خاصى که انجام آن به معنى اظهار وجود و اعلام حیات براى آن مکتب یا شرکت یا موسسه و طیف خاص به حساب آید

بنابراین شعائر همانند کلمات و نقوش و رسوم از سنخ دوال است یعنى چیزهایى که بازگو کننده معنایى دیگر میباشند، از این رو هر چیزى که در آن مبارزه مذهبى بوده و جنبه تبلیغى و اعلامى براى دین‏

داشته باشد و یکى از معانى دین را به دیگران منتقل کند شعائر دین به حساب مى‏آید.


2- فرق شعائر با مناسک‏


مناسک به اعمال و تکالیف شرعیه گفته مى‏شود، این اعمال تکالیف به دو دسته تقسیم مى‏شوند:

یکى آنکه علاوه بر اینکه واجب یا مستحب است جنبه شعاریت نیز دارد یعنى باز گو کننده و دال بر یکى دیگر از معانى دینى مى‏باشد.

 دسته دوم آنکه این جنبه را نداشته باشد

بنابراین هر مناسک و اعمال دینى لازم نیست شعار دین هم باشد، بلکه برخى از مناسک هستند که این جنبه در آنها وجود دارد که حیثیتى عارضى و اضافه بر اصل وجوب آنهاست. همانطور که شعار یک دولت غیر از خود آن دولت و شعار یک موسسه غیر از خود آن موسسه است

همینطور که انذار و ابلاغ احکام دین غیر از خود احکام است، شعار و علامت یک مطلب دینى نیز غیر از خود آن مطلب است. شعائر به آن چیزى مى‏گویند که جنبه اعلام و تبلیغ دین را داشته باشد، چنین چیزى ممکن است به غیر از جهت تبلیغ مصلحت دیگرى نیز در خود داشته باشد.

مثلًا فرق نماز جماعت با نماز فرادى در این است که نماز جماعت علاوه بر آنکه جنبه فردى داشته و مسقط تکلیف است، مایه ابهت و عظمت مسلمین و شکوه نماز و نشانه رعایت کردن حق نماز است. مناسک حج از آن دسته اعمالى است که جنبه شعار و اعلام و اظهار دارد ومایه‏

شکوه وابهت مسلمین ونشانه جدایى آنها از سایر انسانها است، از این رو به مناسک حج شعائر اطلاق مى‏شود، ولى باید توجه داشت شعار بودن مناسک حج حیثیتى اضافه بر اصل مناسک بودن آن است


 3- وجود تکوینى و وجود اعتبارى‏


وجودات اشیاء به دو گونه است :

نوع اول: وجود تکوینى مانند وجود سنگ یا درخت یا آسمان وزمین.

نوع دوم: وجود اعتبارى مانند وجود اکثر معاملات عقلائیه مانند بیع و اجاره و صلح و هبه و نکاح و طلاق، که اینها وجودى تکوینى ندارند بلکه تنها عقلا در افق اعتبار و فرض آن را اعتبار میکنند.

فرق این دو گونه در این است که در نوع اول وجود آن چیز متوقف بر اعتبار عقلاء نیست، چه عاقلى در دنیا باشد و چه نباشد، و چه اعتبار و قرارى بگذارد یا نه آن چیز وجود دارد، اما در نوع دوم تا کسى نباشد که آن چیز را اعتبار کند آن چیز وجود نخواهد داشت

هر گاه یکى از چیزهایى که نزد عقلا اعتبار دارد و آنها در زندگى روزمرّه خود به آن عمل مى‏کنند مورد امضاى شارع قرار گرفت، و شارع هیچ تصرفى در آن نکرد همان چه که نزد عقلا بوده اعتبار پیدا خواهد کرد. مثلًا وقتى شارع مى‏گوید: «احل اللَّه البیع»

 یعنى همان بیع و معامله‏اى که نزد عقلا معتبر بوده حلال و صحیح است، نه اینکه‏

حکم به حلیّت بیع و معامله‏اى کند که نزد شارع است. زیرا معامله شرعى که از اساس حلال بوده و نیاز به جعل حلیّت مجدّد ندارد، بلکه حکم به حلیّت آن تحصیل حاصل است

اکنون در مورد شعائر میگوییم: ماهیت شعائر و شعار و شعیره به علامت بودن آن بستگى دارد؛ یعنى علامتى حسى براى ابراز و اعلام یک امرى. این ارتباطى که بین این علامت و آن امر وجود دارد ارتباطى اعتبارى است. یعنى چنین ارتباطى میان آن دو ذاتى و تکوینى نیست، بلکه به خاطر وضع و جعل و یا کثرت اقتران آن دو چنین ارتباطى در ذهن عقلا ایجاد شده که از دیدن این علامت پى به آن میبرند .

بنابر این شعائر و شعیره و علامت از نوع دوم است، یعنى ماهیت شعائر و شعار و شعیره امرى اعتبارى است. نمى‏گوییم خود ذات شعیره اعتبارى است، بلکه وصف شعیره بودن و علامت بودن آن اعتبارى و وابسته به جعل است، یعنى تا اعتبار نشود هرچند وجود داشته باشد اما شعار نخواهد بود. مثلًا تا پرچم کشورى به عنوان علامت آن کشور اعتبار نشود باز گو کننده آن کشور نخواهد بود، هر چند تکویناً وجود داشته باشد.


 ۴- شعیره شدن یک چیز در غالب معلول وضع و جعل است‏


پس از آنکه معلوم شد شعیره از سنخ دوال است، یعنى چیزهایى که از خود معنایى نداند و تنها بازگو کننده مدلول خود هستند، و نکته حساس در آنها دلالت آنهاست؛ مى‏گوییم

هر دالى ممکن است به یکى از این سه گونه بر مدلول خود دلالت کند:

 یا دلالت عقلى است یا طبعى و یا وضعى.

دلالت عقلى یعنى عقل انسان با دیدن دال به مدلول منتقل مى‏شود به جهت ملازمه ذاتى میان آن دو، مانند اینکه از دیدن سنگى که به هوا پرتاب میشود پى به وجود پرتاب کننده آن مى‏برد

دلالت طبعى یعنى طبع انسان از دیدن چیزى پى به وجود چیز دیگر مى برد، مانند اینکه از دیدن انسانى که خمیازه مى‏کشد پى به خستگى او مى‏برد، یا از سرخ شدن رنگ چهره به شرمندگى، هر چند عقلًا میان این دو امر تلازمى نباشد.

دلالت وضعى یعنى ارتباط بین دال و مدلول وابسته به جعل و قرار داد و وضع است، و عقل و طبع به خودى خود به این ارتباط پى نمى‏برد. مانند دلالت حروف و کلمات بر معانى خود یا برخى از علائم راهنمایى و رانندگى، در این قسم تا وضع و جعلى نباشد و تا انسان عالم به آن قرارداد نباشد این دلالت صورت نمى‏گیرد.

شعائر غالباً از نوع دلالتهاى وضعى است، یعنى این ارتباطى که بین این شعیره و مدلول آن وجود دارد در غالب معلول وضع و جعل و قرارداد است، تا جعل نباشد انسان از طریق عقل و یا طبع پى به دلالت آن نمى‏برد. مثلًا مسلمانها در جنگ بدر «یا منصور امت» را شعار خود قرار داده بودند، این جمله که به معنى طلب یارى از خدا براى هلاک کفار است آن زمانى شعار مسلمانان شد که چنین قرارى بین آنها گذاشته شد وقبل از آن دلالتى بر جبهه مسلمانان نداشت.

همینطور است اکثر نمادها و شعارها و علامتهایى که براى امرى وضع مى‏شود، یا اعمال و رفتار وآیینهاى خاصى که هر ملتى براى خود دارند. هیچ گاه شعار یک دولت یا یک موسسه و یا آیینها و رسوم یک ملت قبل از قرار دادن و وضع، به خودى خود شعار و علامت نیستند ودلالتى بر آن ملت یا موسسه ندارند، و اگر این وضع و قرار داد و اعتبار نباشد هیچ گاه انسان به عقل خودش یا به طبع نمى‏فهمد که این شعار چه چیزى است، زیرا دلالت آن عقلى و طبعى نیست بلکه دلالت آن وابسته به وضع و قرارداد است .

پس ماهیت شعائر دین علامتى حسى براى یکى از معانى دین است ولى این علامت نه تکوینى است و نه طبعى بلکه دلالتى است وضعى و قرار دادى. بنابر این هر چیزى را که عقلا در طول زمان جعل کنند که دلالتى بر یکى از معانى دینى داشته باشد، یا به هر نحو دیگرى چنین دلالتى پیدا شود آن چیز شعیره دینى خواهد بود. و پس از آنکه شعیره دینى شد امر به تعظیم شعائر شامل آن خواهد شد. زیرا همانطور که گفتیم در امورى اعتبارى شارع تنها آن چیزى که نزد عقلا موجود است را امضا میکند، نه اینکه خود وجودى براى آن درست کند .

قابل توجه این است که عقلا با وضع و جعل چیزهایى به عنوان شعار و علامت تنها براى حکم شرعى موضوع درست مى‏کنند، نه اینکه جعل حکم به دست آنها باشد. وقتى عقلا براى یکى از معانى دینى علامتى را وضع کردند آن چیز شعیره و شعار و علامت دین خواهد شد، وعلامت بودن و شعیره بودن آن نیازى به امضاى شارع ندارد،

زیرا گفتیم وجود شعیره اعتبارى و قرار دادى است. همانطور که وقتى عقلا اسمى را براى چیزى وضع کردند یا علامتى را براى امرى قرار دادند، آن اسم، اسم آن چیز، و آن علامت، علامت آن امر خواهد شد، اسم شدن و علامت شدن آن نیازى به امضاى شارع ندارد. بله پس از اینکه امرى با وضع و اعتبار عقلاء نماد و علامت دین وشعیره دینى شد باید دید نظر شارع راجع به شعیره دینى چیست، و همانطور که خواهد آمد شارع امر کرده که آن شعیره را تعظیم نموده و به آن اهانت نکنیم .

البته ممکن است که برخى از شعارها علامتها طبعى یا مخلوطى از طبعى و وضعى باشند؛ مانند اینکه عقلا براى بازگو کردن معانى بلند شهادت و ایثار از رنگ سرخ و خون و یا گل لاله استفاده مى‏کنند وآن را علامت و شعار خود قرار مى‏دهند، چه آنکه دلالت خون بر شهادت و ایثار طبعى است نه وضعى .

برخى از شعائر را خود شارع وضع میکند، و این به معنى انحصار واضع در شارع نیست.

لازم به ذکر است که: در برخى از موارد خود شارع چیزى را به عنوان شعیره دین قرار مى‏دهد، و پس از این جعل و وضع شرعى آن چیز علامت و نماد و رمز دین شده و یکى از شعائرالله به حساب مى‏آید، مانند مناسک حج. اما این به معنى آن نیست که تنها شارع مى‏تواند چنین وضعى انجام دهد. زیرا همانطور که گفتیم ماهیت شعیره وابسته به آن ارتباط و علقه ایست که میان دال و مدلول وجود دارد. هر گاه‏ چنین ارتباطى در ذهن ایجاد شد آن چیز خود به خود علامت خواهد بود. تنها کارى که شارع در این موارد انجام داده این است که میان علامت و صاحب علامت ارتباط ایجاد کرده، اما در سایر موارد این ارتباط را عقلا ایجاد میکنند. تمام ماهیت شعیره به جنبه علامت بودن آن است نه اینکه چه کسى این علامت را علامت کرده است .

به عبارت دیگر ایجاد کننده ارتباط میان دال و مدلول دخلى در ماهیت دلالت و دال ندارد، هر گاه به هر دلیل میان دو امر ارتباط ایجاد شد که از یکى به دیگرى پى برده مى‏شد، آن چیز دال و علامت خواهد بود و شخصیت ایجاد کننده این علامت دخلى در خود علامت ندارد.


۵- شعائر خاکى و شعائر آسمانى‏


هر گاه علامت یا شعارى شعار یک ملت باشد به آن شعار ملى گفته مى‏شود، و هر گاه شعار یک موسسه یا جریان فکرى باشد شعار و علامت آن موسسه یا جریان فکرى نامیده مى‏شود، و همینطور شعار دولت یا یک گروه ورزشى و یا هر چیز دیگر. اختلاف شعائر در اختلاف آن چیزى است که این شعار شعار آن شده است .

اگر آن معنى و مفهومى که این شعیره بر او دلالت مى‏کند امرى بالا، آسمانى، عرشى، و ملکوتى باشد آن شعار هم شعارى بالا آسمانى عرشى و ملکوتى خواهد شد. اما اگر آنچه که این نماد و شعار و آیین بازگو کننده آن است امرى زمینى، پست و بى‏ارزش باشد به همان نسبت آن شعار نیز بى‏ارزش خواهد شد .


خلاصه آنکه: این شعار به خودى خود معنى و مفهومى ندارد و از مدلول خود کسب معنى و مفهوم مى‏کند، و به عبارت دیگر فانى در معنى و مفهوم خود مى‏شود، همانند الفاظ که از معنى خود کسب شرافت یا دنائت مى‏کند .

بنا براین اگر شعار و یا علامتى بازگو کننده یکى از معانى دینى و مایه اظهار و تبلیغ دین باشد به آن شعائر دینى گفته مى‏شود، و به همان نسبت کسب ارزش و اعتبار مى‏کند.

این شعائر ممکن است نشانه‏ هایى جغرافیایى مانند مکان بدر یا غدیر خم، یا نشانه ‏هاى زمانى مانند زمان تولد پیامبر اکرم و هجرت او و زمان وقوع وقایع مهم، و یا نشانه‏ هایى دیگر مانند یک سرى آیینها مثل زیارت  اربعین امام حسین وزیارت قبور اهلبیت و بزرگان دین و رسوم و تقالیدى که ریشه در فرهنگ دینى و اسلامى دارد.

هر کدام از این شعائر به نسبت ارتباطى که با آن معنى دینى دارند کسب ارزش و اعتبار میکنند و اهانت به این شعیره اهانت به آن معنى دینى محسوب مى‏شود .


همانطور که در آثار ملّى و باستانى یک کشور و ملت به ارزش خود آن اثر نگاه نمى‏کنند، بلکه به آن چیزى مى‏نگرند که آن اثر معرف اوست .

از این رو برخى اشیائى که  ذاتا از نظر ظاهر هیچ قیمتى ندارند به جهت اینکه شعار ملیّت و رمز هویّت شده‏ اند از ارزش بسیار بالایى برخوردار مى‏شود .

هر چه این ارتباط قویتر و بیشتر باشد ارزش و اعتبار شعیره بالاترمى رود. همینطور هر چه آن مطلب دینى مهم‏تر و اساسى‏ تر باشد شعار آن نیز مهم‏تر خواهد بود.

 مثلًا شعار نماز بسیار مهم‏تر از شعار وعلامت یکى از مستحبات فرعى است .

از این رو شعائر حسینى که علامت عزاى ابى عبد اللَّه الحسین علیه السلام است، بسیار مهم‏تر و بالاتر و با ارزش‏تر از علامت و شعار سایر مطالب فرعى دین خواهد بود، به همان نسبت که امامت و ولایت وسید الشهدا اساس سایر مطالب دینى محسوب مى‏شود.

در حدیث آمده که اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، روزه، حج، جهاد و ولایت و سپس فرموده‏اند .

لَمْ یُنادِ بِشَى‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالوِلایِة  

هیچ چیزى به مانند ولایت مورد اهمیت قرار نگرفته است.


۶- شعائر یا پل ارتباطى‏


هر ملت و قومى براى خود چیزهایى دارند که نشان دهنده هویّت و ملیّت آنهاست و به عنوان رمز و نماد آن ملت به حساب مى‏ آید. این امور ممکن است علائم یا آداب و رسوم و آیینهاى خاص و یا حتى برخى آثار باستانى آنها باشد که نشان از تمدن آنها در گذشته تاریخ دارد. از بین بردن این نشانه‏ ها به معنى جدا کردن آن ملت از هویّت ملّى آنها و فاصله انداختن بین آنها و تمدّن آنهاست.

 واز طرفى این آیین‏ها و شعائر ملى غالباً یک دفعه به وجود نمى‏ آید بلکه معلول تجارب انسانها در چندین قرن متمادى است، واز بین بردن آنها از بین بردن تلاشهاى انسانها در مرور قرنهاى متمادى است. از این رو ملّتها به این نمادها و نشانه‏ هاى ملّى خود بسیار اهمیت داده و اهانت به آن را اهانت به خود و ملیّت و اصل و نسب و خاک و وطن خود مى‏دانند .

یک سلسله آداب و رسوم آیینها و شعائرى نیز هست که باز گو کننده هویّت آسمانى انسانهاست و به عنوان رمز وعلامت و نماد آسمانیّت آنها به حساب مى‏آید، اینها ممکن است آثارى تاریخى باشد که از آسمانیان باقى مانده،. و یا نشانها و نمادهاى مخصوص، و یا آیین‏هاى خاصى که این اعمال و رسوم نشانگر ارتباط آنها با عرش و ملکوت است. سعى در از بین بردن این آداب و تقالید و نشانه‏ ها و رسوم و آثار وقبور آنها، به معنى سعى در قطع ارتباط انسانها با آسمان و از بین بردن هویّت عرشى و ملکوتى آنهاست، و این جنایتى نابخشودنى است .

 ---------------------------------------------------------------------

منبع: الشعائرالحسینیه آیت الله سند